به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 72
  1. #51
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط یه بنده خدا نمایش پست ها
    نه خیر ایشون هیجانی نیستن و تا حالا عجله برای حل مشکل بیشتر از جانب من بوده و از اونا خبری نبوده یا تمایلی نشون ندادن
    اونهمه نکته فقط همون موردو دیدید؟ (اشتباهات خودتون / پذیرش / خانواده ها / خلق و خوی طرفین و...)

    کاش حداقل همون موردو هم درست و کامل میخوندید،من نگفتم همسرتون هیجانی هستن، بنده عرض کردم مثلا اگرهمسرتون هیجانی باشه ، یعنی یه مثال بود با یه احتمال که به شما بگم : باید زیر نظر مشاور و با درنظر گرفتن خلقیات همدیگه مشکلتونو حل کنید .

    شما فقط نشستید میخواهید با 2تا واسطه (از نظر خودتون زودترین راه) برید سر زندگیتون ، اگه این اتفاق بیوفته و همسرتون الانم بیان زندگی کنن ، شما باز هم به مشکل میخورید چون مشکلی حل نشده

    اگه هدف اینه که درست ، با علاقه و قشنگ زندگی کنید؛ میتونید یه نیم نگاهی هم به اون پستهایی که دوستان وقت و انرژی میزارن ببندازید.

    اگه هدف فقط برگردوندن همسرتون به خونه خودتونه همین روش "واسطه" بهترین و زودترین راهه.

    من به عنوان یه هم نوع قصدم کمکه هرچند ناچیز ،اما شما طوری برخورد میکنی که هر کسی دیگه انگیزه ای برای ادامه همین کمک ناچیزم نداره ، اگر شما در ارتباط با همسرتونم همینطور باشید مطمئنا ایشونم چندین برابر بی انگیزه میشه و همچنین چون روابط همسری و علاقه مطرحه ، دلزدگی و ناامیدی رو هم بهش اضافه کنید.

    به امید خدا.
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : یکشنبه 24 آبان 94 در ساعت 19:16

  2. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    نیکیا (دوشنبه 25 آبان 94), میشل (یکشنبه 24 آبان 94)

  3. #52
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط یه بنده خدا نمایش پست ها
    نه خیر ایشون هیجانی نیستن و تا حالا عجله برای حل مشکل بیشتر از جانب من بوده و از اونا خبری نبوده یا تمایلی نشون ندادن
    آقای یه بنده خدا، تصور من هم اینه که شما یه فرد هیجانی هستید. و واجب ترین کار برای شما اینه که روی هیجانی بودنتون کار کنید. چون زندگی پر از این چنین مشکلاتیه، و هیجانات مانع تشخیص درست، و درمان مناسب می شن.

    من هم هیجانی هستم (قبلا خیلی بیشتر هیجانی بودم)، و تا حالا این رو خیلی خوب فهمیدم که هیجانات، ذهن رو کدر و تاریک و ناکارامد می کنن. یه ذهن هیجانی مثل شناگریه که تو دریا غرق شده، ریه هاش پر از آب شدن و نمی تونه نفس بکشه.

    ما هیجانی ها خیلی نیاز داریم که اول ریه های ذهنمون رو از آب خالی کنیم، تا بتونه نفس بکشه. تا مغزمون کار کنه و (1) بتونیم شرایط رو درک کنیم و تحلیل درستی داشته باشیم، (2) بتونیم اقدام مناسب رو تشخیص بدیم، (3) بتونیم اقدام مناسب رو انجام بدیم، و (4) بتونیم تا حاصل شدن نتایج، صبور باشیم. و میوه ها رو قبل از رسیدن، نچینیم...

