به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 9 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 116
  1. #81
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    از آدمای خوشبخت خوشم میاد، خیلی خوشحال شدم که مشکلت با آقات حل شده و تونستی راه حل پیدا کنی، یه بوس برای تو ،

  2. #82
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 04 خرداد 03 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    15,094
    سطح
    79
    Points: 15,094, Level: 79
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 256
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    968

    تشکرشده 672 در 234 پست

    Rep Power
    76
    Array
    سلام دختر خوش شانس عزیز
    با خوندن خبر خوشحال کننده ات دلم نیومد هیچی ننویسم،واقعا از ته دل واست خوشحالم و امیدوارم و از خدا میخوام روز به روز زندگیتون بهتر و بهتر بشه

    نظر منم اینه که در مورد مهریه دیگه حرفی نز ن
    و اصلا از نظر من من بخشش مهریه کار درستی نیست

    ان شاالله سال خوبی داشته باشید
    التماس دعا

  3. #83
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 تیر 95 [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1394-11-08
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    935
    سطح
    16
    Points: 935, Level: 16
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    19

    تشکرشده 65 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام واقعا خوشحال شدم… چقدر کار خوبی کردین… رفتارتون باهاش خوب باشه اما حواستون باشه که این اقا دوس دارن خانمشون عزت نفس بالایی داشته باشه … این رو میشه از طلاق خواستن شما و برگشت ایشون فهمید… اگر زیاد به این اقا چشم بگید دلزده میشن… سعی کنید رابطتون رو در حد تعادل حفظ کنید و اصلا مهرتون رو نبخشین…شما این قابلیت رو دارین که مردتون رو مثل موم توی دستبگیرین به شرط اینکه عزت نفستون رو در مقابلشون حفظ کنید

  4. کاربر روبرو از پست مفید n@f@s تشکرکرده است .

    سمیراه (سه شنبه 10 فروردین 95)

  5. #84
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 آبان 96 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    4,001
    سطح
    40
    Points: 4,001, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 208 در 97 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دختر بدشانس دیدی خوش شانسی؟؟
    خیلی خوشحال شدم برات
    بهت تبریک میگم عزیزم
    منم با نظر شیدا موافقم و در ضمن این مدت سعی کن رفتارت حساب شده باشه و سخنرانی کلید مرد را هم حتما گوش بده
    واقعا خبر خوبی بود

  6. #85
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 14:32]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,179
    سطح
    18
    Points: 1,179, Level: 18
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه دوستای خوبم
    مرسی که تو غم و شادی شریکین....
    دیگه دارم سعی میکنم اصلا بی سیاست نباشم و زندگی شادی فراهم کنم ....امیدوارم بتونم...
    و امیدوارم شوهرمم همینطور بمونه.... چند وقته با خیال راحت میخابم.... انگار همه چیز خواب بود.... بعضی وقتا میگم نکنه داره فیلم بازی میکنه......
    میترسم باز یجا خراب بشه...میترسم از قضیه مهریه... میترسم همه چیز موقت باشه....
    الان همه چیز خوبه.... دلم نمیخاد چیزی بهم بخوره
    یجورایی حس میکنم خودم رسم محبت کردن و جذب شوهرو بلد نیستم....هرچقدم مطلب میخونم و اینا حس میکنم کمه... دلم میخاد خیلی تو دلش جا باز کنم و شیفته من بشه....اما نمیدونم چطوری!!!!!!

  7. کاربر روبرو از پست مفید دختر بدشانس تشکرکرده است .

    آنیتا123 (سه شنبه 10 فروردین 95)

  8. #86
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    من هم خیلی براتون خوشحال شدم.نگران نباشین. شما سعی خودتون رو میکنید و بقیش رو به خدا بسپرید.

    این دیگه مساله شوهرتونه که از این به بعد قدر شما رو بدونه یا نه.

    ولی با نگرانی شما اوضاع اونجوری که باید پیش نمیره.اگه همش نگران از دست دادن اون باشین ممکنه دوباره رفتارهای قبلی رو بروز بدین.

    در راهنمایی هایی که توی این مدت بهتون شده دوستان به نکته های خوبی اشاره کردن.

    به نظر من رمز موفقیت شما چه با ایشون چه با هر کس دیگه ای یه کم بیخیالی و شاد بودنه . اگه به خودتون حس یه دختر جذاب رو بدین جذاب تر هم به نظر میرسین.

    در مورد مهریه هم به نظر من اصلا به روی خودتون نیارین.

  9. #87
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    سلام خانومي، خوشحالم كه داري روزاي خوبي رو تجربه مي كني و اميدوارم برات بادوام باشن و هر روزت از روز قبل بهتر باشه.
    راستش من ترست رو طبيعي مي دونم ولي اصلا اين طوري نيست كه همسرت بخواد نقش بازي كنه. بلكه مشكل اونجاست كه تو هنوز تو شوكي و نمي دوني چه اتفاقي افتاده. تو يه رفتار مناسب انجام دادي كه پاسخ مناسب گرفتي! منظورم پيشنهاد طلاق نيست بلكه قضيه عميق تره. بايد بشيني با خودت فكر كني ببيني چه اتفاقي افتاد و مسيرو به دست بگيري. اگه بخواي مثل گذشته رفتار كني خب بله ممكنه باز به مشكل بخورين اما اگه نقطه عطف رو پيدا كني و توي خودت تقويتش كني زندگيت گلستان ميشه. كاملا معلومه كه هنوز ميخواي مسير گذشته رو ادامه بدي و همينه كه باعث ميشه بياي بپرسي راستي مهريه م رو ببخشم؟! بايد رو خودت بيشتر از اينها كار كني تا خودت جواب اين سوال رو به خوبي پيدا كني.
    اين تاپيك تعداد صفحاتش زياد شده و ممكنه به زودي بسته شه. پيشنهاد مي كنم يه تاپيك ديگه باز كني با عنوان "چطور شرايط زندگيم رو بهبود ببخشم" و توي اولين پستت بنويسي كه چي شد اينطوري شد. و از اين به بعد چه بايد كرد ...

