دوست من سلام
چقدر خوب که اهل سرزمین دزولت سیستم هستی.
فکر میکنم که حلقه گمشده ای به نام هدف داری.
میدونی جایگاه یک آدم نابغه بی هدف نسبت به یک آدم معمولی با هدف چیه؟
من هنوز سر حرف خودم هستم، شما فقط حرف خودت رو گوش میدی و خودت بايد نتيجه گيري كني!
يك هدف قابل اندازه گيري و قابل دستيابي براي خودت ترسيم كن و به سمت اش حركت كن.
مثلا هدف ديدن سريال كيميا :
يك هدف قابل دستيابي و اندازه گيري هست و شما باديدن اين سريال به هدفت ميرسي و احساس رضايت از اينكه به هدفت رسيدي، خيلي لذب بخشه.
حالا اگر هدفي ترسيم كنيم كه امشب سريال مورد علاقه خودم را ببينم! خوب احتمال اينكه به احساس رضايت برسيم كم هست، چون نميدونيم چه سريالي بايد ببينيم و قابل اندازه گيري نيست.
بدتر از اون اينه كه هدفي در نظر بگيريم كه امشب كاري كنم كه حوصله ام سر نره! ديگه تو اين حالت خودت ميدوني چه اتفاقي ميافته.
شما در حالت سه قرار داري! ميدوني يك كاري بايد انجام بدي، ولي براي خودت قابل اندازه گيري نيست.
------------------
يه مثال برات بزنم:
محقيق رفتن از فارغ التخصيلان دانشگاه هاروارد ( فكر كنم رشته بازرگاني بود) تحقيق كنن كه بعد از درس چه هدفي دارند.
3درصد هدف مكتوبي داشتن
حدود 13 درصد هدفي داشتن، ولي مكتوب و واضح نبود
84 درصد هم بي هدف بودن. " حالا بريم تعطيلات تا ببينيم چي ميشه
بعد از ده سال محققان به سراغ او فارغ التحصيلان رفتن:
13 درصدي كه هدف داشتن، درآمدي به ميزان دو برابر 84 درصد بي هدف داشتن
تنها (همون سه درصد) افرادي كه اهداف مكتوب داشتن و به سمت آن حركت كرده بودن درآمد چشم گيري داشتن.
---------------------------
هدفي تعيين كن كه بتوني از طريق معيار فون مايسز تنش اش رو حساب كني دوست من!
علاقه مندی ها (Bookmarks)