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  4. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 07 خرداد 95), فرشته مهربان (یکشنبه 24 آبان 94), گیسو کمند (دوشنبه 25 آبان 94), نیکیا (دوشنبه 25 آبان 94)

  5. #53
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 دی 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    5,847
    سطح
    49
    Points: 5,847, Level: 49
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 23 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میشل جان جوابی برای این پست قبلی من نداشتی که گفته بودی جواب مدیر همدردی را بده؟؟؟؟

    ((اونشبی که رفتم صحبت کردم نتیجه واضحی نگرفتم خانمم به عموش گفت که دیگه نمیخوام زندگی کنم اما جالبه که تاکنون اسمی هم از طلاق نیورده ولی به خودم گفت پول نیم دانگ خونه ای که توی قباله اش هست رابراش ببرم تا تازه بشینه فکر کنه میتونه زندگی کنه یانه؟؟؟ البته قکر کنم این حرف را فقط برای اذیت کردن خانواده من میزنه
    چند وقت قبلش هم از یکی از دوستاش شنیدم که گفته بوده فعلا میخواد یه مدتی منو بدوونه و بازی بده به تلافی اینکه به قوله اون من دو سال اذیتش کردم اما به چه هدفی نمیدونم....ضمن اینکه همین دوستش میگفت این اواخر هر وقت سراغی از من ازش میگیره به سردی جواب میده
    در جواب مدیر همدردی هم باید بگم من فکر میکنم ریشه مسایل اقتصادی باشه البته من تقریبا یه زندگی متوسط براش فراهم کرده بودم منتها توقعاتشون بالاتره اما در کنار مسئله اقتصادی تا حدی مسئله فرهنگی هم بوده مثلا توخانواده اونا فضای باز تر و آزادتری وجود داشت که به مزاق من و خانواده م خوش نمیومد که البته بعد ار وقوع این مسایل من بصورت لفظی کوتاه اومدم و گفتم توی این مسابل هم آزادتر باشه ولی بعد ار اون دعوا هنوز نشونه ای از کوتاه اومدن اونا ندیدم حتی منزل خودشون را هم عوض کردن و من الان آدرسشون را نمیدونم البته به همه گفتن بخاطر مزاحمتهای داماد اولیشون بوده که میومده تو محلشون و دختر اولیشون را که طلاق هم گرفته بود را اذیت میکرده نه داماد دومی که من باشم
    خلاصه اینکه همه اطرافیانم بهم میگن فعلا همه چیزو رها کن وصبر کن ولی واقعا خیلی سخته پذیرش این مسئله برای من ))

  6. #54
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 دی 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    5,847
    سطح
    49
    Points: 5,847, Level: 49
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 23 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ضمن اینکه این سوال را هم میخواستم بپرسم آیا واقعا دلتنگی براش بوجود میاد؟؟؟ باتوجه به اینکه منزلشون را عوض کردن و تو یه بار برخوردی که باهم داشتیم سرد نشون میداد..... احتمالش هست کس دیگه ای اومده باشه تو زندگیش؟؟؟

  7. #55
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    دوست گرامی من فقط پستهای خودتونو خوندم و وقت نکردم پست بقیه رو بخونم و ممکنه حرفام تکراری باشه یا نه اما نظر خودمو براتون مینویسم

    وقتی دختری مردی رو به عنوان همسر ایندش میپذیره اولین توقعی که ازش داره حمایت و پشتیبانیه

    قطعا خانوم شما سر یه مسیله کوچیک خرید چندتا وسیله توسط خواهر یا مادر شما اینطوری قاطی نمیکنه و همه چیزو خراب نمیکنه

    من خودم یه زنم به نظرم یه زن خیلی باید دلش بلرزه و زیر پاشو خالی حس کنه که بعد اونهمه بیا برو و خرید جهاز و نزدیک بودن عروسی و ..... یه همچین تصمیمی بگیره

    من همیشه یه حرفی به همسرم میزنم الانم به شما میگم

    کاری به حرف خانومتو و رفتاراشو چه میدونم حرفای اینو اون نداشته باش به وجدانت رجوع کن ببین کجاها اشتباه رفتار کردی ببین خانومت چه قدر حق داره شما چقدر حق داری خیلی سخته ادم بتونه برعلیه خودش حکم صادر کنه اما اگه بتونی وجدانتو قاضی کنی قطعا به جواب مشکلت خواهی رسید و اینم حتما حتما در نظر بگیر که چقدر حامی و پشتیبان همسرت بودی چقدر مردونه رفتار کردی چقدر پشت خانومت در اومدی و در نهایت ایا ادم مستقلی هستی؟؟؟

    ایا به خانومت حق دادی زندگیشو اونجوری که میخواد شروع کنه میدونی یه عروس دوست داره حتی دستمال کاغذی خونشم به سلیقه ی خودش انتخاب کنه و ایا شما اینو درک کردی؟؟؟

