اول سلام
دوما تند نرو دوست عزیز، پیاده شو با هم برویم
سوم اینکه به دوستان توهین نکن. نه شما طلبکار کسی هستید نه کسی به شما بدهکاره. کسی هم بهتون توهین نکرده. عصبانیت تون از خانم سابق و اطرافیانش رو برای همون ها نگه دار. وقتی قطره چکانی اطلاعات می دید. اطلاعاتی که می دید کامل نیست، نکات مهم رو نداره ... . بارها اینجا نوشتیم آی کسانی که راهنمائی می خواهید اطلاعات کامل بدید واسه همین چیزهاست. شما هم به اندازه و متناسب با اطلاعاتی که میدی توقع داشته باش. بگذریم. اگر مجددا دچار اشتباه نمیشید که قصد محاکمه تان رو داریم مطلب رو ادامه بدید.
این نکته رو به ذهن بسپارید نه قصد تطهیر اون خانم رو داریم نه شما رو. همینطور قصد محکوم کردن هیچکدوم تون رو هم نداریم. اگر سوال می کنیم یا برای جواب گرفتن است یا بصورت سوال نکاتی رو بهتون یادآوری کنیم. یا هر دو. اگر بتونیم راهی پیشنهاد کنیم افراد بهم برسند این کار رو می کنیم. اگر اجساس کنم (خودم رو میگم) راهی نیست تا حد امکان تلاش می کنم توصیه به جدائی نکنم. به دلایل بسیار زیاد. مثلا احتمال قضاوت غلط به دلایل متعدد از جانب خودم، از جانب سوال کننده در نحوه سوال پرسیدنش، حجم، صحت و اعتبار اطلاعاتی که داده، نبود طرف مقابل و دفاع از خودش و مسائلی که ممکن بود با حضورش بیان کنه و شاید خیلی چیزها رو تغییر بده و الی آخر. (خب بعضی وقت ها استثنا هم وجود داره باز هم به دلایل خودش)
* "بارها به خانومم گفته بود تو طلاق بگیر ازش تا خودم شوهرهای خیلی بهتر پیدا کنم"
این جمله مطلب کمی نیست. خیلی معنی داره. در واقع باید یه تارخچه مفصل داشته باشه. دفعه اول چه زمانی این رو گفت؟ شما کی خبردار شدید؟ چه کار کردید؟ من که ذینفع نیستم ولی همین الان اگر کسی به زن شوهرداری این مطلب رو بگه منتظر شوهر خانم هم نمیشم. .... گور بابای شوهرش هم کرده. بگید پس از شنیدن این مطلب چیکار کردید؟ اصولا برای برخورد با این دخالت ها کاری هم کردید؟ دقیقا چه کاری؟
قبل از اینکه کار به جدائی بکشه، قبل از اینکه اون خانم تا این حد روی خانم شما تاثیر بگذاره دمش رو بچینید؟ هر چی باشه یکی از وظایف و مسئولیت های مردها در کنار تهیه لوازم زندگی و نظایر آن حفظ سلامت روحی و احساسی خانواده است. شما تلاش کردید پای اون خانم رو به کلی از زندگی تون قطع کنید؟ ازشون به دلیل دخالت در زندگی تون شکایت کنید؟ یا فقط با همدیگه جر و بحث کردید؟ شما رو نمی دونم ولی من اگر کسی رو ببینم که آرامش زندگی خانواده ام رو تهدید می کنه کاری می کنم حتی از راه دور به دیوار خونه ام نگاه هم نکنه. یه قسمت بزرگ از غیرت که میگند مال اینجاست. همون موقع ها جریان مداخله های اون خانم رو به پدر و مادر این خانم گفتید؟ گفته بودید خانواده فهمیده ای داره. اگر بهشون گفتید؟ اون ها چه کاری کردند؟ به شوهر اون خانم شکایت کردید؟ رفت و آمدهای خانم تان رو محدود کردید؟ ظاهرا از این خانم تان که گذشت. در ازدواج بعدی علاج واقعه رو قبل از وقوع بکنید.
