به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array

    فکر می کنم با نقشه با من ازدواج کرده چیکار کنم

    احتیاج به کمک دارم فک می کنم دارم افسردگی می گیرم . من سه ماهه بعد از مشکلات فراوانی که برام پیش اومد ازدواج کردم که ای کاش همون اول قید همه چیزو می زدم . نمی خوام گذشته رو هم بزنم اما واسه اینکه یه دیدی به شما بدم می گم . من و همسرم هر دو 26 ساله هستیم ایشون یک ماه از من بزرگتر و همکارم است. خانواده ایشون خیلی برای من مشکل ایجاد کردن چون راضی به ازدواج نبودن و خودشون برای پسرشون از روستاشون می خواستن دختر بگیرن .
    بگذریم که چه حرفهایی به من و پدر من زدن و چه بی احترامی هایی به مادرم کردن . گذشته رو فراموش کردم اما هیچ وقت نمی تونم ببخشمشون . این من رو آزار می ده همسرم با خواهش و تمنا خواست که با اون ازدواج کنم ولی کاری به کار خونوادش نداشته باشم چون با خانوادش درگیر شد و مشکل از همین جا شروع شد ایشون با خانوادش دعواش شد و اونها زنگ زدن به من و خانوادم هرچی از دهنشون در اومد گفتن. اون موقع همسرم مشکل مالی داشت می خواست خونه بگیره و از خانوادش جدا شه به من گفت که حمایتش کنم و تنهاش ندارم و جز من کسیو نداره. عقلم می گفت ادامه نده اما از یه طرف نامرد نبودم که گناه خونوادشو پای خودش بنویسم و جدا شم از یه طرفم ازم کمک و حمایت خواسته بود نمی تونستم نه بگم و بهش پشت کنم. واسه همین عقد کردیم بدون گرفتن جشن عروسی و حضور خانوادش رفتیم سر خونه زندگیمون با کمک مالی من و خونوادم (می دونم اینجارو شاید اشتباه کرده باشم ولی دلم نمی اومد کمکش نکنم چون شریک زندگی هم بودیم نمی تونستم پول من پول تو کنم) .
    یه زندگی با هم ساختیم که فقط 15 روز اولش خوب بود. با من سرد رفتار داره از صبح تا 7 بعد از ظهر سر کاریم بعد می رفتیم خونه من شام و ناهار فردا رو اماده می کردم ایشون پشت کامپیوتر بود. از پای کامپیوتر باند می شد با تبلت و گوشیش کار می کرد. بهش شک ندارم پسر پاکیه و می دونم دنبال خبرای ورزشی و متنای خنده داره اما بی توجهیش آزارم می ده. خیلی منطقی نشستیم با هم حرف بزنیم چون رفتار منم عوض شده بود من ماه اول ذوق داشتم و آشپزی می کردم و توجه و محبت می کردم ولی خیلی زود خسته شدم. باهاش صحبت کردم و دلیل ناراحتیم رو گفتم و گفتم که از خونوادش کینه به دل دارم حرفشون که زده می شه به هم می ریزم (چون یه سری حرفای جدید به پدرم گفته بودن به گوشم رسیده بود و خیلی ناراحت شدم). شروع کرد به طرفداری می دونستم یه روز اینجوری می شه اما فکر نمی کردم به این زودی باشه همه کاسه کوسه ها سر من شکسته شد و همسر من به طرفداری از اونا دراومد که اونا یه اشتباهی کردن تا کی می خوای بگی . خدا می دونه اگه خونواده من این کارها و رفتارها رو می کرد همسرم چی کار می کرد. و درست هفته بعد از این صحبت گفت که می خواد بره دیدن خونوادش
    می دونم خونوادشه نمی تونه ازشون جدا شه اما فکر نمی کردم به این زودی فراموش کنه و حداقل بگه به خاطر توهینایی که به زنم کردین ازتون عصبانیم. ولی انگار توقعم بی جا بوده . از روز عروسی یه بار خونه مادر من نیومده شام یا ناهار بخوره دو سه بار اومده که یا اومده دنبالم یا وسایلم رو ببریم .
    رسم و رسوم رو بگذریم که به هیچ کدوم اعتقادیم ندارن البته اونایی که به نفع خودشون نیستا یه لباس خواب برام نخریدم همه لباس های دوره دختریم رو آوردم خونه شوهر ماشینمو آوردم همسرم ماشینشو فروخته پولشو گذاشته بانک سودشو بگیره از ماشین من استفاده می کنه . مادر من همه چیز به عنوان جهیزیه داد اما سیاست نداره چیزای کوچیکی که به چشم نمی آد اما خیلی کاربردیه می ده مثل ملحفه و رو تختی. من می دونستم مادرش با مادر من مشکل داره این از روز اول معلوم بود تو این جریانات هم به زبون آوردن حرفاشون رو همسرم هم اثر می ذاره و از رفتارا ش معلومه. اما مادر من غذاهایی که من و همسرم مشترکا دوست داریم می پزه بهش که سر می زنم و همسرم نمی آد می ده بیارم واسش ولی دریغ از یه تشکر . حالا نه می آد نه زنگ می زنه یه پیام که می تونه بده تشکر کنه . بعد وقتی می شینه غذا رو می خوره من حرص می خورم به خاطر مهربونی و بی سیاستی مادرم حالا نصف چیزارو من نمی گیرم ازش بیارم. مادر من یه اخلاقای بدی دارن همه چیزیو که دوست دارم واسم نگه می داره بده من بیارم بخورم نمی دونم می گه وقتی می خورم تو میای جلو چشمم نمی تونم بخورم. بگذریم .
    سخته برام عادت کنم این آخریا هم رفته به خونوادش سر زده بعد وقتی همو دیدیم می گه وزن کم کردم تو پیرم کردی (به شوخی) منم گفتم برو خونه بابات که بهت برسن (می دونم نباید می گفتم) برام سخته هم کار بیرون می کنم هم کار خونه هم درس می خونم بعدشم نمی ذارم بهش بد بگذره از میوه و بستنی و تنقلات گرفته تا غذا و گوشت و مرغ و تخم مرغ همیشه تو خونه هست . وضع مالیش خرابه در ماه یه بار اون خرید می کنه یه بار من که فشار بهش نیاد اما این جوابمه ؟
