به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 85
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام اقا مبین.
    خیلی وقته هی از تاپیکتون رد میشم و می خوام نظر بدم هی قسمت نمی شد....شاید به خاطر تفاوت سنی بینمون بود...به هر حال امیدوارم جسارت بنده رو ببخشید...به عنوان یک دوست کوچیک تر گفتم براتون بنویسم...

    خیلی خوشحال شدم از خوندن پست اخرتون از چند بابت !!!!! وقتی توی حرفاتون خوندم دلیل نرسیدن به این خانم محترم مد نظرتون رو پول می دونید خیلی قلبم به درد اومد...من خودم توی زندگیم از خیلی چیز ها به خاطر بی پولی مجبور شدم بگزرم و می دونم چقدر تلخه.... خیلی خوشحال شدم دوباره رابطتتون شروع شده...از خدا می خوام اگه قسمت هم هستید بهم برسید طوری که فکرش رو هم نکنید چی شد ....

    اما نکته ی دیگه ای که بسیار خوشحال ترم کرد این که دیدم خود شما اون قدر فهیم هستید که متوجه یک ایراد بزرگ در خودتون شدید.... اونم وسواس در تصمیم گیری....خانم مصباح الهدی مثل خیلی چیزای خوب دیگه ای که ازشون یاد گرفتم تذکر به جایی بهم دادند که خیلی بهم کمک کرد چون منم به نوعی دقیقا همین اخلاق شما رو داشتم و شایدم هنوزم دارم... ایشون گفتند توی جلسات خواستگاری طوری حرف نزنیم که باعث ایجاد استرس در والدین دختر خانم بشه...چیزایی که واقعا وجود خارجی نداره... دقیقا با رعایت همین نکته ی به ظاهر ساده که حاصل تجربه من میگم حداقل دو خانواده و ایشون و... بود رو رعایت کردم نتجیشو دیدم...الانم بنده به شما میگم این قدر وسوال گونه تنش برای اون خانم ایجاد نکنید... به قول معروف میگن پیش از مرگ واویلا !!! یا یک همچین مثلی... چرا با اتفاقی که معلوم نیست ایا در اینده اصلا یک درصد بیفته یا نه ذهن اون خانم رو پریشان می کنید ؟!؟ مثلا می خواید ازشون قول بگرید؟ مثلا می خواید اگه خدایی ناکرده یک درصد اون اتفاق در زندگیتون افتاد بهش بگید بهت گفته بودم ؟ چرا قبول کردی ؟ یا نه می خواید خیال خودتون راحت راحت شه مثلا؟(جواب این سوالا رو نپرسیدم این جا بگید خواستم فقط بگم این سوالا چه خروجی می تونه در نهیات داشته باشه!!!!)

    یک مثال عینی دیگش که توی رفتارای شما دیدم شما گفتید که
    من بهشون گفتم این کنار اومدنا در آینده ما رو دچار مشکل میکنه و یه موقعی ممکنه به هر دلیلی دیگه نتونید کنار بیاین و اون موقع اگه این مشکل عامل ناراحتی و خدای نکرده جدایی بشه هیچوقت شما رو نمیبخشم. ایشون ناراحت شدن که چرا این صحبت شده و گفتن تا آخرش هستن.
    دقیقا ایشون حق داشتند ناراحت بشند...شما دارید اینده رو پیش بینی می کنید؟! واقعا حق داشتند ناراحت بشند... البته ببنید من نمی گم واقع بین نباشید و ... ولی به نظرم بین واقع بین بودن و ایجاد استرس تنش برای خانم مد نظرتون یک مرز خیلی ظریفی هستش که نباید دوباره اشتباه بگیریدش...و این مرزو شما فکر کنم بارها اشتباه گرفته باشید توی حرفاتون..مثلا همون صحبت کردنی که باعث شده بود ایشون فکر کنند شما اعتماد به نفستون کمه یا خوشبین نیستید که گفتید بدش کلی توضیح دادید و...

    یک چیز دیگه هستش من واقعا دیدم اقایونی که قلب همسرشون رو تسخیر می کنند...با فرض این که خانمی که همسرشون هست سلامت اخلاقی داشته باشه (سلامت اخلاقی یعنی اون خانم سالم زندگی کرده باشه و متعهد باشه و فردی که همسرش میشه اولین و اخرین مردی باشه که وارد قلبش میشه البته به عنوان همسر) ..مطمئن باشید همه جوره پای همسرشون می مونند... من خودم به عینه دیدم و این افسانه نیست خانمی که خیلی وضع مالی خوبی هم داشتند خیلی خوب...با اقا پسری که اصلا وضع مالیشون به قول شما در برابر اونا صفر مطلق بود نه حدی حتی !!! ولی اون خانم براشون پول مهم نبود...این افراد چون خدا رو شکر هیچ وقت پول مانعی نشده برای رسیدن به بعضی خواسته هاشون ..چجوری بگم مثل من و شما راجب پول و مسایل مادی فکر نمی کنند.... البته بماند اون خانم و اقا بهم نرسیدند البته من اسمشو می ذارم امتحان خدا و اون اقا با تمام انتظاری که ازش می رفت جا زد !!!! باورم نمی شد وقتی دیدم اون خانم نمی خواد عشق فرد دیگه ای رو جز اون اقا در قلبش جا بده...نه اشتباه نکنید نه چون عاشق بود یا نا توان... و... چون دنیا رو خیلی متفاوت می دید اون خانم...

    من جای شما بودم به جای این افکار و... بیش تر زوم می کردم اون خانم از چه معیار های من خوشش اومده... می دیدم چقدر تصورش از اون معیاری که من دارم که این قدر شیفتم شده درسته یا نه ... اگه میدیدم اون تصور ایشون درسته دیگه خیالم راحت می شد...اخه خانم مد نظر شما درست مثل این تیپ افراد به دلیل موقعیت هایی که داشتند و... مثلا پسری مثل شما رو توی زندگیشون ندیدند... حالا شما باز بنا به شرایطی که داشتید مسایل مادی ناخوداگاه براتون بولد میشه چون عمری این مسایل برامون بولد بوده... ولی برای اون خانم اتفاقا شاید پسرای زیادی دیده باشند که از نظر مالی از خودشون هم بالاتر باشند ولی خواسته های قلبیشون رو در اون پسر ها هیچ کدوم ندیدند و در شما دیدند ... حالا هی شما بیان بگید نه یک جای کار ایراد داره و... ایشون که سهله...باور کنید هر کی دیگه هم باشه...حتی خود شما هم به چنین فردی در نهایت حس بدی ممکنه پیدا کنید...