هنوز هم قبولش برام سخته کسی بی پروا، بدون وجود زمینه قبلی در روابط زن و شوهر و حتی با وجود آن بیاد زنی رو که شوهر داره وسوسه به طلاق کنه؟ بهش وعده شوهر دیگه پیدا کردن بده؟ اون زن هم قبول کنه؟ شوهرهای این دو زن و خانواده هاشون اینقدر بی خبر بمونند یا اقدام نکنند که کار بیخ پیدا کنه؟
واسه من هیچ جوری جا نمی افته. یعنی هر چی سعی می کنم این مطلب رو تو مغزم فرو کنم نمیشه. انگار تمام سیستم مغزم می خواد شات دان کنه.
میگید اون خانم لینک این مطلب رو داره ولی فکر نمی کنید براش مهم باشه بیاد نگاه کنه ... بازهم خانم ها رو نشناخته اید. اینا حاضرند نصف عمرشون رو بدند این نوع مطالب رو در مورد فلان آشنا بخونند. نیان ببینند شما و دیگران چی درباره اش گفته اید؟
ای بنده خدا، یا واقعا ساده ای یا ... با اینکه این پست دیگه امنیت نداره یهتون توصیه می کنم اینقدر ضعف نشون ندید. هیچ کس از مردهای ضعیف و احساساتی خوشش نمیاد مخصوصا خانم ها. خشن نباش ولی محکم باش. می دونم و خیلی بیشتر از اونچه که فکر کنی میدونم چقدر سخته. ما هم سهم خودمون رو از عاشقانه ها گرفته ایم. سال ها است که داریم سهم می گیریم ولی یاد گرفتیم داد نزنیم. چه فایده ای داره فریاد زدن وقتی کسی نیست که بشنوه. اگر هم بشنوند چیکار می کنند؟ خیلی خوب باشند یه آخه میگند میرند دنبال زندگی شون (که کار صحیحی هم است) همیشه هم یه عده هستند با صدا یا بی صدا، جلوی رو یا پشت سرت به سرزنشت می کنند. کسی که شاید ازدواج موفقی هم دارند و فکر می کنند ... ولی هنوز نمی دونند عشق چیه؟ فرقش با دوست داشتن رو نمی دونند، خیال می کنند عاشقند ولی وقتی نگاه شون می کنی متوجه میشی واقعا دوست دارند ولی عاشق نیستند. نمی دونند درد عشق واقعا چطوریه؟ نمی دونند نا امیدی پس از امیدواری چه رنجی داره. دارم از خط خارج میشن، برگردیم.
داشت فراموشم میشد هنوز بعضی سوالات مهم قبلی رو بدون جواب گذاشتید. مثلا چرا با اینکه می دونستید این خانم مشکل عقلی دارند بازهم باهاشون ازدواج کردید؟ چرا خانواده تون با وجود اینکه ابتدا مخالف این ازدواج بودند بعدا موافق شدند درحالیکه با پی بردن به بیماری و بی عقلی دختر می بایست مخالفت شان شدیدتر میشد؟ خانواده دختر هم تحت تاثیر اون خانم بودند؟ و بقیه سوال های بی جواب بعلاوه سوال جدید ابتدای مطلب.
بازهم تکرار می کنم محاکمه ای در کار نیست. گذشته رو هم نمیشه برگردوند. ولی گاهی میشه جبران کرد و حتی بهتز از اونی که بود ساختش. به شرطی که اراده اش باشه و خیلی هم دیر نکنیم، فکر هم نکنیم اگر مثلا من نوعی اول جلو بیام یا قبول کنم در گذشته اشتباهاتی داشته ام، یا علاقه ام رو اشکار کنم یا یا یا ... کوچیک میشم، شجاعت میخواد مثل خیلی کارهای دیگه کسی که شجاع تره همیشه قبل از بقیه خطر می کنه.
گفته بودم دیگه اینجا مطلب نمی گذارم ولی بدقولی کردم. شرمنده
علاقه مندی ها (Bookmarks)