    راستش بهش اعتماد ندارم فکر می کنم اینا همش فیلمه. من یه موقعیتی دارم که به راحتی می تونم از کشور برم البته خودم زیاد تمایل ندارم حرفشو زدیم گفته بودم تو بخوای باشه. مادرش بی نهایت دوست داره بره خارج و دو تا پسراش اونجا باشن .خودم یه بار هم رفتم آلمان درس بخونم. که فکر می کنم همین باعث جذب همسرم به من شد. قبل از اینکه برم یکسال با همسرم کار می کردم مجبور شدم استعفا بدم دو ماه تا ویزام درست شه ایران بودم ولی سرکار نمی رفتم همسرم اومد و خواست با هم آشنا شیم برای ازدواج که من گفتم دارم می رم آلمان نیستم آشنایی فایده نداره گفت منتظر می مونم یا زبان می خونم و منم میام پیشت. تا قبل از رفتنم یکی دو تا خواستگار داشتم که پذیرشم که اومد منصرف شدن یعنی کسی زیاد مایل نبود با دختری که داره می ره آشنایی رو شروع کنه ولی ایشون می خواست (که حدس می زدم به خاطر آلمان بود نه من). من قبول کردم آشنا شیم و یک ماه حدودا بعدش مادرش رو آورد تا منو ببینه و اوکی بده اول خوشم اومد گفتم پسر سر به راهیه اما الان فکر می کنم همش نقشه بوده برای رفتن از ایران. من رفتم دوماه موندم از محیط و تحقیراشون خوشم نیومد و باید کلی پول خرج می کردم اونجا می موندم از طرفی گفتم اگه این آقا واقعا قصد ازدواج با منو داره برگردم مشکلی نداره مسلما خوشحالم می شه بگذریم که در ارتباط دورادور چقدر اصرار به موندن من داشت. من برگشتم و یه دعوا تا مرز جدایی شکل گرفت که چرا برگشتیو تو نازک نارنجی هستی تا یه ذره سختی دیدی برگشتی فردا ازدواجم کنی می خوای با اولین مشکل فرار کنی ؟
    متاسفانه بعد از ابراز علاقه ها و ... دوباره خام شدم و رابطمونو ادامه دادیم رفتم سرکار و دوباره با همسرم تو یه محل کار جدید همکار شدم مشکلاتی داشتیم اما منطقی حرف می زدیم و حل می شد که بحث خواستگاری شد و مادرش کارهایی کرد که که قبلا تاپیکشو زدم.همین قدر بگم که رفتارهایی کرد موزیانه برای اینکه به من بفهمونه مخالفه این ازدواجه و من خودم برم کنار نه اینکه مستقیم به پسرش بگه و خودشو توی چشم پسرش بد کنه . من حدودا دوبار، به اصطلاح این ارتباط شناختی قبل از ازدواج روخواستم به هم بزنم اما هر بار دلم برای اشکهای همسرم سوخت و مادرش رو بخشیدم به مشاوره رفتیم و مشاور گفت به درد هم می خورید فقط به من باید زیاد توجه شه تیپ شخصیتیم بود.
    الان هم یه قوانین جدید اومده برای از ایران خارج شدن که من شرایطش رو دارم و می تونم با همسرم برم همسرم رفت شهرشون مدارکشو بگیره مادرش از طریق یکی از آشنها فهمید (البته همسرم اینجوری می گه من شک دارم فکر می کنم که خودش گفته) بگذریم سه ماهه قطع رابطه بودن با پسرشون و عاقش کرده بودن چون با من ازدواج کرده تا فهمیدن رفته دنبال مدارکش برای اپلای کردن، شدن دایه عزیزتر از مادر و نمی دونم چیا گفتن شروع کردن به دلتنگی کردن و اینکه همسرم خام شده و رفت و آمداشونو از سر گرفتن البته فقط با همسرم.
    من به سختی دارم تلاش می کنم کار می کنم پول جمع می کنم زبان می خونم و کار خونه و کار بیرون و ... افسردگی دارم می گیرم آخرش هم برم اونور همسرم و خونوادشو ببرم اونجا به ریشم بخندن بگن چقدر احمق بود. در صورتی که من فقط عشق رو ارجح می دونستم . تو این سه ماه همسرم از همه مخفی می کنه که ازدواج کرده فامیلاش که نمی دونن چون عروسی نگرفتیم سرکار حلقشو نمی ندازه چون می گه قانونه اگه ازدواج کنیم یکیمون از شرکت بره. یه عکس دو نفره ازمون منتشر نمی کنه . اینم وضع توجهش به منه بعضی وقتها میاد کنارم می شینه نوازش می کنه اما بعد مثل اینکه رفع تکلیف باشه می گه همین الان بهت توجه کردم که . مگه عشق و محبت درونی نیست ؟
    بگین من چیکار کنم ؟ کاری کردم که توش موندم نمی خوام با زحمت برم اونور بعد اینا فکر کنن خیلی زرنگن. من اولش اصلا اینجوری فکر نمی کردم اما الان با این شواهد و ماجراها و این توهینا و ناراحتی ها نمی خوام برم.
    کلا افسردم نه دیگه می خندم (خیلی دختر شاد و خنده رویی بودم) نه حس کاریو دارم بگین من چیکار کنم نگین خونوادشو فراموش کنم یا باهاشون خوب باش اینو اصلانمی تونم چون توهیناشون بخشودنی نیست .
    به همسرم بگم که شک دارم و فکر می کنم هدفش از ازدواج با من فقط خروج از کشوره . چون خودش به خاطر وضعیت زبان و معدل و دانشگاهاش امتیاز لازم رو نداره و نمی تونه بره. یه بار بهش گفتم فک نکن از ایران بری می تونی خونوادتو ببری من اینجوری راضی نیستم گفت خونواده من اهل از ایران رفتن نیستن ولی یک بار پدر ایشون به خود من گفت برید اونور بعدشم ما بیایم . مادر ایشون هم بسیار مشتاق اونور آبن انگار اونجا تحفست . نمی دونن ارزش آدما به محل زندگیشون نیست به مرام و معرفتشونه . برام زور داره ادامه این راه . بهش گفتم نمی خوام از ایران برم نشسته 1 ساعت برام حرف زده که اونجا خوبه. نمی خوام برم اونجا بیان به ریشم بخندن که احمقو ببین این همه تحقیرش کردیم آخرشم مارو به خواسته تقریبا غیر ممکنمون رسوند. نمی گم مثل من نیستا می تونست دختر با شرایط منم پیدا کنه اما اینجوری که خونوادشو تحمل کنن و با این همه توهین بمونه و مفت مسلم بدون خرج راحت بیاد سر خونه زندگی و تو مخارج هم کمک کنه خیلی برای یه پسر عااااالیه بعدم به آرزوش برسونتش ببرتش خارج و خونوادش که شاید باید آرزوشونو به گور می بردن بیان اونجا به من بیش از پیش توهین کنن

