اقای کاوه گرامی من کامل حرفاتونو خوندم حتی چندبارم از وقتی تاپیک باز کردین اومدم براتون بنویسم اما راستش حس کردم دوستان راهنمایی هاشون بهتر بودو حرفای من تا حدی تکرار مکررات تا امروز که حرفای جدیدی از شما و اقا بهزاد دیدم حس کردم یه مقدار نگاهتون درست نیست و اگر سعی کنید نگاهتونو تغییر بدین ممکنه بتونید علت مشکلتونو راحت تر پیدا کنید
اینم که اسمتونو اشتباه نوشتم دلیل این نبود که متناتونو نخوندم نمیدونم چطور اون لحظه تو ذهنم کمال اومدید
من خودم فکر نمیکنم که فقط چون خانومتون هم جنسم هستن ازشون دفاع کرده باشم نه اصلا این تفکر من بود همین
راجع به اینم که فرمودین برنامه لاین و واتس اپ و فلانو بیسار دوست گرامی بله تو ایرانم اینا هست اما اینکه ادم واقعا چقدر میتونه حرف داشته باشه مهمه
و چقدر تو حرفاش چیزایی که نباید بگه رو میگه مهمه
خونواده ی همسر من مخالف صد درصدی من بودن و همیشه تا الان با من مشکل شدید داشتن اون اوایل وقتی زنگ میزدن به همسرم قبل سلام اول میگفتن کجایی اگه همسرم میگفت خونم فورا خداحافظی میکردن این اتفاق نه یک بار بلکه صدبار افتاد همسرم وقتی اونا زنگ میزدن یا خودش بهشون زنگ میزد از من قایم میکرد میومدن شهر ما میرفتن دم در مطب همسرم و اعصابشو بهم میریختن باز همسر من ازم قایم میکرد میومد خونه گرفته بود و داغون سر کوچکترین چیزها ما وارد جنگ جهانی میشدیم تا اینکه من بهشون حساس شدم و ناراحت میشدم که همسرم به خونوادش زنگ بزنه و همین شد اغاز جدال ما به مدت یکسال
همسرم به من میگفت تو الکی حساسی و به من حق نمیداد و میگفت اونا راجع به تو حرف نمیزنن
و برای من این سوال بود که چرا وقتی زنگ میزنن فورا میپرسن خونه هستی خب حتما چیزی راجع به منه که نمیخوان خونه باشه دیگه
تا اینکه بعدها فهمید واقعا رفتار خونوادش زشت بوده و اینقدر در حق من نامردی کردن که من حق داشتم بهشون بدبین باشم و اون رفتار اونها منو بیشتر تحریک میکرده از طرفی هم قربون همسرم برم جلوی خودش بهم بی احترامی میکردن سکوت میکرد وای بحال اینکه خودمم نباشم دیگه هیچی
اینارو چرا گفتم واسه این گفتم اونموقع از نظر همسرم خیلی عادی بود که خونوادش زنگ بزنن و جلوی من حرف نزنن اما نمیدونست همین مسئله ساده فکر منو تا کجاها میبره و منو چقدر داغون میکنه حالا شماهم فکر کن ببین چقدر ازین رفتارها انجام دادین هم شما و هم خونوادتون که خانومت به اینجا رسیده
از نظر شما شاید عادی باشه روزی ده بار با خونواده حرف زدن اما منو یه ذره به فکر میندازه که منی که از خونوادم دورم زنم هستم و از یه مرد بیشتر به خونوادم وابستگی دارم اما حرف زیادی ندارم که همش به خونوادم زنگ بزنم
من نمیگم دقیقا درسته این حرف من چون من تو زندگیتون نبودم فقط دارم میگم خواهشا به شکایت های خانومتون بیشتر اهمیت بدین چرا مثل جنگجویی که میخوان خلع سلاحتون کنن دارین فکر میکنین؟؟؟
خانوم راه حل هرانچه لازم بودو گفتن ایشون خیلی دقیق مسائلو عنوان کردن فکر میکنم حرفای ایشون بهتون کمک کنه کمی نگاهتون تغییر کنه همین
در اخر یه ذره برام سخته قبول اینکه یه زنی بهشت زندگیشو ول کنه و بره دنبال 50 %سهمش!!!! و خودشو بندازه به این روز
مگر اینکه خیلیم زندگیش بهشت نبوده
تو زندگی نباد من وتو وجود داشته باشه طرفین به هیچ قیمتی نباید مخل ارامش طرف مقابلشون بشن باید خودشونو متعهد بدونن که بهم اعتماد داشته باشن و سعی کنن اعتماد طرف مقابلو جلب کنن زن و شوهر باید یک سمت و کنارهم باشن نه روبروی هم
وقتی از داستان لب تاپ حرف زدید ببخشید اما حس کردم چقدر دنیاتون و دلاتون کوچیکه
و مثل دوتا بچه مدام در حال جدال بر سر اسباب بازیه بهتر برای خودتون هستین
البته فقط شما نه خانومتونم
هردوتا تون فقط به خودتون فکر میکنید گذشت ندارید دلتون برا هم نمیزنه
واسه اینه به اینجا رسیدین
من تو زندگیم خیلی چیزارو از همسرم یاد گرفتم وقتی ازش پول میخواستم یا از کارتش برداشت میکردم وبراش توضیح میدادم بدش میومد میگفت برا من حساب نکن یا داری چیو حساب میکنی
وقتی میرفتیم خرید و ایشون مثلا نگران وامها و بدهی هامون بود به من چیزی نمیگفت مثلا من از یه لباس گرون خوشم میومد برام میخرید اما وقتی میگفتم فلان تیشرت رو برا خودت بخر بهانه میاورد از رنگش خوشم نیومده یا مدلشو دوس ندارم و هزاران کار دیگه که به من اثبات میکرد من الویت اولم براش و از خودش میگذره بخاطر من
من بارها گفتم اینکه من اینقدر عاشق همسرمم دلیلش خوب بودن من نیست دلیلش همسرمه
پس یه ذره فکر کنید ببینید شما کارایی که انتظار داری همسرت انجام بده خودت انجام میدی؟؟؟
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
ویرایش توسط sahar67 : دوشنبه 12 مرداد 94 در ساعت 14:46
علاقه مندی ها (Bookmarks)