    یک چیزی هم بگم به نظرم سعی کنید بنا به دلایلی که گفتنش خارج از حوصله هستش ادامه ی روند اشناییتون رو از طریق ایمیل خراب نکنید...همون حضوری...شاید کم تر باشه...مستلزم وقت و هزینه باشه و... ولی ارزششو داره...
    به هر حال بازم میگم از حساسیت و وسواسی که دارید کلا سعی کنید توی همه ی ابعاد زنگیتون کمش کنید و گر نه ممکنه باز هم براتون مشکل ساز بشه...

    راحب بعضی دغدغه های ذهنیتون هم عرض کنم به نظرم بهتره غیر مستقیم نظرشون رو بپرسید...تا این طوری از ارزش های خودتون کم نکنید..مثلا به جای این که به ایشون مستقیم بگید ما توی مراسم وسعمون در این حده و... ازشون بپرسید از نظر شما ارزش هدیه ادما به چیه؟چقدر قیمتش مهمه؟ مثلا فرض کنید ایشون یک خواهر دارند...بهشون بگید مثلا فرضا توی یک مراسم مشترک قرار باشه همسر خانم مد نظر شما و شوهر خواهرشون به همسراشون هدیه بدند.. کار نداریم ارزش هدیه چقدر باشه ولی اگه تفاوتش زیاد باشه ایشون چه احساس و فکری بهشون دست میده در دو حالتشو بپرسید ارزش هدیه خانم مد نظر شما هم خیلی بالاتر باشه و هم خیلی پایین تر... حتی من میگم جواب ایشون در حالتی که ارزش هدیه خودشون بالاتر باشه خیلی مهم تره برای شما...از این جهت که ایشون چه فکری راجب خواهر و شوهر خواهرشون می کنند... این طوری بهتر میشه به حرف دلشون فارغ از احساساتشون پی برد... مثلا ایشون می تونند بگند دلم به حال خواهرم می سوزه و تحقیر شاید بشه و ... خب این یعنی شما باید حواستون جمع باشه اگه هدیه شما کم تر از هدیه شوهر خواهر ایشون باشه ...قطعا حال ایشون بد میشه چون ایشون این طور قضاوت می کنند که الان خواهرشون داره دلشون به حال ایشون می سوزه و بهش حس ترحم دارند و... حال خانم مد نظر شما بد میشه... یا نه ایشون می تونه بگه به نظرم قیمت مهم نیست...مهم مثلا این هستش که همسر ایشون نهایت تلاش و توانشو با عشق کرده باشه..این طوری خب یعنی شما هدیتون کمتر باشه این خانم این قدر باز فکر می کنند که بخوان واسه این چیزا ناراحت نشند...البته این مثال من خیلی دو حالت ایده ال رو نشون داد شاید...چون به هر حال خانم ها خانم هستند دیگه و هر چقد هم براشون مهم نباشه و.. ولی شده لحظه ای یک حس هایی بهشون دست خواهد داد که حالا بگزریم.


    ببخشید حرفام زیاد شد و در محضر دوستان و شما بی ادبی کردم...می دونم شاید خیلی چیزایی که گفتم رو خود شما بهتر می دونید..ولی خب حتی اگه بخشی از حرفام هم باعث بشه شما به مورد یا مواردی بیش تر توجه داشته باشید برام جای خوشحال داره و گفتم بگم.

    امیدوارم هر چه خیر شما هست بشه و خبرای خوبی ازتون بشنویم.

  2. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 07 مهر 94), سرشار (چهارشنبه 08 مهر 94)

  3. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mobin31080 نمایش پست ها
    عرض سلام ادب و احترام

    نمیدونم چرا من هر رابطه ای رو شروع میکنم پر پیچ و خم میشه. فکر میکنم ضعف در تصمیم گیری نهایی اجازه طی شدن معمول مراحل رو نمیده.

    شاید مسائل بیخود برای من بزرگ جلوه میکنن و چیزایی که اتفاق نیفتاده و شاید هرگز هم رخ نده توی تصمیم گیری های من اثر نامطلوب میزاره.

    عرض شود که برحسب اتفاق دوباره جریان ما کلید خورد. من دخالتی نداشتم و از بیانش هم معذورم.

    در حال حاضر ریز مشکلات و دالائل کات به صورت فایل های چند صفحه ای و از طریق ایمیل رد و بدل میشه. سعی بر اینه که راهکاری واقعی و تصمیم درست گرفته شود.

    متاسفانه خودم نقش مخفی احساس رو توی فکرای جدیدم دارم میبینم. خیلی خبر ندارم که اون طرف چقدر احساس وجود داره. ازشون خواستم که ایشونم حتی الامکان با عقل تصمیم بگیرن.

    رفتن پیش مشاور هم توی برنامه هست. متاسفانه این چند روز کار شرکت خیلی فشرده بود و نتونستم. رفتم حتما نتیجه رو اعلام میکنم

    پیروز و سربلند باشید

    سلام مبين عزيز

    دفعه پيش كه ديدم از هم خدا حافظي كردين، دلم نيومد نظرم رو بگم. ولي نمي دوني چقدر خوشحالم، كه اين فرصت دوباره براي هر دوتون پيش اومد كه دوباره شرايط هم رو بررسي كنيد. خوب اين نشون ميده كه فعل دل نشستن و داشتن تطابق در هر دو شما وجود داره. اميد وارم هر چي خيره اتفاق بافته، اگر براي هم ساخته شدين، بيشتر از اين دل هاتون آزار نبينه.


    راستش دفعه قبل مي خواستم چند تا گله ازت بكنم. ( اجازه اش رو دارم؟ بله ----- خوب مثل اينكه اجازه صادر شد!!!!)

