سلام من و شوهرم یکساله عقدکردیم.اما الان 9ماهه قهریم یعنی کلا 3ماه با هم بودیم ازدواجمونم سنتی بود پسرخالم واسطمون بود.خودم25سالمه شوهرم29.بدلیل دخالتهای دوخانواده توزندگیمون ازدواجمون منجربه عروسی نشد.دعوای اصلیمون از جایی شروع شد که مادرش بهم گفت ساعت 8شب تنهابیرون دیدنت که هول بودی مانتوی کوتاه تنت بوده منم بهم برخورد گفتم چرا هول باشم مگ ازخلاف برگشتم.بهم گفت به پسرموخانوادت چیزی نگی اما من دلیلی ندیدم پنهان کنم .شوهرم با شنیدن موضوع گفت حتما دیدنت که میگن .من بدون اجازه شوهرم آب هم نمیخوردم.سر همین موضوع رفتن پشت سرشونم نگاه نکردن من چندین بار معذرت خواهی کردم چندنفرو واسطه کردم اما اونا تمایلی برا اشتی نداشتن بعد از 5ماه رفتم مهریه اجرا گذاشتم که بیاد تکلیفمو روشن کنه اما مهریه اجرا گذاشتنم بهش زور داشت وبهگ گفت تو اگه میلادو میخواسی تو اگه دوسم داشتی مهریه اجرا نمیذاشتی .اما من مهریه فقط اجرا گذاشتم که پیداش بشه .چندماه خطش و عوض کرد خیلی بهش اصرار کردم بیا رابطه رو درست کنیم اما نیومد.مادرش هم از مادرم شکایت کرده بخاطر مزاحمت تلفتی.چون مادرم چندتا پیام به مادرش داده بود اما بهشون بی احترامی نکرده بود .شوهرم میگه حرمتها از بین رفته .تروخدا کمکم کنید من عاشق شوهرمم نمیتونم ازش جدا بشم چکاکنم برگرده
علاقه مندی ها (Bookmarks)