من قبلا اینجا تاپیک باز کرده بودم ولی به انجمن ازاد منتقلش کردم... الان خواستم اینجا از شما دوستان مشورت بگیرم. ببینم به عنوان یه ادمی که از دور به مسئله نگاه میکنه و بیطرفه چه نظری راجع به مشکل من دارید.داستان از این قراره:
من دختری هستم که سطح تحصیلات بالایی دارم ( رشته و شغلمو نمیگم چون تو شهرم خیلیا ممکنه منو بشناسن) شاغلم. درامد بالایی دارم. 30 سالمه.دو سال پیش با اقایی اشنا شدم که 4 سال از من کوچیکتر بود. تو محیط کار.یه مدت ارتباط کاری داشتیم و من نمیدونستم ایشون از من خوشش میاد برای ازدواج. تا اینکه بهم پیشنهاد داد برای ازدواج بیاد خاستگاری. منم گفتم خونوادم مخالفت میکنن چون شما کوچیکتری مطمئنا.ولی اصرار کرد برای اشنایی و از اونجا که اشتایی قبلی که باهاش داشتم ادم بسیار فهمیده و پخته ای بود. از نظر ادب همه ازش تعریف میکردن.قبول کردم با هم اشنا بشیم بیشتر تا من اول بشناسمش تا بتونم خونوادمو یا دلیل راضی کنم.. اولش سنش برام یه جوری بود. از نظر ظاهر از من بزرگتر نشون میده و تا مدتها من نمیدونستم از من کوچیکتره. از نظر رفتار هم بدون شک میتونم بگم کمتر ادمی دیدم که مثل این تو تمام جوانب زندگی فهمیده باشه.ازش یکبار پرسیدم چرا از من خوشت اومد؟ بم گفت فکر کنم من به کم دیر دنیا اومدم.چون اصلا دیدم تو دنیا نسبت به همسن و سالام جور در نمیادوبخ نظرم خیلی بچگانه فکر می کنن.از دخترای همسن و کوچکتر از خودم اصلا خوشم نمیاد .طرز فکرشون، چیزایی که براشون مهمه به نرم خنده داره. واسه همین کیس ایده ال ازدواجم همیشه یه دختری بود که از من بزرگتر باشه که دیگه یر مسائل زندگی حرص نخورم. یکی که مثل من دنیا رو درک کنه..اینا رو گفتم که یکم بشناسیدشون و فکر نکنین که بچه اس دو سال دیگه پشیمون میشه. چون به گفته مشاورمون بزرگترین ادمیه که دیدم.. اینم بگم که دختر ندیده نیس که منو دیده و عاشقو شیدا شده..به خاطر قیافه و شیک پوشیش و سطح تحصیلاتش( تحصیلاتش مثل منه) و اخلافش قبلا دیدم که کلی از همکارای دختر دنبالشن و اونا رو تحویل نمیگیره و میومدن پیش من ناله که این پسره فکر کرده کیه! ما یه بشکن بزنیم صدتا پسر برامون میمیرن
از اوایل اشنایمون با مشاور صحبت میکردیم. من ادم احساساتی هستم واسه همین میخاستم یکی که یه چیز حالشه و بیطرفه هم در جریان کارامون باشه...اون موقع ایشون یه امتحان مهم و سرنوشت سلز داشتن. برای همین قرار شد به خونادم بعد امتحانش اطلاع بدم چون خونادم سنتی ان و از اون مدلا که اگه بهشون میگفتم فرداش باس میومد خاستگاری ولی بخاطر امتحان قوف العاده سخت و مهمش که خودمم قبلا گذرونده بودمش و سختیاشو میدونستم بش گفتم اول امتحان بده بعد...به خاطر هوش بالاش هم مطمئن بودم رتیه عالی میاره..دو ماخ مونده به امتحان برادر کوچکترم نمیدونم از کجا میفهمه...میاد داد و بیداد میکنه و همه رو خبر دار میکنه..یه دعوای بزرگ راه میفته که یادش میوفتم هنوزم گریم میگیره ناخوداگاه..که نه! این بعدا پشیمون میشه طلاقت میده بد بخت میشی. اصلا دروغ گفته سرکاری. خونوادش عمرا خاستگاری نمیان.گفتم خونادش در جریانن و راضین. مادر خودش از باباش بزرگترهو تو فامیلاشون شایع است این مدلی و عادیه..میگن نه دروغ میگه میگم بابا شما ببینینش با خونادش صحبت کنین اگه ناراضی بودن چشم..میگن نه اگه راضیم باشن نه!! فرشته هم باشه بازم نه. ما میتونیم تو رو به یه رفتگرم بدیم صداتم نمیتونه در بیاد! کلی توهین ناموسی کردن بم..حتی مادرمگفتم من چیکار کردم که اینطوری میکنین؟! فقط میخام واسه زندگیم خودم تصمیم بگیرم.شما حتی ندیدینش.گفتن اگه میخایش باید قید خوندادتو بزنی. برادرام گفتن سند محضری میدیم پا تو خونت نزاریم
علاقه مندی ها (Bookmarks)