    حقيقت اش از اين نوشته هاي خلاصه شما بعضي وقتا من فكر كردم، دختر داره از شما خواستگاري ميكنه! وقتي دختر يه بار عنوان مي كنه شرايط مالي براش مهم نيست، لزومي نداره با چندين بار عنوان كردن موضوع عزت نفس و غرور اون دختر رو جريحه دار بكني! شما بايد با سياست فقط گفته هاي اون خانوم رو محك بزني و ميزان فهم موضوع از جانب دختر رو با خودت مقايسه كني. مثلا اگر دختر مي گه پول براي من مهم نيست، ممكنه تا حداقل ماهي 2 ميليون مهم نباشه و براي شما كه پول مهمه تا حداكثر ماهي 2 ميليون مهم باشه. منظورم اينه كه پاسخ ها بايد توصيفي باشه، چون فهم و درك هر شخص فرق مي كنه و از عنوان ها برداشت كردن نتيجه خوبي نداره. مثلا مثال حلقه، مثال خوبي بود ولي به خواهرشون مربوط بود، نه خودشون. يا رستوران مثال خوبي بود.


    من خودم به اين نتيجه رسيدم كه اگر بخوام با دختري صحبت كنم، تو اون مواردي كه دختر احتمالا حيا به خرج ميده، يا بايد غرور اش رو زير پا بزاره، خودم پيش قدم شودم و در سوالم، دو گزينه مطرح كنم، كه دختر ديگه پاسخ نده و فقط انتخاب كنه، سپس آرام ارام، در اون جهت كه دختر انتخاب كرده قدم بردارم.
    يا اينكه يه مطلبي براي من مهمه، اگر بخوام بدون توضيح بپرسم، دختر خانوم ممكنه جوابي بده كه غرور اش بشكنه. براي هميم بعد از سوال پرسيدن، خودم يه توضيح ميدم. مثلا اونجايي كه مدام تكرار ميكردين اختلاف سطح مادي ممكنه مشكل ساز باشه، اگر من بودم، بعدش مي گفتم كه البته اين رو به خاطر اين موضوع مطرح نمي كنم كه سطح توقع اتون رو تو زندگي پايين بيارم، يا مثلا اگر فردا يه جفت كفش هم خواستين، روتون نشه در خواست كنين، چون از نگاه كلي مهمه ازتون مي پرسم! با اين روش علاوه بر اينكه دختر ميفهمه از فهم بالايي برخوردارين، نياز نداره كه غرور اش رو زير پا بزاره و خودش اين مطلب رو به شما تذكر بده، و شما هم احتمالا ناراحت شين!
    فكر كنم يكم بد توضيح دادم، ولي اميدوارم منظورم رو گرفته باشي و سو برداشت نشه.


    يه توضيح كوتاه هم براي اينكه چرا بايد غرور دختر نشكنه، بدم. براي من مهم كه دختر يكم سخت بدست بياد، و موضع بلندي داشته باشه. چون در غير اينصورت ممكنه زود از چشم بيافتد. يا مثلا در زندگي نا خودآگاه در بين بحث ها به او سركوفت زده شود كه خودت خواستي، يا خودت كوتاه آمدي يا خودت گفتي!




    تو باقي مسايل خيلي چيزا ازت ياد گرفتم. بابت اش ازت سپاسگذارم. چيز هايي هم كه گفتم صرفا نظرم بود، ممكنه درست نباشه، و عنوان گله گذاري صرفا بياني طنز داشت.


    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    يه مطلبي از ورود مسايل كاسب كارانه به روند خواستگاري بدم.

    خودم شخصا اجتناب مي كنم از اينكه از ترفند ها و روش هايي كه تو جامعه و بازار ياد گرفتم، براي امر مقدس ازدواج استفاده كنم، چون ازدواج به روح پاك و زلال نياز داره.



    من خودم هيچ وقت نتونستم تو بازار ريسكي بكنم كه از توان سرمايه خودم بيشتر باشه. يا كارم رو گسترش بدم طوري كه از توانم خارج باشه. مطمين ام اگر بعضي جاها ريسك مي كردم، الان موفق تر بودم. ولي به خاطر سرمايه اندك با رشد آهسته، نتونستم ريسك كنم. چون اگر چكي ميكشيدم، فقط توان مالي خودم رو لحاظ ميكردم.

    مطمين بودم اگر پدر من پول دار بود. يعني فقط پول دار بود ( من هيچ توقع مالي از ايشون ندارم چه پول دار باشن چه نباشن) دلگرمي ( فقط دلگرمي ) اينكه فقط يكي هست كه ممكنه تو روز هاي سخت بهم كمك مادي و معنوي كنه، حتما ريسك هاي بزرگتر ميكردم و قطعا موفق تر بودم.

    حالا به نظرم اگر واقعا شما هم توقعي از شخصي نداري، مطمين باش، حضور فرد يا افرادي كنار شما بهت اعتماد به نفس ميده. نشست و بر خواست با بزرگان بهت اعتماد به نفس ميده، راه هاي بهتري رو پيش پات مي زاره. چه بسا شما از اونها بهتر باشي، فقط شرايط اينطور ايجاب كرده كه شما درآمد فعلي ات از اونا كمتر باشه!