    کجارو دارم اشتباه می کنم. پر از حس منفی ام . می دونم کارام احمقانست بگید چیکار کنم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 02 [ 02:24]
    تاریخ عضویت
    1395-4-03
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    6,162
    سطح
    51
    Points: 6,162, Level: 51
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 188
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 92 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و درود.
    اشتباه شما از جایی شروعشد که خانوده همسرتون رو دیدید و فکر کرید همسرتون میتونه خانوادش رو فراموش کنه و به اونها رجوع نکنه. خانواده همسر شما هر چیزی که باشن و هر چقدر همسر شما زا اونها در ظاهر متفاوت باشه اما بدونید که ریشه بخش عمده ای از شخصیت و بسیار از عادات رفتاری همسرتون در اون خانواده شکل گرفته. اگپر همسرتون بخواد از خانواده خودش ببره یعنی از پشتوانه هویتی و بخشی از هویت خودش بریده. من نمیدونم مشاوره ای که رفتید چطوری به این نتیجه رسیده که شما برای هم مناسب هستید. نمیدونم تست های شخصیت یا در صورت لزوم تست mmpi رو گذروندید یا خیر یا خود شما و همسرتون چقدر در مورد ابزار خودتون و اهدافتون و شخصیتتون صادق بودید. به همین دلیل نمیتونم بگم چون اون مشاور گفته به درد هم میخورید واقعا به درد هم میخورید. اما مسلما آنچیزی که نوشتید زندگی خوب و سالمی را از لحاظ روانی و ارتباطی نشان نمیدهد.
    اولا برای ارزیابی همسرتون پیشنهاد میکنم مدتی بطور صوری مساله سفر یا مهاجرت به خارج از کشور را منتفی اعلام کنید و رفتارشون و تغییراتشون در ارتباط با خودتون رو مشاهده کنید.
    دوما باید بدونید تصور شما در مورد قطع ارتباط همسرتون با خانوادشون کاملا اشتباهه. همسری که بتونه از خانوادش چشم پوشی کنه مطمئنا از شما هم میتونه چشم پوشی کنه. این یک مساله ثابت شدست که خیلی هم موارد استثنا نداره. پس بدونید اگر همسر شما بتونن خانواده و پدر و مادرشون که سالها در دامان اونها بزرگ شدند را رها کنند شما را هم در موقعیتی مشابه رها خواهند کرد. از طرفی این کار ابدا چه از لحاظ اخلاقی و چه از لحاظ مذهبی کاری پسندیده نیست و ترک خانواده عواقب و تاثیرات شدید روحی و رفتاری در هر فردی در پی دارد.
    سوما دلایلی که ایشون برای علنی نکردن ازدواجشون آوردند قابل قبول نیست. حتی اگر در محل کار محدودیت هایی هست اما دلایلشون برای عدوم اطلاع به فامیل و دوستان کاملا غیر منطقی است.
    و در آخرپیشنهاد میکنم با صبر و شکیبایی مسائل را دنبال کنید تا تصمیمات درست بگیرید. عجولانه تصمیم نگیرید و با سعی و پایداری زندگی خود و مشکلات و مواهب آن را ارزیابی کنید.
    از این پس به جای نام psychologist با نام زندگی بهتر به فعالیت ادامه میدم.

