سلام دوستای خوبم
یکی دوسالی میشه که دارم برای شناخت خودم و برطرف کردن عیب هام تلاش میکنم مطالعه میکنم،فایل های صوتی گوش میدم،رفتار خودم وارتباطاتم رو زیرنظر میگیرم وبررسی میکنم و... اولین باری که شدیدا این نیاز به خودشناسی رو احساس کردم و اقدام کردم خیلی خوب پیش میرفتم تا جایی که سال اولش پیشرفت محسوسی کردم که خودم هم بهش پی بردم و دچارشور و شوق عجیبی شدم که باهمون سرعت خودشناسیمو ادامه بدم! اما الان یکم گیجم! دارم عیبای جدیدی پیدا میکنم .احساس میکنم مطالعه باعث شده که کمتر آدما رو(خصوصا نزدیکانم رو)اونطور که هستن بپذیریم ،با اینکه مدتیه مطالعه رو رها کردم و بیشتر تمرینای عملی میکنم اما هرچی بیشتر پیش میرم عیب های بیشتری پیدا میکنم!تاجایی الان واقعا خستم وناراحتم که چرا هرجایی جلوی نشت نقص های خودم رو میگیرم از جای دیگه میزنه بیرون! پیشرفتی که سابقا توی خودم داشتمو الان ندارم احساس میکنم دارم عقبگرد میکنم!!احساس میکنم که ندانم اما ندانم که ندانم!! فکر میکنم که می دانم! دوست ندارم دچارتوهم دانایی باشم. دوست ندارم. واااای اصلا دوس ندارم ولی نگرانم .
دوس ندارم بگم دیگری باید در فلان موقعیت فلان کارو می کرد، رفتار و گفتار دیگران رو اصلاح کنم ،احساس خوب نبودن به دیگران بدم ،یا بعد هر مهمونی به گفتارها و دیالوگ های خودم ودیگران فکر کنم !
دوست دارم عیب های دیگران رو ببینم اما در ذهنم اصلاحش نکنم و به راحتی اونها رو با عیب هاشون بپذیرم ; آرام تر و بالغ تر باشم ، کمتر اظهارنظر و راهنمایی کنم!بیشتر تفاوت هارو درک کنم ...
آیا واقعا اون پیشرفت ها به این پسرفت ها می ارزید؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)