    سعي كردم، از دو ديدگاه نظرم رو بدم. يكي خانواده و يكي بازار

    در انتها يه قصه كوتاه مديريتي برات مينويسم،

    روي نيمكتي در پارك نشسته بود و سرش را بين دستانش گرفته بود و به اين فكر مي‌كرد كه آيا مي‌تواند شركتش را از ورشكستگي نجات دهد يا نه. بدهي شركت خيلي زياد شده بود و راهي براي بيرون آمدن از اين وضعيت نداشت. طلبكارها دائماً پيگير طلب خود بودند. فروشندگان مواد اوليه هم تقاضاي پرداخت بر اساس قرارداهاي بسته شده را داشتند.
    ناگهان پيرمردي كنار او روي نيمكت نشست و گفت: «به نظر مياد خيلي ناراحتي.»
    بعد از شنيدن حرف‌هاي مدير، پيرمرد گفت: «من مي‌تونم كمكت كنم.»
    نام مدير را پرسيد و يك چك براي او نوشت و داد به دستش و گفت: «اين پول رو بگير. يك سال بعد همين موقع بيا اينجا و اون موقع مي‌توني پولي كه بهت قرض دادم رو برگردوني.» بعد هم از آنجا دور شد.
    مدير شركت در حال ورشكستگي، يك چك 500000 دلاري در دستش ديد كه امضاء جان دي. راكفلر داشت، يكي از ثروتمندترين مردان روي زمين.
    با خود فكر كرد: «حالا مي‌تونم تمام مشكلات مالي شركت رو در عرض چند ثانيه برطرف كنم.»
    اما تصميم گرفت فعلاً چك را نقد نكند و آن را در جاي امني نگه دارد. همين كه مي‌دانست اين چك را دارد، اشتياق و توان تازه‌اي براي نجات شركت پيدا كرد. توانست از طلبكاران براي پرداخت‌هاي عقب‌افتاده فرصت بگيرد. چند قرارداد جديد بست و چند سفارش فروش بزرگ دريافت كرد. در عرض چند ماه توانست تمام بدهي‌ها را تسويه كند و شركت به سودآوري دوباره رسيد.
    دقيقاً يك سال بعد از اتفاقي كه در پارك برايش پيش آمده بود، با چك نقد نشده به پارك رفت و روي همان نيمكت نشست. راكفلر آمد اما قبل از اينكه بخواهد چك را به او بازگرداند و داستان موفقيتش را براي او تعريف كند، پرستاري آمد و راكفلر را گرفت و فرياد زد: «گرفتمش!» بعد به مدير نگاه كرد و گفت: «اميدوارم شما را اذيت نكرده باشد. اين پيرمرد هميشه از آسايشگاه فرار مي‌كند و به مردم مي‌گويد كه راكفلر است.»
    مدير تازه فهميد اين پول نبود كه شرايط او را تغيير داد بلكه اعتماد به نفس به وجود آمده در او بود كه قدرت لازم براي نجات شركت را به او داده بود.



    در ضمن با صحبت هاي فدايي هم موافقم.
    موفق و سربلند باشي

  4. 2 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (سه شنبه 07 مهر 94), سرشار (چهارشنبه 08 مهر 94)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 95 [ 15:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,922
    سطح
    39
    Points: 3,922, Level: 39
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 73.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    94

    تشکرشده 539 در 149 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام و روزتون بخیر..
    من تایپیکتونو تا حدودی خوندم..و خواستم نظرمو بگم..
    تجربیات شخصی خودم میگه با حرف زدندرباره آینده و بیان دیدگاهها شما شاید بتونین تنها بخش کوچکی از شناخت رو نسبت به همدیگه پیدا کنید... واقعیت اینه که باید بسیار ارتباط داشته باشید و در عمل رفتارهای همو حتی چیز ها یکوچیکو بسنجین... متاسفانه گاهی مسائل خیلی ریز بعدا مشکل ایجاد میکنه و حساسیت..
    من نمیخوام منفی صحبت کنم اما با صحیت کردن در باره حتی ریز رفتارها و مشکلات و اختلاف سلیقه ها چیزی دستگیرتون نمیشه ... جز اینکه احساسات خودتونو قانع کنید و همچنین ایشون هم همینطور ..
    به نظرم تو این مرحله حتما مشاوره برین و تحت نظر مشاور ادامه بدین...به هر حال مسائل مالی برای شما مهمه که عنوانش کردین...
    یه مسئله دیگم اینه که واقعا بعضی از ادما که تو رفاه بودن شناخت و درک واقعی از واقعیت ندارن.. زندگی درست شناخت واقعیته.. ممکنه با وجود خصایل زیاد اخلاقی و مثبتی که دارن درک درستی از مسائل مالی و مشکلات و متفاوت بودن از خانواده در اینده نداشته باشن.. نه اینکه نخوان و نتونن شاید فکر میکنن اونقدر سخت نیست.. به هر حال اینکه کجا برین سفر کجا برین رستوران .. چقدر برای خرید لباس و ... هزینه میکنید و یا هدیه هایی که در مراسمای مختلف میدین و .... ببینید هر چقدرم مسائل مالی براشون با اهمیت نباشه به هر حال یه سری چیزا واقعیته که هست..
    نظر من با توجه به تجربه خودم حتما شناخت حضوری خارج از چارچوب صحبت های رسمی داشته باشید و بیشتر به عکس العمل ها دقت کنید تا به لطف خدا انتخاب مطمئنی داشته باشید..

  6. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام به همه دوستان

    رفتم پیش مشاور. سعی کردم شرایطمونو کامل توضیح بدم. بهم گفت که شرایط بدی ندارین و صرف اینکه وضعیت مالی خیلی خوبی دارند نمیتونه دلیل به هم زدن این رابطه باشه.

    بهم گفت که چون اهدافت از زندگی مشخص نیست و هدف مشخصی هم برای ازدواج نداری توی تصمیم گیری مردد شدی.

    بهم گفت باید هر روز وقت بذاری و به در جهت رسیدن به خود شناسی تلاش کنی. وقتی خودتو شناختی بعدش میفهمی چی میخوایی و دوست داری به چی برسی. هدف که مشخص شد میتونی شرایط یه همراه خوب رو بفهمی.

    حلا باید ببینی طرفت همچین خصوصیاتی داره یا نه. با توجه به اطلاعات و شناختت میتونی بهترین تصمیم رو بگیری.


    والا همیشه میگفتتن باید چشماتو کاملا باز کنی و همه چیزو ببینی. من به دکتر گفتم که وقتی با هم قدم میزنیم ایشون تند تر از من راه میرند. یه وقتی یه جایی به هر علتی ایستادیم بدون توجه به من شروع به حرکت میکنن.

    گفتم اینها نشونه های برتری جویی ایشون نیست؟
    به نظرش این حرف من اهمیت نداشت و گفت خیلی ریز بین و جزئی نگرم. گفت باید ساده تر برخورد کنم. میگه اینا چیزی نیست!

    نمیدونم والا، الان دارم خودشناسی میکنم. یه سری سوال از یه سایت پیدا کردم که یه راهی برای خودشناسیه. گفتن نداره توی جواب سوال اولش هنوز موندم!

    سوالش اینه : چه چیزی خواست مرا برآورده می کند؟

    دارم فکر میکنم ببینم میفهمم چه چیزی یا نه.

