سلام اسرین عزیز
بعضی از پستهاتون اشک به چشمم آورد چون دقیقا خودمو به یادم آورد. الان دخترم بزرگ شده و وقتی از سرکار برمی گردم با گریه سراغم نمیاد شیر نمی خواد. دلم پره ازون وقتایی که خسته از سرکار برمی گشتم بچه ام تو بغلم بودو رسیدگی میخواست از طرف دیگه در حال آشپزی بودم(چون همسرم غذای شب مانده نمی خورد). در صورتی که کوچکترین اشاره ای می کردم که چرا کمک نمی کنی میگفت سرکار نرو. درآمدمو خرج می کرد ولی قادر به پذیرش تبعات کار کردن خانمش نبود. ماهم چون تو شهر نسبتا کوچکی هستیم پرستار و خدمه گرفتن زیاد رایج نیست و به دید خوبی نگاه نمی کنن مشکلات زیادی هم داره. یادم میاد که واسه یه ماموریت یه روزه که من حدالامکان واجباشو می رفتم از طرف شوهرم چقدر سرزنش و توبیخ می شدم و درگیری های شدید داشتیم. باور کنین بهشت زیر پای همین مادرهاست. سراغ دارم خانمهای جوان خانه داری که تا ظهر می خوابن و همیشه طلبکارن و درآمد شوهراشون مستقیما صرف تجملات و تفریحاتشونه و پیش شوهر هم عزیزتر هستن. وقتی دخترمو کلاسهای آموزشی می برم به ندرت مادر خانه داری رو می بینم که بچه شو آورده باشه چون استراحتشون ارجح تره. من هم می تونم بعد از ظهر رو استراحت کنم ولی از وقت خودم بخاطر آینده دخترم می گذرم. من هم شدیدا اهل مطالعه بودم و اصلا برای پیشرفت کارم لازمه با توجه به اینکه دفاع دکترا دارم نیاز به تحقیق دارم ولی وقتی به خونه می رسم دنیای من عوض میشه. خوشبختانه سرکارم وقت اضافی واسه اینکار دارم. واسه ارشد و دکترا همینطوری خوندم و قبول شدم.
درآمد چندین ساله ام هم صرف خرید خونه و مخارج زندگی شده ناراضی نیستم چون زندگی آرامی دارم ولی گاهی فشار روحی زیادی متحمل میشم به محض اینکه حرکت ناشایستی از دخترم سر میزنه شوهرم پیش همه میگه بچه ای که مادر بالاسرش نباشه تربیتش اینه.
شوهرم الان خیلی بهتر شده حتی بخشی از مسولیت نگهداری بچه رو به عهده گرفته کارش طوریه که صبحها وقتش آزاده و صبحها از دخترم نگهداری می کنه.
بیایید قبول کنیم که بعضی خانمها باید در جامعه حضور داشته باشن با توجه به استعداد و روحیه ای که دارن. دوستان نگین که باید خانه دار می بودین و اشتباه کردی و ...
ما چیز زیادی نمی خواهیم بقولی آدم گاهی دلش میخواد یکی باشه بگه خانم عزیز خسته نباشی خیلی زحمت می کشی برا زندگیمون ازت سپاسگذارم. بذار امروز من ظرفها رو بشورم.
- - - Updated - - -
سلام اسرین عزیز
بعضی از پستهاتون اشک به چشمم آورد چون دقیقا خودمو به یادم آورد. الان دخترم بزرگ شده و وقتی از سرکار برمی گردم با گریه سراغم نمیاد شیر نمی خواد. دلم پره ازون وقتایی که خسته از سرکار برمی گشتم بچه ام تو بغلم بودو رسیدگی میخواست از طرف دیگه در حال آشپزی بودم(چون همسرم غذای شب مانده نمی خورد). در صورتی که کوچکترین اشاره ای می کردم که چرا کمک نمی کنی میگفت سرکار نرو. درآمدمو خرج می کرد ولی قادر به پذیرش تبعات کار کردن خانمش نبود. ماهم چون تو شهر نسبتا کوچکی هستیم پرستار و خدمه گرفتن زیاد رایج نیست و به دید خوبی نگاه نمی کنن مشکلات زیادی هم داره. یادم میاد که واسه یه ماموریت یه روزه که من حدالامکان واجباشو می رفتم از طرف شوهرم چقدر سرزنش و توبیخ می شدم و درگیری های شدید داشتیم. باور کنین بهشت زیر پای همین مادرهاست. سراغ دارم خانمهای جوان خانه داری که تا ظهر می خوابن و همیشه طلبکارن و درآمد شوهراشون مستقیما صرف تجملات و تفریحاتشونه و پیش شوهر هم عزیزتر هستن. وقتی دخترمو کلاسهای آموزشی می برم به ندرت مادر خانه داری رو می بینم که بچه شو آورده باشه چون استراحتشون ارجح تره. من هم می تونم بعد از ظهر رو استراحت کنم ولی از وقت خودم بخاطر آینده دخترم می گذرم. من هم شدیدا اهل مطالعه بودم و اصلا برای پیشرفت کارم لازمه با توجه به اینکه دفاع دکترا دارم نیاز به تحقیق دارم ولی وقتی به خونه می رسم دنیای من عوض میشه. خوشبختانه سرکارم وقت اضافی واسه اینکار دارم. واسه ارشد و دکترا همینطوری خوندم و قبول شدم.
درآمد چندین ساله ام هم صرف خرید خونه و مخارج زندگی شده ناراضی نیستم چون زندگی آرامی دارم ولی گاهی فشار روحی زیادی متحمل میشم به محض اینکه حرکت ناشایستی از دخترم سر میزنه شوهرم پیش همه میگه بچه ای که مادر بالاسرش نباشه تربیتش اینه.
شوهرم الان خیلی بهتر شده حتی بخشی از مسولیت نگهداری بچه رو به عهده گرفته کارش طوریه که صبحها وقتش آزاده و صبحها از دخترم نگهداری می کنه.
بیایید قبول کنیم که بعضی خانمها باید در جامعه حضور داشته باشن با توجه به استعداد و روحیه ای که دارن. دوستان نگین که باید خانه دار می بودین و اشتباه کردی و ...
ما چیز زیادی نمی خواهیم بقولی آدم گاهی دلش میخواد یکی باشه بگه خانم عزیز خسته نباشی خیلی زحمت می کشی برا زندگیمون ازت سپاسگذارم. بذار امروز من ظرفها رو بشورم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)