سلام دوستان عزیزم
من زانکو هستم و دو تاپیک دیگه داشتم که مربوط به مشکلم با نامزدم بود. مشکلی که حل نشد و نامزدم که ناگهان منو رها کرد و آخرش با طلاق تمام شد. من دو ماهی میشه که طلاق گرفتم.
تو این مدت احساس سبکی میکردم. احساس رهایی.
همکار یکی از اقوام این اواخر خیلی سعی کرد تا خودشو به من نزدیک کنه. البته من کلا رسمی برخورد میکردم. ایشون ازم خواستگاری کردن.
من 26 سالمه و ایشون 31 و من لیسانس دارم و ایشون فوق دیپلم اما بسیار پخته و با شخصیت.
این آقا هم حدود شش سال پیش از همسرشون بعد از شش ماه زندگی جدا شدن و دلیل این جدایی خیانت همسر این آقا بوده.
ایشون با خانوادشون صحبت كرده بودن و قرار بود تحقیقات اولیه رو انجام بدن و خواهان ازدواج با من بودن اما من به خانوادم چیزی نگفتم فقط همون آشنای ما که همکار ایشون هست قضیه رو میدونه.
اما این آقا بعد از همه ی این صحبت ها از من در مورد طلاقم در دوران عقد پرسیدن که البته من قبلاً به ایشون گفته بودم که نه ماه عقد بودم.و گفتم که یه ازدواج سنتی داشتم که به خاطر اصرار خانواده طرف مقابل و اطرافیان خودم جواب مثبت دادم و از ته دل خواهان این ازدواج نبودم. این آقا بعد از اون صحبت رفتارشون عوض شد و گفتن من از همکارم شنیده بودم سه ماه عقد بودین و حالا شد نه ماه و من فکر میکردم به اجبتر ازدواج کردین وحالا مردد شدم و همکارم با من صادق نبوده. منم گفتم خوب همکار شما در جریان همه مشکلات نبودن و فاصله ای که ما از همم داشتیم هم باعث میشد خیلی از هم خبر نداشته باشیم وگرنه قصد ایشون دروغ گویی نبوده.
الان من واقعا نمیدونم باید چطور رفتار کنم یا چیکار کنم. من صادق بودم و الان این آقا هم گفته من فقط مردد شدم و بهم فرصت بدیم که فکر کنیم نمیخوام که همینجا تموم بشه.
قراره چند وقت دیگه صحبت کنیم باهن و حرفامونو بگیم.
من بهش گفتم زمان عقد چرا انقد براتون مهمه و ایشون گفتن که خوب هرچی بیشتر باشه حس آدما بهم بیشتر میشه و روابط و معاشقه هایی که باهم داشتن و من بسیار روی حس حساس هستم.
من الان تکلیف خودمو نمیدونم از یه طرف تغییر رفتار ایشون و سرد شدنشون و از یه طرف خواستن فرصت بهم بدیم. این شرایط سخته برام همش فکر میکنم اویزون یه نفر شدم که دوسم نداره. آخه رفتارش خیلی سرد شده. البته باهم صحبت تلفنی نداریم الان ولی تغییر رفتارشون خیلی محسوس هست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)