    امیدوارم همه دوستان سالم و سلامت باشد
    عاشق شدن ساده است، در عشق ماندن هم دشوار نیست

    تنهایی انسان سببی کافی برای این مهم است.

    اما تلاش سختی که به زحمتش می ارزد

    پیدا کردن یاریست که به لطف حضور مستمر او

    بتوانیم کسی بشویم که میخواهیم.


  7. 3 کاربر از پست مفید mobin31080 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 04 دی 94), mohamad.reza164 (جمعه 10 مهر 94), صبا_2009 (شنبه 11 مهر 94)

  8. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام دوباره
    حالم زیاد خوب نیست. امروز دخترمون رفته بود پیش مشاور و توضیحات کامل داده بود و نظر ایشان رو خواسته بود. خانم مشاور هم بهشون گفته بود باتوجه به غرور من و شرایط موجود این ازدواج به صلاح نیست.
    ایشونم همین صحبت رو به من منتقل کردند و گفتند رابطمون رو تموم کنیم. منم کمی باهاشون صحبت کردم اما احساس کردم نظرشون جدی. باهام خداحافظی کردن و منم براشون یک سری توضیحات دادم و براشون آرزوی موفقیت کردم.

    اینکه نظر ایشان برای جدایی بود خوشحالم کرد چون دیگر نگرانی برای ایشان و عذاب وجدان ندارم.

    به عنوان یه تجربه به این ماجرا نگاه خواهم کرد و میدونم خدا دوستم داره و حتما خیر و صلاحم توی این کار بوده.

    از همه دوستانی که از اول این ماجرا همراه, همفکر و همدرد من بودند صمیمانه تشکر میکنم

    همه عزیزان رو به خدا میسپارم

  9. کاربر روبرو از پست مفید mobin31080 تشکرکرده است .

    صبا_2009 (یکشنبه 12 مهر 94)

  10. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام دوباره به همه دوستان

    حدود سه ماه از آخرین جلسه صحبت های دو نفره ما میگذره. تو این مدت چند بار به طرق مختلف ارتباط جریان پیدا کرده. برای مدت یک یا چند روز و فقط در حد پیامک.
    موضوعی که هست اینه که من واقعا نتونستم با خودم کنار بیام. ایشون لحظه ای از ذهن من بیرون نمیرن.
    هر جایی که میرم یاد ایشون برام زنده میشه.

    یه تصمیم انقلابی گرفتم. به مامان گفتم که دوباره با مادرشون صحبت کنن. توی این مدت یک بار دیگه هم خودم ازشون خواستم که دوباره شروع کنیم ولی ایشون به دلایلی که برخی رو مطرح کردند موافق نبودن.

    الان هم در جواب گفتن که باید با پدرشون صحبت کنن و نظر ایشون نظر پدر و مادرشون هست.
    قرار شده تا دوشنبه دوباره مامان زنگ بزنن و جواب بگیرن که آیا دوباره اجازه خواستگاری میدن یا خیر.
    عاشق شدن ساده است، در عشق ماندن هم دشوار نیست

    تنهایی انسان سببی کافی برای این مهم است.

    اما تلاش سختی که به زحمتش می ارزد

    پیدا کردن یاریست که به لطف حضور مستمر او

    بتوانیم کسی بشویم که میخواهیم.

    ویرایش توسط mobin31080 : جمعه 04 دی 94 در ساعت 01:02

  11. 2 کاربر از پست مفید mobin31080 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 04 دی 94), باغبان (جمعه 04 دی 94)

  12. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آبان 01 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1393-7-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    8,639
    سطح
    62
    Points: 8,639, Level: 62
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 262 در 104 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام اقا مبین نظر من البته کارشناسی نیست ولی بنظرم مشکلی که شما بعنوان دلیل بهم زدن رابطه بیان میکردیم
    دلیل مهمی نبود چون اون خانم با اطمینان بهتون گفته بود که پولدار بودن طرف براش مهم نیست ۰ امیدوارم خبرهای خوبی ازتون بشنویم

  13. 2 کاربر از پست مفید محیا ناز تشکرکرده اند .

    mobin31080 (جمعه 04 دی 94), باغبان (جمعه 04 دی 94)

  14. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 تیر 97 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1393-7-06
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    5,905
    سطح
    49
    Points: 5,905, Level: 49
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    369

    تشکرشده 377 در 121 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام روز آدينه همه دوستان بخير و شادكامى.



    مبين جان بيا يه بار با هم از ابتدا اين موضوع رو تحليل كنيم .



    من تو پست قبليم گفتم اگه بخايم فقط مشكلات اين اختلاف طبقاتى رو ببينيم حداقل از سه جنبه بايد بررسى بشه.

    ١: دختر خانم
    ٢: خود شما

    ٣: خانواده و اطرافيان دختر

    نظر اكثريت دوستان بر اين بود كه شما به دليل غرورى كه دارى نميتونى با مشكل ٢و ٣ كنار بياى.
    رفتيد مشاوره حضورى، و يه نظر كارشناسى داد كه شما به مشكل ميخوريد.
    حتى ممكنه مشاور تو جلسه اى كه با دختر خانم داشتن يه دورنماى واقعى از سطح اقتصادى به ايشون نشون دادن و دختر هم به اين نتيجه رسيده باشه كه كف اين انتظارات اقتصاديش با شرايط شما جور در نمياد و اومد استناد كرد به حرف مشاور و ايشون هم نظرش برگشت .(این یعنی مشکل اول رو هم داری)



    پس تا اون زمان اگه نگيم از هر سه زاويه ديد اين زندگى به مشكل برميخورد حداقل براى مشكل دوم و سوم شما راه حلى به تناسب شرايط شما ( شخصيتى و اقتصادى)پيدا نشد .


    پس يه مسيرى رو رفتيد از خرد جمعى و نظر كارشناس هم استفاده كرديد و جمع بندى كرديد كه عاقلانس كه اين مسير ادامه پيدا نكنه و اين رابطه كات بشه.