  10. کاربر روبرو از پست مفید setare_000 تشکرکرده است .

    mohanad28 (سه شنبه 10 فروردین 95)

  11. #88
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 14:32]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,179
    سطح
    18
    Points: 1,179, Level: 18
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من همون دختر بدشانسم
    همونکه قرار نیست هیچوقت خوش شانس بشه
    با شوهرم اومدیم سفر...طبق برنامه ای ک خودش چیده بود
    اما چه سفری
    شب اول خیلی سرد بود و همش غر زد اه چرا اومدیم و میخام برگردم و ....
    منم فقط تحمل کردم و محبت
    روز دوم دوباره سرد بود ..خیلی دلم گرفت.... دلیل سردیشو نمیفهمیدم
    تا اینکه طاقت نیوردم و بش گفتم چرا انقد دپرسی گفت چیزی نیس...رفتیم بیرون ...تو راه بش گفتم اگه مشکلی هست ک اذیتت میکنخ بگو
    گفت بریم خونه میگم


    خلاصه رفتیم ناهار و اومدیم خونه...گفت راستش من اصلا دوست ندارم
    گفت "واقعا دوست ندارم و از با تو بودن لذت نمیبرم...حتی دلم نمیخاد بهت دست بزنم...دلم نمیخاد باهم باشیم و باید جدابسیم"
    من اونموقع فقط شکستم و گریه کردم...میدونم خیلی منفعلم و خیلی حقیر شدم...
    گفتم دلیلش چیه گفت هیچ..دوست ندارم و دلم نمیخاد بات باشم...
    گذشت..گفت فعلا حرفشو نزن اما برگشتیم دیگه طلاق
    منم اینجا بی هیچ پناهی سکوت کردم و گریه
    روز سوم صلح رفت دوش بگیره...رفتم سر گوشیش...آخه شک داشتم... خمون خانومی ک اوایل عقد بهم پیام میدادن واسش پیام داد...البته من با گوشیس یه پیام خالی دادم...پیامه خلنومه این بود"سلام نفسم..چه عجب آقا...بالاخره اس دادی...ینی دوسش نداری و باش 3 روز میری سعر؟ اگه دوسش داشتی چیکار میکردی!!!!"
    وای اون لحظه فقط میلرزیدم...شوهرم از حمام اومد..گفتم میدونی دلیل اینکه از من لذت نمیبری چیه
    گفت چی
    گوشیشو بش دادم...گفتم تا وقتی دورت صدتا باشن بت لذت بدن مسلما من برات هیچم
    اولش شوکه شد و تا 10 دیقه حرف نزد..بعد داد و بیداد ک چرا رفتی سرگوشیه من...
    گفتم چون حقمه بدونم چرا نمیخوایم!
    خلاصه بحث بالا گرفت...همش انکار ک چیزی نبوده و فقط تلفنیه... بهدم گفت این ی زن صیغه ایه..
    گفتم تو ب من قول دادی...گفت آره ولی بت علاقه ندارم...
    گفت ب تو ربط نداره...دلم مبخادو چرا رفتی سر گوشم...به زنه هم اس داد و دعواشون شد و فحاشی...
    الان موندم چ کنم..ینی اومدم سفر....
    چقد امیدوار شده بودم...
    چقد دوسش دارم و دل کندن واسم سخته...میدونم زندگی خوبی نخواهم داشت و طلاق بهترین راه حله
    اما نمیتونم... میخام فقط کنارم باشه...از نبودش میترسم...چطور محکم باشم و دل بکنم؟؟
    دلم میخاد بمیرم

  12. #89
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 14:32]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,179
    سطح
    18
    Points: 1,179, Level: 18
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دختر بدشانس!!! آخرش به طلاق کشیده شد....

    سلام
    من همون دختر بدشانسم با تاپیک قبلی به اسم "شوهرم میگه به ظاهرم میلی نداره."
    لطفا پست آخرم رو بخونید و کمکم کنید
    چون صفحات تاپیک قبلی زیاد شده بود احتمال دادم بسته بشه...تاپیک جدید باز کردم

  13. #90
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 تیر 95 [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1394-11-08
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    935
    سطح
    16
    Points: 935, Level: 16
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    19

    تشکرشده 65 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام… خیلی ناراحت شدم… چرا اجازه میدی بازیچه دستش باشی…میدونم خیلی سخته ولی اینو بدون بودن باکسی که برات رنجه و آرامش بهت نمیده فایده نداره… نبودن باهاش یه مدت عذاب روحی داره اما عادی میشه… بنظرم خودتو به پاش نسوزون… واسه یکی بمیر که واست تب کنه… بسه دیگه… همه جوره تلاش کردی…بیخیالش شو ولی از هیچ حقی نگذر…لطفا قوی باش و به خودت بیا… نذار خردت کنه

  14. 3 کاربر از پست مفید n@f@s تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 17 فروردین 95), آرامش خیال (سه شنبه 17 فروردین 95), بارن (سه شنبه 17 فروردین 95)


 
صفحه 9 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.