  3. کاربر روبرو از پست مفید زندگی بهتر تشکرکرده است .

    maryam.mim (سه شنبه 26 مرداد 95)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    واقعا از شما ممنونم برای راهنمایی هاتون . من از اول اصلا توقع نداشتم که از خانوادش چشم پوشی کنه چون می دونستم نمی شه اما انتظار هم نداشتم بعد از کمک های مالی و عاطفی من با این سرعت همه چیز به روال عادی برگرده انگار نه انگار که تو این کشمکش فقط من ضربه خوردم اونم بدون هیچ دلیل و تقصیری. مشکل من الان ارتباطش با خانوادش نیست چون خیلی رو خودم کار کردم و به خاطر برخی افکار کودکانه خانوادش سعی می کنم عصبی و ناراحت نشم (که توی حرفها و توهیناشون به من نسبت دادن مثلا به همسرم می گفتن پسر عمه ات از زنش جدا شده و زنش مهریشو گذاشته اجرا زن توام همین کارو با تو خواهد کرد واسه همین ما مخالفیم بدون هیچ دلیلی چون من مهریم رو مقدار قابل توجهی بخشیدم که خیال همسرم راحت باشه و بدونه مهریه برام مهم نیست و فقط و فقط از نطر من یه رسمه اما باز هم تهمت ها بر پایه و اساس خودش بود) .
    اما چیزی که من رو آزار می ده اینه که با موقعیت من از این کشور برن من همون آدم بده داستانم و احساس می کنم همسرم با نقشه و بازیگری داره من رو فریب می ده که پاش برسه اونور.
    صوری هم گفتن من نمی خوام برم و از خونوادم دور شم یم ساعت تمام با من حرف زد که اینجا کسی قدرتو نمی دونه و تو وابسته ای و اینا حرفای مامانته و چون طاقت نداره تو ازش دور شی و ... وضع خیلی بدتر شد مطمئن تر شدم با من به خاطر خارج رفتن ازدواج کرده و فکر می کنم ازم سو استفاده شده .
    بدتر از همه چیز اینه که می دونم نقشه شون چیه اما نمی خوام خانوادش با اون همه توهینایی که کردن از طریق من به هدفاشون برسن . اگه قبل از این جریانات بود برام مهم نبود می گفتن بیان اونور آب که برای من نیست اما یه وقتهایی هست کارتون یا برآورده کردن خواسته هاتون گیر به نفره حداقل به اون شخص احترام می ذارید و ظاهرا نشون می دین دوسش دارین اینا اون کارم نکردن. درضمن من زندگی خارج رو هیچ وقت هدف قرار نمی دم که بعد برگردم ایران بگم منم رفتم چون مد شده یا کلاس داره ولی از شخصیت مادر همسرم این برداشتو کردم . بگذریم که چه اتفاقاتی رو دیدم که این حرف رو زدم از حوصله این بحث خارجه . الان چیکار کنم همسرم می گه یه روز می گی میرم یه روز نمی رم معلومه چته ؟ واقعا مستاصل شدم.
    مطمونم نقشه دارن اما دستم به جایی بند نیست مدرکی هم ندارم .