    حالا چه اتفاقى افتاده :


    شما يه سرى جلسات آشنايى گذاشتيد و احتمالا تجربه اين سطح رابطه رو تا اون زمان نداشتيد و دلبسته شديد ، من حال امروز شما رو تشبيه ميكنم به خانم باردارى كه توى بازه وضع حمل ،بچش سقط ميشه. حالا يه محبتى بين اين مادر و جنين ايجاد شده،حتى سينه هاش آماده شده كه به اين بچه شير بده بعد بچه سقط ميشه. حالا مادر مونده و سينه هايى كه آماده شده بود به اين بچه شير بده، ولى....تو اون رابطه اى هم كه شما تجربه كرديد به دليلى كه عرض كردم به مرحله اى رسيده بوديد كه ميخاستيد عشق و محبت خودتون رو براى طرف مقابلتون خرج كنيد بعد اين ارتباط قطع ميشه و همون حسى رو داريد كه اون مادر داره .

    اتفاق بعدى عذاب وجدان داريد.پيش خودتون ميگيد مشكل كار من بودم اگه من اين همه مغرور نبودم كه مشكلى نبود مشكل غرور من بود. بعد اين حس تشديد ميشه زمانى كه به اينجا ميرسيد كه پيش خودتون ميگيد مبين اون بنده خدا از غرورش گذشت برا اينكه به تو برسه سعى خودشو كرد و از خيلى از انتظاراتش گذشت. (حتى خيلى از دوستان داشتن به شما تذكر ميدادن كه شما دارى ناز ميكنى و به عبارتى جاى دختر و پسر تو اين رابطه عوض شده )بعد عذاب وجدان ميگيرى كه تو به خاطر اون از غرورت نگذشتى. و خودتو شماتت ميكنى.

    و اين باعث شده كه نتونيد اون دورى رو تحمل كنيد و حتى براى جبران گذشته و عذاب وجدانى كه داريد دو مرتبه تصميم گرفتيد كه برگرديد و اين رابطه رو مجدد شروع كنيد.



    خب حالا بايد چيكار كرد؟
    تصميم درست اونيه كه عقل و خرد جمعى ميگه يا نه ميخايد احساسى و هيجانى تصميم بگيريد.


    تصميم احساسى همينه كه الان داريد انجام ميديد


    ولى عقل چى ميگه؟ عقل ميگه در خوشبينانه ترين حالت شما براى مشكل دوم و سوم راه حلى پيدا نكرديد. پس چرا ميل به ادامه اين رابطه بى هدف دارى؟؟
    اگه از من ابتداى تاپيكت ميپرسيدى به نظرت با توجه به شرايطى كه گفتم چند درصد احتمال موفقيت براى اين زندگى ميبينى ؟ ميگفتم كمتر از ٥٠ درصد.
    ولى اگه الان بپرسى ميگم كمتر از 3٠ درصد.

    چرا؟
    الان شما بدون اينكه مشكلات قبلى رو حل كنيد به خاطر يه تصميم احساسى مجدد برگشتيد پس مشكلات قبل سر جاش هست.
    ولى حالا يه سرى مشكلات به مشكلات قبلى اضافه شده.



    ١: الان اگه به اين موضوع ورود كنيد و تو ادامه به هر دليلى چه مشكلات قبلى و چه مشكلاتى كه در ادامه متوجه اون ميشيد پشيمون بشيد ديگه به اين راحتى نميتونيد موضوع رو جمش كنيد . يعنى ديگه بايد خودتون رو سر سفره عقد ببينيد .


    ٢: شما با يه تصميم احساسى نشون داديد كه از ظرفيت مناسبى براى مديريت اين موضوع برخوردار نيستيد
    با يه تصميم احساسى و هيجانى ،اون بنده خدا و خانوادشو و هم خانواده خودتو درگير مشكل خودتون كرديد . (كه براش دليل عقلانى نداريد).
    الان اون دختر تو يه سن خاصى قرار گرفته كه شايد درگير شدن به اين فضاى احساسى باعث بشه خيلى از موقعيت هاى مناسب براى ازدواج رو از دست بده.
    خانواده هاى دو طرف مجدد درگير مشكل شما ميشن به دلیل این که شما نتونستید یه واقعیت رو بپذیرید. این یعنی بی درایتی



    ٣: تو رابطه قبلى ظرفيت و بسترى براى شما فراهم بود كه اگه وصلت صورت ميگرفت غرور شما تا حد قابل قبولى حفظ بشه . حالا به نظرت اون ظرفيت رو تا حد زيادى از دست ندادى؟؟؟؟
    .
    .

    .
    حالا اگه بازم اصرار به ادامه اين رابطه دارى حداقل بيا براش چند تا دليل منطقى بيار.

    این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

    پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم!

    سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم ...

    آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

    اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید

    به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم!!!

  15. کاربر روبرو از پست مفید امیر مسعود تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 04 دی 94)

  16. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام

    ممنونم که وقت گذاشتین و مطالب منو پیگیری و مطالعه کردین و مهتر از اون زحمت کشیدین و نظراتتون رو نوشتین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط امیر مسعود نمایش پست ها
    من تو پست قبليم گفتم اگه بخايم فقط مشكلات اين اختلاف طبقاتى رو ببينيم حداقل از سه جنبه بايد بررسى بشه.

    ١: دختر خانم
    ٢: خود شما
    ٣: خانواده و اطرافيان دختر

    نظر اكثريت دوستان بر اين بود كه شما به دليل غرورى كه دارى نميتونى با مشكل ٢و ٣ كنار بياى.
    صحبت شما کاملا درست و منطقی هست. در مورد اول دختر خانوم گفتن که مسائل مالی من کنار میان. من اوضاع رو بدتر از اون چیزی که هست جلوه دادم. جلسات اول مصر بودم که ایشون منصرف بشن. ایشون گفتن که کنار میان. اگرچه خودمم میدونم که درک درستی از صحبت های من نداشتن. نکته اینجاست که اوضاع مالی من خیلی بد نیست. بر خلاف اوضاع داغون اقتصادی مملکت، اوضاع شرکت داره روز به روز بهتر میشه. احتمالا درآمد سال 94 دو برابر سال قبل میشه.
    از طرفی ایشون هم توی خانواده ساده ای بزرگ شدن. الان یه گوشی تلفن 400 تومنی دست میگیرن. ما تو خانواده گوشی کمتر از یک تومن نداریم.

