نوشته اصلی توسط
دخترآریایی
عزیزم منم یه مقطعی از زندگی مشکل شما رو داشتم با این تفاوت که دوران نامزدی نبود ماسر خونه زندگی خودمون بودیم شوهرم ضرر کرده بود و باکلی بدهی بیکار شده بود منم جریانو برا خانوادم گفتم تا کمکمون کنن این شد شروع ماجرا . وقتی برا بله برون دادشم رفتیم منو گذاشت خونه بابامو رفت من شش ماه خونه بابام بودمو شوهرم سراغمو نمیگرفت تو شهر دیگه بود خانوادشم از این ماجرا به نفع خودشون استفاده کردنو الکی شوهرمو سرگرم میکردن که سراغمو نگیره مثل شوهر شما میگفت فقط طلاق و دلیل بیخود میاورد اقدامی نمیکرد اخرش من خسته شدم تصمیم گرفتم برا طلاق اقدام کنم وقتی زنگ زدم به خانواده شوهرم گفتن به ما مربوط نیست و هرکاری دوست داری انجام بده اگه مشکلی هست از جانب توهست و تو مقصری. من بخاطر شوهرم خیلی چیزا رو تحمل کرده بودم تو خانوادشون تنها کسی که نه جشن عقد داشت نه عروسی من بود بخاطر اینکه شوهرم سرمایه کارش رو خرج نکنه بهش سخت نگرفتم با اینکه تک دختربودم خیلی باهاش راه اومده بودم شوکه شدم با این رفتار خانوادش . تصمیم گرفتم برای آخرین بار هرجور شده با شوهرم صحبت میکنم اولش کلی جبهه گرفت ولی کم کم نرم شد.راستی این شش ماه شوهرم خونه ای که اجاره کرده بودیمو خالی کرده بود لوازم ریخته بود زیرزمین خونه باباش با اینکارش من مطمئن بودم جدامیشیم ولی بعداز صحبت من باهاش بدهیاشو سامون داد و یه خونه خوب اجاره کرد اومد سراغم از اون به بعد بیشتر پای زندگیمون وایستاد چون یه بار کم آورد دلیل نشد همیشه کم بیاره اون جریان یه تجربه شد براش. بعدها بهم گفت تو خیلی باهام راه اومدی از خواسته هات گذشتی منم همه چی رو به باد دادم نه تنها برات جبران نکردم بلکه با این اشتباهم نمیخواستم به پای من بسوزی چون تو لایق بهترینها هستی فکر میکردم اگه ازمن جدا شی از شرم خلاص میشی با حمایتی که خانوادت ازت میکنن خوشبخت میشی. مردا یکم کوته فکرن به این فکر نمیکنن تو این جامعه مطلقه بودن اصلا خوب نیست. امیدوارم مشکلتو بتونی حل کنی سعی کن خودت تنها بدون واسطه با شوهرت صحبت کنی همش نگو من مقصرم اون خیلی بیشتر مقصره باگفتن این حرف اون حق به جانب میشه سعی کن خودتو قوی کنی موفق باشی .درضمن فکرنمیکنم بخاطر مهریه اقدام به طلاق نمیکنه اون که بدهکاره اینم روش. هفت سال عشق تو چند ماه ازبین نمیره
علاقه مندی ها (Bookmarks)