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام مريم خانوم.
    تا مطمئن نشدي كه قصدشون چيه اصلا اقدامي نكن.
    از امروزم به شوهرت بگو كه كلا منصرف شدي يه مدت ببين عكس العملش چيه؟
    خارج كه فرار نكرده صبر كن ببين بعد گفتن اين حرف ديگه باهات چطور رفتار ميكنه. متاسفانه تو اين دوره زمونه خوبي نمونده .
    هرچقدر خودت رو دست كم بگيري و محبت كني طرف گستاخ تر و محق تر ميشه.
    خودت هم اين ميانه بخاطر سادگي هات مقصري. بايد يه كم پخته تر رفتار مي كردي.
    اگر شوهرت با خانوادش قبلا دعوا داشته چون مناع هدفش مي شدن چون دعوا مي كردن. ولي الان اون روي سكه رو نشون دادن. كلااگر خانوادش باهاش خوب باشن مطمئن باش هيچ وقت دعوا نمي كنه. بنظر منم همه كاراشون فيلم بوده براي اينكه كمك پسرشون نكنن والا مگه شما چه ايرادي داري ؟

  6. 2 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    maryam.mim (سه شنبه 26 مرداد 95), بارن (سه شنبه 26 مرداد 95)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    سلام مريم خانوم.
    تا مطمئن نشدي كه قصدشون چيه اصلا اقدامي نكن.
    از امروزم به شوهرت بگو كه كلا منصرف شدي يه مدت ببين عكس العملش چيه؟
    خارج كه فرار نكرده صبر كن ببين بعد گفتن اين حرف ديگه باهات چطور رفتار ميكنه. متاسفانه تو اين دوره زمونه خوبي نمونده .
    هرچقدر خودت رو دست كم بگيري و محبت كني طرف گستاخ تر و محق تر ميشه.
    خودت هم اين ميانه بخاطر سادگي هات مقصري. بايد يه كم پخته تر رفتار مي كردي.
    اگر شوهرت با خانوادش قبلا دعوا داشته چون مناع هدفش مي شدن چون دعوا مي كردن. ولي الان اون روي سكه رو نشون دادن. كلااگر خانوادش باهاش خوب باشن مطمئن باش هيچ وقت دعوا نمي كنه. بنظر منم همه كاراشون فيلم بوده براي اينكه كمك پسرشون نكنن والا مگه شما چه ايرادي داري ؟
    دقیقا منم به همین برداشت رسیدم که همش نقشه یوده یه قرون به پسرشون ندن چون خیلی مادین. من گفتم نمی رم هر روز 1 ساعت باهام حرف می زنه که اونجا بهشت برینه و مادر تو مقصره نمی ذاره تو زندگیت پیشرفت کنی حالا بنده خدا مامانم می گه هر جا خوشی همونجا باش. والا خودشیفته نیستم خواستگارم داشتم همین الانم می شنوم که همکارای همسرم به خاطر داشتن من حسادت می کنن یا چیزی می گن. نمی خوام خودخواه به نظر بیام اما تلاشمو همیشه می کردم یه دختر خوب یه کارمند خوب یه همسر خوب و ایده آل باشم و از اطرافیان و تمجید بعضیاشون فکر می کنم تا حدی بهش رسیدم. می دونم جای یادگیری و پیشرفت زیادی دارم و هنوز کامل نشدم ولی انقدرها هم عیب و ایراد ندارم که این چیزا بخواد سرم بیاد واقعا بهم برخورده از قدر نشناسی و روی زیاد بعضی از آدما. از نظر ظاهری هم خوبم بدون هیچ عمل زیبایی و اندام مناسبی هم دارم یعنی تو ظاهرم نمی تونن عیب و ایراد بذارن . اخلاقی هم از همه شنیدم مهربونم اما پا رو دمم بذارن عصبانی می شم.
    در مورد دعواشون من اصلا دخالتی نکردم و فکر می کنم همین مادر همسرمو عصبانی کرد بدون هیچ دلیلی زنگ زدن به من بد و بیراه که دست از سر پسرمون بردار حالا دعوای پسرشون با خونوادش سر این بود که می گفتن عروسی مفصل می خوایم من و همسرم می گفتیم نه هزینشو می خوایم پس انداز کنیم. ربطی به من نداشت چون من گفتم هرچی خودتون صلاح می دونید پول جشن رو که من نمی دم ولی ترجیحم اینه که این پول تو حسابمون باشه تا خرج یه شب شام مردم شه

    خیلی سیاست دارن و توی خیلی از موارد به خصوص مادی فکر می کنن زرنگن وقتی تخفیف زیاد بگیرن یا وسیله ای رو گرون تر از ارزشش به کسی بفروشن. منم همین اذیتم می کنه که برم اینا هم بیان اونور بعد به ریش من بخندن. فعلا منتفی کردم اما همسرم جدی نمی گیره. هر روز سخنرانی دارم در مورد مزایای اونور آب.