    در مورد بند دوم باید بگم که ما 10 جلسه با هم حضوری صحبت کردیم. خیلی در این باره بحث شد و از طرفی کلی هم تحقیقات انجام شد. خانواده ایشون بر خلاف وضع مالی که دارن خیلی به دور از غرور و تکبر کار میکنن.
    داماد یکی از دوستام توی شرکت پدر این خانوم کار میکنن. گفتن رابطه خوبی با زیر دستاشون دارنو مثال زدن مدتی پیش یکی از کارگرا موقع کار حالش بد میشه . وقتی میره کمی استراحت کنه خود آقای پدر کار اون کرگر رو ادامه میده. کاری که من تو شرکت خودم کمتر انجام میدم.
    یه مقدار هم از همسایه های قدیمی تحقیق شد که ترسم از وقوع اتفاقاتی که باعث خدشه دار شدن غرورم بشه کم شد.

    در مورد سوم هم با هم صحبت کردیم. رفتارهای عجیب و غریب نداشتن. سطح هدایا در حد خودمون بود. ولی در کنار اون هدایای مربوط به خودش متفاوت بود. برام مسلمه که خواسته های ایشون با یه دختر هم طراز من از نظر مالی متفاوته. و باید یه سری هزینه های اضافی رو متحمل بشم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط امیر مسعود نمایش پست ها
    خب حالا بايد چيكار كرد؟
    تصميم درست اونيه كه عقل و خرد جمعى ميگه يا نه ميخايد احساسى و هيجانى تصميم بگيريد.


    تصميم احساسى همينه كه الان داريد انجام ميديد
    با این نظر شما موافقم.
    ما بعد 10 جلسه تصمیم به ازدواج گرفتیم. انقدر به هم نزدیک شدیم که مشکلات مالی رو فراموش کردیم. چند روز بعد یه سری صحبتهایی رد و بدل شد که واقعا تحت فشار قرار گرفتم. در یک کلام ترسیدم. و خیلی زود و کمتر از یک روز بعد این اتفاق به ایشون گفتم که به درد هم نمیخوریم و تمام کردم.

    متاسفانه خیلی فکر نکردم.

    الان بعد سه ماه هنوز نتونستم با خودم کنار بیام. اگه واقع بین باشم من میتونم زندگی بالای سطح متوسط جامعه رو براش بسازم. شغلم هم طوری هست که سقفی برای پیشرفت نمیشه براش در نظر گرفت. قبول دارم که این تصمیم خیلی تحت تاثیر احساس قرار گرفته. ولی تصمیم آدم از مجموع عقل و احساسه.

    همچنان به درست بودن صد درصدی تصمیم امروز و یا غلط بودن تصمیم دیروز تاکید ندارم. اما الان به نظرم این درست تره.

    نقل قول نوشته اصلی توسط امیر مسعود نمایش پست ها

    ١: الان اگه به اين موضوع ورود كنيد و تو ادامه به هر دليلى چه مشكلات قبلى و چه مشكلاتى كه در ادامه متوجه اون ميشيد پشيمون بشيد ديگه به اين راحتى نميتونيد موضوع رو جمش كنيد . يعنى ديگه بايد خودتون رو سر سفره عقد ببينيد .

    ٢: شما با يه تصميم احساسى نشون داديد كه از ظرفيت مناسبى براى مديريت اين موضوع برخوردار نيستيد

    ٣: تو رابطه قبلى ظرفيت و بسترى براى شما فراهم بود كه اگه وصلت صورت ميگرفت غرور شما تا حد قابل قبولى حفظ بشه . حالا به نظرت اون ظرفيت رو تا حد زيادى از دست ندادى؟؟؟؟
    کاملا درست میفرمایین.

    امکان برگشت خیلی کمتر شده.

    اعتباری که روز اول داشتم رو به هیچ عنوان در ابتدای امر نخواهم داشت. الان احتملا منو به عنوان یه آدم بی عرضه و مردد میشناسن.

    اما واقعیت شخصیت من این نیست.

    الان باید برم. انشاالله بعدا توضیحات کاملی ارائه میکنم.

    باز%
    عاشق شدن ساده است، در عشق ماندن هم دشوار نیست

    تنهایی انسان سببی کافی برای این مهم است.

    اما تلاش سختی که به زحمتش می ارزد

    پیدا کردن یاریست که به لطف حضور مستمر او

    بتوانیم کسی بشویم که میخواهیم.

    ویرایش توسط mobin31080 : جمعه 04 دی 94 در ساعت 13:04

  17. 4 کاربر از پست مفید mobin31080 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 04 دی 94), فدایی یار (جمعه 04 دی 94), محیا ناز (جمعه 04 دی 94), امیر مسعود (شنبه 05 دی 94)

  18. #40
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود
    بنظر من بشخصه بهتره دونفری برید باهم جلسه مشاوره اینطوری خیلی بهتره هرکدام تنهایی برید تصور میکنم تاثیر چندان مثبتی نداشته باشه.
    مثلا در مورد راه رفتن موضوعی که مطرح کردید مشاورتون حرف خوبی زد اگر بخواهیم اینطوری به موضوعات توجه نشان بدیم حداقلش اینه من یکی دیگه با همسرم نمیتونستیم ازدواج کنیم و همینطور خیلی های دیگه

    شما شخصیت کمالگرائی داری این مشهوده حتی توی کلماتی که بکار میبرید مسئله فقط مالی نیست مسئله اینه که نمیخوای از لاک و پیله دور خودت بیرون بیای میترسی از اینکه مورد تحقیر واقع بشی البته این طرز فکر شماست محترمه ولی قبولش ندارم
    بدبینی و پیشگوئی منفی توی نوشته های شما یکمقدار بیش از اندازه هستش نگاه از بالا مثل اینکه عادت کردی قرار نیست دوست من همیشه شرایط انگونه باشه که ما میخواهیم بعضی وقتها بهتره انعطاف پذیر باشیم.

