یه چیزه دیگه که یادم رفت بگم این بود که بعد از دعوای آخری که سر عروسی با همسرم داشتم و بعدش رفتار همسرد سرد شد و شدیدا بی حوصله شده بود,هر چقدر بهش محبت میکردم هیچ فایده ای نداشت و همچنان بی حوصله بود,یه روزی که کلی قربون صدقش رفتم تو پیام,فقط جواب داد که از خودم بدم میاد.ازش پرسیدم چرا ولی جواب نداد.نمی دونم چرا این حرفو زد.
تو این مدت هم که حرف طلاق رو زده بود کلا از خانوادم و خودم فراری بود ,حتی چند بار بابام گفتن بگو بیاد حرف بزنیم که نیود و نمی خواست باهاشون رو در رو بشه,منم گفتم اگه تو نیای حرف بزنی با خانوادم,ما میایم شهرتون که صحبت کنیم ولی گفت روزی که بفهمم خانوادت میان خونمون من فرار می کنم که رودر رو نشم!!!!منم گفتم اگه دلایل متطقی واسه جدایی داشتی خودت می اومدی با پدرم صحبت می کردی!!!
بعد از چند هفته که نیومد با خانوادم صحبت کنه,من و پدر و مادرم بدون اطلاع قبلی رفتیم شهرشون که با خودش و پدر و مادرش صحبت کنیم که همسرم وقتی دید پشت در هستیم جا خورد.تو اون جلسه هم هر جی بابام منطقی حرف زد همسرم چیزی نمی گفت و عصبانی و کلافه بود و اخرش گفت ما با هم تفاهم نداریم و سر قضیه عروسی دعوامون شده .و اینکه زنم مسایل شخصیمون که منظورش بدهکاریش بود رو به خانوادش گفته و خیلی ناراحت بود از این قضیه.در صورتی که من به خانوادم گفتم همسرم بدهکار شده که از نظر مالی کمکش کنن ولی همسرم ناراحت شده بود. حتی به خانوادم گفت زنم خودش حرف طلاق رو زده و این زندگی رو نمی خواد در صورتیکه من عاشق زندگیم هستم و حرف طلاق رو از عصبانیت و دلتنگی گفتم و می دونم خیلی خیلی اشتباه کردم اونم در صورتیکه چند ماه به عروسی مونده بوداخر شب تو خونشون گفتم بریم دوتایی حرف بزنیم که نمی اومد ولی اخرش اومد رفتیم تو حیاط,تو بغلش نشستم و هرچی حرف زدمو گریه زاری هیچ فایده ای نداشت,انگار شده بود یه تیکه سنگ. فقط یه روز که داشتم باهاش حرف میزدم گفت داری احساساتیم می کنی که روم تاثیر بزاره و خداحافظی کرد که حلو خودشو بگیره!!!اخه ادم هم انقدر مغرور!
همسرم همش منو مقصر می دونه و ازم عصبانیه در صورتیکه خودش هم قبلا حرف طلاق زده بود تو عصبانیت و بعدش معذرت خواسته بود گفت خیلی فشار مالی و کاری داشتم که حرف طلاق رو زدم.
یه مساله دیگه که هست همسرم نگفته بود چقدر بدهکاره و همش می گفت دارم کار می کنم و اوضاع خوبه,دارم بدهیمو میدم.اگه از اول گفته بود اوضاع خرابه و هنوز نتونسته بدهیشو بده خب منم بیشتر می تونستم درکش کنم و از عروسی میگذشتم.گویا اصلا کار و بارش خراب بوده این مدت و به من می گفته همه چی خوب پیش میره حتی گفت تا عید ماشین می خرم!!!!
یه بار دیگه ماجرا رو نوشتم .امیدوارم راهنماییم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)