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 02 [ 02:24]
    تاریخ عضویت
    1395-4-03
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    6,162
    سطح
    51
    Points: 6,162, Level: 51
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 188
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 92 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و درود.
    در پست قبلی هم نوشتم. بطور صوری مساله خارج رفتن را منتفی اعلام کنید. به گونه ای که ایشان باور کنند که دیگر هیچ امکانی برای این سفر وجود ندارد. مادامی که ایشون براتون سخنرانی میکنن یعنی حس میکنند امیدی هست. به قول معروف آب پاکی را روی دستشان بریزید. و هرچقدر سخنرانی شنیدید انعطاف نشان ندهید. بعد از این مساله رفتار ایشان را ارزیابی کنید. ببینید به شما به دیده همسر و شریک زندگی نگاه میکند یا پلی برای رسیدن به خواسته های خود و خانوادشان.
    در مورد مسائلی که در مورد خانواده همسرتون در پست قبلی ذکر کردم باید این مساله توضیح داده بشه که منظور من این نیست که از شما انتقاد کنم که چرا باعث جدای همسرتون از خانوادشون شدید. منظور من این است که خانواده ای که میبینید نقش بزرگی در تربیت همسر شما داشته اند و برخی از همان خصوصیاتی که برای شما ناپسند است و در خانواده ایشان میبینید شاید به صورت خفیف و یا خاموش(که البته در برخی موقعیت ها فعال میشوند) در همسر شما نیز وجود داشته باشد. علی الخصوص مادی گری که در اغلب موارد به شکل تربیتی منتقل میشود. و اینکه شما هیچگاه نمیتوانید مانع ارتباط و تأثیر پذیری ایشان از خانوادشون بشید.
    از این پس به جای نام psychologist با نام زندگی بهتر به فعالیت ادامه میدم.

  9. 2 کاربر از پست مفید زندگی بهتر تشکرکرده اند .

    maryam.mim (سه شنبه 26 مرداد 95), مدیرهمدردی (سه شنبه 26 مرداد 95)

  10. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,440
    امتیاز
    288,177
    سطح
    100
    Points: 288,177, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,615

    تشکرشده 37,115 در 7,018 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    شما مسائل مختلفی را در مورد ازدواج ، همسر و خودتون بیان کردید. که البته همه آنها قابل بررسی و تحلیل هستند.
    اما نکته ای که اکنون ریشه مشکلات شماست، اینها نیست.

    شما دچار بحران شده اید.
    این به خاطر نحوه تحلیل شما از مسائلی هست که در آن قرار گرفته اید.
    پیشنهاد " زندگی بهتر" با یک اصلاحیه ظریف در ذیل می آورم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی بهتر نمایش پست ها
    بطور قطعی تصمیم بگیرید که در ایران بمانید. مساله سفر یا مهاجرت به خارج از کشور را منتفی اعلام کنید و رفتارشون و تغییراتشون در ارتباط با خودتون رو مشاهده کنید.
    این فاز لزوما کوتاه مدت نیست وممکن است طولانی باشد. مثلا 1 ، 2 یا چند سال.
    طی مدتی که می گذرد به مرور فرضیه آزارنده شما (مبنی بر اینکه ایشون جهت مهاجرت با شما ازدواج کرده است.) یا ثابت می شود، یا رد می شود یا از همه مهمتر اصلاح می گردد.

    یعنی چه اصلاح می گردد؟

    بنده موافقم که افراد تحت تاثیر فرهنگ و خانواده خود می باشند. اما پس از ازدواج شخصیت انسان ایستا نیست. و می تواند با پویایی که دارد تحت تاثیر همسرش و آگاهی ها و مهارتهای او تغییراتی پیدا کند.
    اما شرط تغییرات:

    1 - دیدگاه مثبت شما در مورد زندگیتون و عدم تمرکز روی دیدگاههای منفی فعلی

    2 - اعتماد به خودتون که می توانید با آگاهی ها و مهارتهای صحیح و مثبت تاثیر بیشتر و مثبت تری روی همسرتون نسبت به خانواده اش داشته باشی.