    ایشون هم در برابر سوال من گفتند که به خاطر اخلاق و تفاهم فرهنگی و خانوادگی تمایل به این رابطه دارند. خوب من قانع نشدم چون به نظرم یک جلسه خواستگاری و 45 دقیقه صحبت نمیتونه شناخت کافی ایجاد کنه.
    ایشون هم چادری و محجبه و با حیا و تحصیلکرده هستند هم زیبا هم خانواده خوب با موقعیت اجتماعی و فرهنگ خوب و در آخر وضع مالی خوب مسلما تعداد خواستگار برای دختر این خانواده بسیار زیاده بنابراین توی شناخت آدمها تا حدودی تجربه دارند.
    شما تا حالا 12 جلسه چه در منزل و چه در بیرون با هم حرف زدید بهتر بود بعد جلسه دوم باهم نزد مشاور میرفتید اینجوری این مدت طولانی طول نمیکشید و جلسات و سوالا و جوابها هدفمندتر جلو میرفت

    بعد از 12 جلسه صحبت به این نتیجه رسیدیم که هیچ مشکلی غیر از اختلاف سطح مالی خانواده ها نداریم.

    من قبول کردم که در برابر تمامی نامهربانی ها و ناملایمات احتمالی آینده ( که البته از نظر ایشون اتفاق نمی افتاد) بایستم.
    شما و ایشون به اندازه کافی باهم حرف زدید الان تا حدود زیادی شناخت پیدا کردی یه لطفی کن شما اولویت های خودت را برای انتخاب همسر مدنظر داری بنویش از شماره 1تا مثلا 10 بر اساس اهمیت بعدش یک توضیح جلوش بنویس طی این مدت سناخت ازشون بدست آوردی چجوری بودن اینجوری بهتر به نتیجه میرسی بچه ها هم بهتر میتوانند کمک بکنند.

    در آخر تصمیم های بزرگ آدم های بزرگ میخواد با فکر و روح بزرگ همراه با جسارت و تفکر
    شما پا توی خونه فردی گذاشتی که فاصله باهم دارید مطمئنا ایشون با شرایطی که از قبل داشتن یکمقدار طول میکشه تا به وضع جدید عادت کنند خودشان هم متوجه وضع مالی و شرایط شما شدند و مسلما با توجه به تعاریف شما از ایشون و مادر گرامیشان بنده تصور میکنم با مشکل زیادی مواجه نمیشید البته شما هم باید همه تلاشتو بکنی تا از نظر سطح مالی به یک مرحله معقولی برسی قرار نیست مثل دامادهای ایشون یا پدرشون بشید ولی همینکه شما تلاشت را بکنی هم از این نظر و مسئله مهمتر که شوربختانه شما کوچک پنداشتی این موضوع را بعنوان یک شوهر یک همراه یک دوست یک پشتوانه قوی برای ایشون باشی مخصوصا از نظر عاطفی این برای خانوم ها بسیار مهمتر از مسئله مالی هستش.

    شناختی که من بدست آوردم از نوشته های شما از ایشون اینه بعد اخلاقی براشون مهمتر مسئله مالی براشون توی اولویت های اول نیست مسلکا خاستگارهای زیادی داشتن که این احساس را بهشون داده که بیشتر بخاطر پول پدرش و موقعیت پدرش جلو اومدن این احساس خیلی بدی به دختر خانوم با وضعیت ایشون میده احساس کم ارزش بودن احساس نادیده گرفتن شخصیت اخلاق و توانایی هایی که دارن حداقلش احساس اینکه همانند پلی که طرف مقابل فقط لازم داره تا با رد شدن ازش به پول پدرش برسه! مسلما توی وجود شما چیزی بوده که در اونها نبوده ولی شما چیکار کردی؟! از نظر من میشه گفت: گند زدی به تمام معنا

    یا مردش هستی پا جلوی میزاری و روی تصمیمت باقی می مانی یا برو پی زندگیت بزار این بنده خدا هم زندگیش را بکنه
    بقول معروف شتر دیدی ندیدی.اگر مرد میدان نیستی پا توی میدان نزار فدات شم

    پیشنهاد من اینه شما اگر واقعا تصور میکنی ایشون فرد مناسبه پس باید بجنبی خیلی سریع
    1.مقالات کمالگرائی رو تیو سایت بخون
    2.مقاله خطای شناختی رو بخون
    3.حتما حتما حتما توی انجمن آزاد عضویت بزن به توصیه های مدیر همدردی گوش بده و عمل کن
    4.روی خودت کار کن نیاز داری بهتر و کاملتر بشی چون با طرز فکری که داری و همیشه دنبال بالاتر بودن و ترس از شکست خوردن و کوچیکتر دیده شدن داری بعدها باعث میشه بمرور زمان دچار سوء تفاهم بدبینی بشی

    پ.ن:هرکی خربزه میخوره باید پای لرزشم وایسه دختر خوب میخوای همه چیز تموم باشه خانوادشم که خیلی خوبن خوب خودت رو بکش بالا پسر از دستش نده میفهمی چی میگم از دستش نده بعدا افسوس میخوری چرا همه تلاشتو نکردی.خود منم دیپلم هستم و خانوم فوق لیسانس ناخودآگاه بعضی وقتها میگه مخصوصا بعضی وقتها که عصبی میهش یا جرو بحث میکنیم مسلما ناراحت میشم احساس مزخرفی بهم دست میده یا اینکه چون شوخی میکنم میگه از ازدواجم پشیمون شدم خیلی بندرت پیش میاد خیلی خیلی کم ولی از زندگی که دارم راضی هستم چون خودش پشیمون میشه بعدا از این حرفش.
    راحت بگم برگردم به عقب بازم همین مسیر رو میرم همه ملاک هات رو باهم ببین شاید این مسئله فاصله برات بعدها مشکل ایجاد کنه که ان شاء الله با تلاش بیشتر حل میشه و مخصوصا بهتر شدن خودت ولی قرار نیست تاثیر بزاره روی خوشبختیت توی زندگی که میخوای با ایشون تشکیل بدی یعنی دونفریتون نمیزارید تاثیر بزاره

    جمله آخر:من جات باشم نا امیدش نمیکنه ارزشش رو داره از دستش نده به هیچ عنوان
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  19. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    mobin31080 (جمعه 04 دی 94), محیا ناز (جمعه 04 دی 94), باغبان (جمعه 04 دی 94)


 
صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.