نوشته اصلی توسط
tanin_eshgh
سلام
margearezooha
بله دقيقا باحرفاتون موافقم
من خودم دوست ندارم كسي درمورد خانوادم بدبگه...خانوادم هرچي هستن اين حقشون نيست...ولي ميتونن بهترازين باشن...خيلي راحت...ولي به خودشون زحمت نميدن...يه بي سياستهايي انجام ميدن...كه تمام خوبياشون رونقش برآب ميكنن....مثلا چندبارخانواده شوهرم دعوتشون كردن خونشون...ولي اونايك بارهم خانواده شوهرم براي شام دعوت نكردن...وقتي شوهرم مياد خونمون هيچكي تحويلش نميگيره...وتعارف بهش نميزنه...براي همين شوهرم ديگه واردخونمون نشده...فقط من ميرسونه وميره
كاراي برادرم تاثيربدي روي من گذاشته
كوچكترين حرف زور ياتحميل ازسوي شوهرم رونميتونم تحمل كنم...زود بهم برميخوره
يه انسان عصبي...زودجوش...كمي بددهن...بدبين...گوشه گيريشدم...سركار همش توي خودم هستم همش مياام پشت ميزميشينم ببينم كارچي هست انجام ميدم...تازماني كه ببينم تايم كار يداره تموم ميشه...ديگه نه باكسي حرف ميزنم...نه جايي ميرم...اين چندوقت عروسي چندباردعوت بودم هيچ كدومشون نرفتم...
نميدونم اينادلايل افسردگيه يانه
سلام
حالا که شاغلی و مستقل، به جای بر عهده گرفتن مسئولیتهای همسرت ( و تبدیل کردن زندگی مشترکت، به نسخه ی دوم زندگی مجردیت)، سعی کن کارهایی که لازمه و وظیفه تون هست انجام بدین.
به نظرم خیلی دور از ادب و احترام هست که خانواده همسرت را دعوت نکردید. مواد غذایی اصلی را بخر و با کمک خواهرت شام را تهیه کن و خانواده همسرت را دعوت کن.
خودت باید اقدام کنی.
منتظری کی دعوتشون کنه؟
زمان به عقب برنمی گرده و نمی تونه دیدی که همسرت و خانواده اش در مورد خانواده پیدا می کنن، عوض کنی.
پس سعی کن کم و کاستی هاشون را کم رنگ کنی و این مدت را باهاشون بسازی ت انشالله بری سر خونه زندگی خودت.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 22 آذر 95 در ساعت 17:16
علاقه مندی ها (Bookmarks)