    3 - بی خیال شدن از بعضی منافع آنی و فعلی مثل مهاجرت

    4 - اعتقاد به اولویت بالاتر و اهمیت بالاتر بازسازی یک زندگی
    یعنی اولویت شغلی، تحصیلی و اجتماعی را کاهش دهید. و اولویت سازندگی یک خانواده، همسر و کاهش آسیب از زندگی را با دید مثبت مد نظر قرار دهید.

    5 - موقتا از ذهن خود جنگ بالا دهی و پایین دهی را متوقف کنید.
    یعنی خانواده او را آنطرف و خانواده خود را اینطرف روبروی هم تصور نکنید.
    اگر همسرت را در یک تیم (تیم خانواده اش)، قرار دهی بسیار آسیب می بینی چرا که کم کم رفتارت این دوگانه سازی را تثبیت می کند.
    اما اگر تصور کنی با توانمندی و محرمیتی که با همسرت داری می توانی با او همراه و هماهنگ شوی ، حتما قدرت پیدا می کنی که با همسرت همگرا شوی.
    به این منظور او و خانواده اش و خودت را در یک تیم ببین.
    حتی اگر خانواده همسرت پاس اشتباه داد، یا گل به خودی زد، با آنها مجادله نکن و آنها را حریف و دشمن ندان.
    بلکه انعطاف به خرج بده و جز بر اساس دید مثبت به مسئله نگاه نکن. یعنی درون خودت وقتی فکر می کنی اسناد مثبت به مسئله بده. علت خوب برای کارهایشان پیدا کن. و ترجیحا همین دید مثبت را به همسرت منتقل کن.

    ساده تر بگویم:
    همسرت فقط مثبت گویی و خوب گویی های شما را در مورد خانواده اش بشنود
    همسرت ممکن است بدگویی های خانواده اش را نسبت به تو از خانواده اش بشنود


    نتیجه دراز مدت:
    همسر مهربانی که حامی اوست. با اینکه خانواده اش خوب نمی گویند اما خوب است و خوبی می بیند و خوبی می گوید.




    پس:
    1 - از مهاجرت منصرف قطعی شو

    2 - برای بازسازی زندگیت آگاهی ها و مهارتهای ارتباطی لازم را کسب کن و نقطه ضعفهایت را کاهش ده و اولویت را در بهسازی زندگی قرار بده و گذشته را مرور نکن و تحلیل های منفی ات را از این زندگی قطع کن.

    3 - تیم خانواده همسرت را با تیم خودت و همسرت یکی بدان و همسرت را در دو راهی خودت و خانواده اش قرار نده



    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  11. 8 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Ferfiyon (یکشنبه 31 مرداد 95), mahasty (شنبه 30 مرداد 95), maryam.mim (سه شنبه 26 مرداد 95), نیکیا (چهارشنبه 27 مرداد 95), باغبان (شنبه 30 مرداد 95), زندگی بهتر (سه شنبه 26 مرداد 95), شیدا. (سه شنبه 26 مرداد 95), عشق آفرین (شنبه 07 مرداد 96)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    دوستان عزیز سلام

    قبل از هرچیز از راهنماییهاتون ممنونم من سعی می کنم به گفته هاتون عمل کنم و براساس راهنمایی های شما به همسرم گفتم که کلا از رفتن منصرف شدم و ایشون با مهربونی با من رفتار می کنه چون اعتقاد داره با زبون می شه همه رو راضی کرد . متاسفانه من رو می شناسه و جوری از نقطه ضعفام تو صحبت هاش استفاده می کنه که نتونی جواب منطقی بدی و وقتی جوابت منطقی نباشه تو بحث و اظهار نظر بازنده ای . مثلا من یه بار گفتم چقدر با سختی درس خوندیم و رفتیم دانشگاه الان هم با اینکه به سختی کار می کنیم درآمدمون از فردی که درس نخونده باشه کمتره بیچاره بچه مون . الان هر صحبتی می شه می گه مگه تو نمی گفتی آینده بچمون اینجا سخته و ما سختی کشیدیم و بیچاره بچه هامون.

    الان هم مشکلی که جدیدا پیدا شده بیشتر درآمدشون رو دارن قسط و بدهی وامهایی رو می دن که دوران مجردی گرفتن (تازه جشن عروسی هم نگرفتیم که زیر بار قرض برن) و برای اقدام می گه از درآمدم بذارم کنار پول وکیل رو بدیم . نمی دونم چیکار کنم نمی تونم جنگ و دعوا کنم می دونم باید سیاست داشته باشم اما چه جوری بگم نمی دم . هم به خاطر موقعیت من داره نقشه می کشه بریم اونور هم پولشو من بدم هم بعدش خونوادش بیان مفت و مسلم اونجا ؟

    دیگه چه جوری بگم نمی خوام بیام با دعوا گفتم با زبون گفتم با دلیل گفتم ولی باز روش خودشو پیش می گیره انگار نشنیده می گیره . گفت پولتو این ماه بذار بدیم واسه این وکیله گفتم ولش کن اصلا نریم همینجوری باید خرج کنی بعدشم بری اونور بیکار بچرخی می گه نه بعد آمار میاره که اونجا چقدر موقعیت شغلی هست و با درآمد بالا و می گه یه ساله دوبرابر در می آریم و ... خلاصه من واقعا مستاصلم .
    هم در آمدم رو بدم هم سختی بکشم که بقیه به آرزوشون برسن . اگه خونوادش با ما تو یه تیمن چرا به پسرشون کمک مالی نمی کنن چرا اینقدر زیر بار قرض و بدهیه . دریغ از یه کمک از جانب اونا .

