سلام راستش نمی دونستم عنوان تاپیک رو چی انتخاب کنم تا شفاف تر باشه و شامل همه مشکلاتی که میخوام توضیح بدم بشه!
نمی دونم مطرح کردن این سه مشکل در یه تاپیک کار درستی بود یا نه چون احساس کردم به همدیگه مرتبطن . مدیران لطفا راهنمایی کنند.
تو خانواده خودم من رو یه فرد خونسرد میدونن که از چیزی یا اتفاقی زیاد هیجان زده نمی شم با بهتره بگم اسیر احساسات نمی شم! :) تا دوره نوجوانی یا اواخر دوره کارشناسی هم خیلی ریلکس بودم در واقع! اما در دهه سوم زندگی مشکلاتی رو که در زیر توضیح میدم باهاش گریبانگیرم
1.مشکل یا عادت شخصی که من دارم اینه که فکر می کنم یه نوع اضطراب یا بی قراری تو وجودم هست. البته نمی دونم شاید اسمش این نباشه! به عنوان مثال من هر موقع پشت کامپیوتر میشینم، معمولا مدام پاهام رو تکون میدم. انگار یه کار یا فعالیت نکرده دارم. یه حالی شبیه بی قراری. بعضی وقت ها فکر می کنم باید مثل کامپیوتر، ذهنم رو دفراگمنت کنم تا مرتب بشه ولی نمی دونم چجوری! یا اینکه لب هام رو می خورم الکی.
همه اینها در واقع تو خونه و حتی وقتی تنها هم هستم رخ میده یعنی بسته به شرایط استرس زای خاصی نیست. احساس می کنم همیشه یه کار ناتموم باقی مونده
2. مشکل بعدی حواس پرتی و عدم تمرکز هست که واقعا خسته ام کرده. طوری که یه چیزی تو ذهنم هست که میخوام بگم یا اونو انجام بدم ولی در عرض کم تر از یک دقیقه فراموش میکنم اون چی بود. مثلا چند روز پیش سر ناهار میخواستم یه چیزی بگم بعد یه لحظه حواسم پرت تلویزیون شد دیگه هر چی زور زدم هیچی یادم نیمومد!
البته فقط مال یه لحظه نیست به طور مکرر اتفاق میوفته. یااینکه تو اینترنت دارم می گردم یه چیزی به ذهنم میرسه که میگم الان میرم تو گوگل سرچ میکنم. تا بخوام یکی دو تا از صفحه ها رو ببندم برم سرچ کنم فوری از ذهنم میپره. تازه جالبش اینه که همون موقع هر چی فکر کنم به ذهنم نمیرسه ولی چند ساعت بعد که اصلا بهش فکر نمی کنم ناخودآگاه همون مطلبی رو که فراموش کردم اتوماتیک تو ذهنم جرقه میزنه، مثلا موقع خواب!
یا اینکه هر موقع که نه ولی خیلی اوقات وقتی میرم بیرون یه چیز تابلو رو فراموش می کنم. مثلا سوئیچ ماشین، کارت ماشین، کیف، موبایل و.... حتی توی خانواده از این حواس پرتی من تعجب می کنن و میگن " تو که دیگه اینجوری نبودی؟!" امروز نشستم از 150 به پایین برعکس بشمرم بیام، وسط کار چندین بار حواسم پرت شد! مثلا راحت یه جایی نشستم به هر وسیله ای نگاه کنم همون وسیله سرنخی میشه تا زنجیروار به چیزهای مختلف فلش بک بزنم و حواسم پرت شه!
3. مورد سوم نگرانی من در مورد قضاوت دیگران هست. فرض کنید یه کاری رو تحویل دادم یا در جمع شخصی یا دوستانه یه رفتاری کردم، بعدا اونو کنکاش میکنم که نکنه فلان شد بهمان شد. نکنه از این رفتارم ناراحت شدن یا شخصیتم پایین اومد با اون حرف. در حالی که شاید رفتارم خیلی روتین و عادی بوده. نکنه لباسم نا مناسب بوده و در نظر اونا مسخره به نظر بیام!
علاقه مندی ها (Bookmarks)