    با خانومت تا حالا راجع به ناراحتی هاش و نگرانی هاش حرف زدی ؟؟؟میدونید درد دلش چیه؟؟؟
    وقتی مشکلو پیدا کردی و باور کردی که مشکل کار کجا بود اونوقت سعی کن صادقانه و نه عاجزانه به همسرت بفهمونی که متوجه اشتباهت شدی بفهمونی که دیگه نمیذاری مسایل ناراحت کننده تکرار بشه و اینو در عمل بهش بفهمون

    زنها با ترس هاشون زندگی میکنن اگر مردی بتونه این ترس هارو از بین ببره صاحب قلب و روح و جسم زن میشه

    خانومتون فقط یه مقدار ترسیده و مردد هست نسبت به خوشبخت شدنش که اینقدر قاطعانه رفتار کرده سعی کنید اگر براتون ارزش داره این تردیدهارو ازش دور کنید نشون بدین چقدر دوسش دارین

    بهش بگین که دلتون براش تنگ شده

    به نظرم دست دست نکنید و منتظر خاله و عمو عمه نباشید ازش بخواید که یک ساعت تنهایی باهاش حرف بزنید لازم نیست چیز خاصی بگید فقط کافیه حرف دلتونو بگین و حرفاشونو بشنوید و اروم باشید باور کنید هشتاد درصد راهو رفتید

    بی تفاوت رفتار نکنید من یکی وقتی از همسرم ناراحتم ممکنه دادو بیدادم بکنم اما درست همون لحظه که نمیخوام ببینمش دلم میخواد کنارم باشه با زبون میگم ولم کن برو اما تو دلم میگم ای کاش بیاد و محکم بغلم بگیره و بگه من بی تو نمیتونم

    الان ایشونم فکر نکنید خوشحالو شادو خندان داره زندگی میکنه مطمین باشید الان دلش اشوبه و دلش میخواد یه حرکتی از شما ببینه که متوجه بشه اونجوریام که فکر میکرد نبود

    شما مردا اگر یه ذره سعی میکردید زنتونو درک کنید و در کنارش زبون نرمی داشتید خوشبخت ترین مردهای زمین میشدید زنها دلشون به گوششون وصله اینو یادتون نره

    امیدوارم موفق باشید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  8. 3 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (سه شنبه 26 آبان 94), یه بنده خدا (سه شنبه 26 آبان 94), آنیتا123 (چهارشنبه 27 آبان 94)

  9. #56
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 دی 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    5,847
    سطح
    49
    Points: 5,847, Level: 49
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 23 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز( Sahar67) باور کن خیلی دلم میخواد اینی که میگی حقیقت داشته باشه که (اونم الان دلش آشوبه) اما یکی از دوستاش میگفت این اواخر سرد رفتار میکرده هر وقت سراغ منو ازش میگرفتن....
    ضمن اینکه این تغییر منزل بی دلیل نیست بخدا خیلی میخوام برم و حتی نیم ساعت تنها باهاش حرف برنم اما خطشو عوض کرده آدرسشون را هم که ندارم فقط میمونه که یا مشاور بهش زنگ بزنه یا خودم برم سر راهش .... اما این مورد دومی را خیلیا بهم گفتن انجام نده چون هم عزت خودت میاد پایین پیشش هم زنها از مردی که التماس میکنن بدشون میان واقعا نمیدونم چکار کنم دلم براش خیلی تنگ شده
    ویرایش توسط یه بنده خدا : سه شنبه 26 آبان 94 در ساعت 20:51

  10. #57
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 دی 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    5,847
    سطح
    49
    Points: 5,847, Level: 49
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 23 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود به همگی

    دوستان گرامی امروز موفق شدم بالاخره شماره جدید همسرموپیدا کنم از طریق یکی از دوستاش که بهم گفت شمارش همون شماره خط قبلی مامانشه البته میگفت شمارشو فقط به من داده حالا واقعا نمیدونم چکار کنم اگه زنگش بزنم که میفهمه دوستش شمارشو داده و ممکنه ارتباشوبا اون قطع کنه یا حتی دوباره خطشو عوض کنه ممکنه هم براش فرقی نداشته باشه

    به نظر شما چکار کنم؟؟؟

  11. #58
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    بعصی وقتها بهترین کاری که باید انجام داد اینه که هیچ کاری انجام نداد.