  13. #9
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,440
    امتیاز
    288,177
    سطح
    100
    Points: 288,177, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,615

    تشکرشده 37,115 در 7,018 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    اگه خونوادش با ما تو یه تیمن چرا به پسرشون کمک مالی نمی کنن چرا اینقدر زیر بار قرض و بدهیه . دریغ از یه کمک از جانب اونا .
    با سلام
    خب اشتباه می کنند. قرار نیست که شما هم به تقلید از خانواده ایشون اشتباه کنید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها




    پس:
    1 - از مهاجرت منصرف قطعی شو

    2 - برای بازسازی زندگیت آگاهی ها و مهارتهای ارتباطی لازم را کسب کن و نقطه ضعفهایت را کاهش ده و اولویت را در بهسازی زندگی قرار بده و گذشته را مرور نکن و تحلیل های منفی ات را از این زندگی قطع کن.

    3 - تیم خانواده همسرت را با تیم خودت و همسرت یکی بدان و همسرت را در دو راهی خودت و خانواده اش قرار نده





    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  14. 4 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    mahasty (شنبه 30 مرداد 95), maryam.mim (یکشنبه 31 مرداد 95), باغبان (شنبه 30 مرداد 95), شیدا. (شنبه 30 مرداد 95)

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    دوستان عزیز سلام

    دیگه چه جوری بگم نمی خوام بیام با دعوا گفتم با زبون گفتم با دلیل گفتم ولی باز روش خودشو پیش می گیره انگار نشنیده می گیره . گفت پولتو این ماه بذار بدیم واسه این وکیله گفتم ولش کن اصلا نریم همینجوری باید خرج کنی بعدشم بری اونور بیکار بچرخی می گه نه بعد آمار میاره که اونجا چقدر موقعیت شغلی هست و با درآمد بالا و می گه یه ساله دوبرابر در می آریم و ... خلاصه من واقعا مستاصلم .
    هم در آمدم رو بدم هم سختی بکشم که بقیه به آرزوشون برسن . اگه خونوادش با ما تو یه تیمن چرا به پسرشون کمک مالی نمی کنن چرا اینقدر زیر بار قرض و بدهیه . دریغ از یه کمک از جانب اونا .
    به نظر من یک وام نسبتا سنگین بگیرید و کل مبلغش رو توی یه حساب بلند مدت بلوکه کنید.
    این خودش نشون میده که قصد شما برای موندن جدیه. بعدش هم که باید اقساط رو پس بدید.
    اگر ایشون اعتراضی کردن بگید که اگر نتونن توی کشور خودشون درامد خوبی داشته باشن احتمالا جای دیگه هم نمیتونن.

    مشکل دیگه اینه که ظاهرا شما همیشه در حال حمایت همسرتون بودید. از رسم و رسومات پایه گرفته تا جشن عروسی و... ماشین و خونه رو هم که تقدیم کردید. الان هم خستگی و سختی و استفاده نکردن از درامدتون برای مخارج شخصی(به جای دادنش به وکیل مثلا) باعث شده تمام مشکلات، چند برابر آزارتون بده.
    به نظرم نیازه که شما هم خواسته‌هایی داشته باشید. اگر واقعا چیزی نیاز ندارید حداقل هزینه سنگین بابت آرایشگاه و لباس بپردازید یا کم کم ماشین رو پس بگیرید.
    به هر نحوی که دوست دارید روی روحیه خودتون کار کنید تا کمتر ناراحت باشید.
    بحث خارج رفتن رو فعلا به کل بزارید کنار و شرایط رو با همسرتون و خانواده‌ها فیکس کنید بعد برای آینده تصمیم بگیرید.

    میتونید این قضیه رو هم با همسرتون در میون بزارید و بگید تمایلی ندارید تا زمانی که چند سالی از ازدواجتون نگذشته و به خوبی با روحیات هم کنار نیومدید؛ یک تنش جدید مثل مهاجرت توی زندگیتون ایجاد کنید.

  16. 3 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    Ferfiyon (یکشنبه 31 مرداد 95), maryam.mim (یکشنبه 31 مرداد 95), nardil (یکشنبه 31 مرداد 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.