    فکر کن همه چی تمام شده . برو دنبال زندگی خودت. برو مسافرت.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (یکشنبه 01 آذر 94)

  13. #59
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    یا علی ، این دیگه چه مدلشه ، این چه جور زن و وشوهری هست که از شماره همدیگه خبر ندارین ، من فکر میکنم دل خانومتون خیلی پر تر از این حرفها باشه ، شما پا پیش بزارین و برین جلو دیگه ، تا کی میخواین اینطوری ادامه بدین ، بخدا حیفه یه زندگی اینطوری از هم بپاشه.
    خیلی ناراحت میشم همچین تاپیکهایی رو میخونم :(
    چرا پیش مشاوره حضوری نمیرین ، اگه قرار بود مشکلتون اینجا حل بشه ، تاحالا شده بود دیگه

  14. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام دوست عزیز
    خیلی جالبه که همه ی دوستان به شدت طرف خانواده همسرتون هستن. راهنمایی بفرمایید ولی صادقانه خقوق هر دوطرف رو در نظر بگیرید.
    دوست من عجله نکن ولی زیاد هم ساده و احساسی نباش
    زندگی مگه بچه بازیه که شب قبل عروسی خانم بخواد به همش بزنه؟؟؟؟؟؟ اینا چه جور خونه واده ای هستن آخه؟؟؟ به چه حقی شما رو از دیدن و صحبت کردن با همسر شرعی و قانونی خودتون محروم میکنن؟؟؟؟؟ به جای نشستن و حرف زدنو حل مشکل به شما میگن به پلیس خبر میدیم در حالیکه به خاطر یه حرف پدر شما یه سال قهر بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این کار مادر ایشون دخالت و بی حرمتی به حساب نمی یاد؟؟؟؟بعدها با مشکلات بزرگتر چه جوری برخورد میکنن؟؟؟؟این بچه بازیا چیه که آدرس عوض میکننو .... این خونه واده الان با این( به قول دوستان دخالتهای خیلی بزرگ ) این برخوردو میکنن فردا که وارد زندگی شدنو از زمینو زمان حرفو حدیث درومد چه جوری خانم زندگیشو میخواد جمع کنه؟؟؟؟؟؟
    دوست عزیزی که میگی خواهرت حق نداره در مورد روبان سفره هم نظر بده به این فک کردی که اگه این آقا از همسرش بخواد به خواهرش این حرفارو بزنه ، برخورد خانم چی خواهد بود؟؟؟
    همین نصایح ناشیانه باعث میشه جبهه گیری تو زندگی شکل بگیره...
    نمیگم راه دادگاه رو در پیش بگیر ولی خواهشا همه ی جوانبو در نظر بگیر. به خانمت بی حرمتی نکن به اونم اجازه بی حرمتی نده.
    از طریق دوستش یه نامه براش بفرست. در کمال ادب و احترام بگو که اشتباهات خودتو قبول کردی و میخواستی جبران کنیو تلاشتو کردی ولی ایشون داره کوتاهی میکنه.تاکید کن و بهش بگو که زندگی مال دوتاتونه و هردو باید تلاش کنید.بهش بگید با دلسوزی غیر منطقی و غلط خونوادهای دوتاتون آتیش به زندگی خودتون نزنید.
    ویرایش توسط dokhtare kordestan : جمعه 29 آبان 94 در ساعت 04:25

  15. کاربر روبرو از پست مفید dokhtare kordestan تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (یکشنبه 01 آذر 94)


 
صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نکات برگزاری مراسم عروسی
    توسط melalceremony در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 آبان 95, 13:43
  2. سه ماهه عروسی کردیم و احساسم به شوهرم سرد شده.فقط تظاهر میکنم حالم خوبه
    توسط nasmas در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 اردیبهشت 95, 20:11
  3. قهر خانواده همسرم قبل عروسی و اکنون سعی در برقراری رابطه و آشتی بعد عروسی
    توسط نازگل71 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 22 اسفند 94, 12:20
  4. اختلاف با همسر درمورد محل زندگی بعد عروسی
    توسط بهار67 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 بهمن 92, 10:29
  5. مشکلات عروسی
    توسط bita65 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 12 دی 92, 17:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.