به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array

    ایا اینها نشونه های یک زندگی شکست خورده هست?

    امروز باهمسرم بحثمون شد...خیلی بد..درواقع چندروزی هست که باهم سرد هستیم
    روابط جنسیمون خوب نیست
    دیگه شبا تو بغل هم نمیخوابیم میگه اینجوری خوابم نمیبره
    اخیرا چند بار درباره زن دوم و.... حرف زده
    چندشب پیش باشوخی بهش گفتم چت شده نکنه زن گرفتی اون جدی گفت شاید
    همیشه هم میگفت اسلام صیغه رو حلال کرده که مردها وارد روابط نامشروع نشن
    امروز هم که بحثمون اوج گرفت. میگفت توواصلا من رو درک نمیکنی و منم حرف تورو نمیفهمم میگفت چند وقته دارم به این فکر میکنم که یه زن دیگه کنار تو داشته باشم
    میگفت میدونستی صیغه کردن کاملا قانونی هست ونیازی هم به اجازه زن اول نداره

    امروز افطار فقط ابجوش و خرما خورد البته کلا افطار زیاد نمیخوره بعد ساعت 9 گفت میرم فوتبال باید تا11 میومد ولی هنوز نیومده
    میدونه من شب تنها باشم میترسم بهش ز زدم بر نداشت دوباره زدم اشغال کرد نیم ساعت بعدش اس دادم ک من میترسم کی میای ج نداد نیم ساعت بعد ز زدم بازم ج نداد وهنوز نیومده...یعنی کجاست???
    من امشب خودمو اماده کردم خونه رو اماده کردم که باهم رابطه داشته باشیم ولی اون نیومد...اینقدر گریه کردم که نمیتونم راه برم..
    شما به من بگید...اشتباه میکنم نه?
    مردی که بخوادبره سراغ یکی دیگه که قبلش نمیگه میگه?
    اون الان جای بدی نیست مگه نه?????

    تو روخدا همین الان باهام حرف بزنید ...قلبم درد گرفته...طاقت ندارم..دیگه کی میخواد بیاد
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yasna1990 نمایش پست ها
    امروز باهمسرم بحثمون شد...خیلی بد..درواقع چندروزی هست که باهم سرد هستیم
    روابط جنسیمون خوب نیست
    دیگه شبا تو بغل هم نمیخوابیم میگه اینجوری خوابم نمیبره
    اخیرا چند بار درباره زن دوم و.... حرف زده
    چندشب پیش باشوخی بهش گفتم چت شده نکنه زن گرفتی اون جدی گفت شاید
    همیشه هم میگفت اسلام صیغه رو حلال کرده که مردها وارد روابط نامشروع نشن
    امروز هم که بحثمون اوج گرفت. میگفت توواصلا من رو درک نمیکنی و منم حرف تورو نمیفهمم میگفت چند وقته دارم به این فکر میکنم که یه زن دیگه کنار تو داشته باشم
    میگفت میدونستی صیغه کردن کاملا قانونی هست ونیازی هم به اجازه زن اول نداره

    امروز افطار فقط ابجوش و خرما خورد البته کلا افطار زیاد نمیخوره بعد ساعت 9 گفت میرم فوتبال باید تا11 میومد ولی هنوز نیومده
    میدونه من شب تنها باشم میترسم بهش ز زدم بر نداشت دوباره زدم اشغال کرد نیم ساعت بعدش اس دادم ک من میترسم کی میای ج نداد نیم ساعت بعد ز زدم بازم ج نداد وهنوز نیومده...یعنی کجاست???
    من امشب خودمو اماده کردم خونه رو اماده کردم که باهم رابطه داشته باشیم ولی اون نیومد...اینقدر گریه کردم که نمیتونم راه برم..
    شما به من بگید...اشتباه میکنم نه?
    مردی که بخوادبره سراغ یکی دیگه که قبلش نمیگه میگه?
    اون الان جای بدی نیست مگه نه?????

    تو روخدا همین الان باهام حرف بزنید ...قلبم درد گرفته...طاقت ندارم..دیگه کی میخواد بیاد
    خوب یسنا خانوم اینا همش علامت سئوال که چه رفتاری و چه علتی باعث شده به اینجا برسید؟

    روابط جنسیمون خوب نیست
    دیگه شبا تو بغل هم نمیخوابیم میگه اینجوری خوابم نمیبره
    اخیرا چند بار درباره زن دوم و.... حرف زده
    چندشب پیش باشوخی بهش گفتم چت شده نکنه زن گرفتی اون جدی گفت شاید


    اینکه پرسیدید نکنه زن گرفتید خیلی اشتباه فاحشی بوده و باعث میشه قبح قضیه کلا برا همسرتون بریزه و اشتباه استراتژیکه متاسفانه از این دست حرفا و الفاظ تاکید میکنم پرهیز کنید

    چون القا میکنه که 1- شما نتوستید زن خوبی برای ایشون باشید 2-خودتون میدونید خیلی ضعیف عمل کردید و مشکلات و ایرادات گردن شماست 3- و بحث دیگه که پیش میاد اعتماد به نفس و ملاک های لازم رو برای رضایت شوهرتون ندارید


    بحث روابط جن سی برا اقایون از نون شب واجبتره اینو بعنوان 1 پسر خدمتون میگم و بقیه موارد هم علتاشو رو که بالاپرسیدم بیاین جواب بدید دوستان و بنده میتونیم بهتر راهنمایی کنیم

    موفق باشید

  3. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    yasna1990 (جمعه 05 تیر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ما همیشه بحث داشتیم مهارت گفتگو نداشتیم همسرم مسیولیت پذیر نبود دوتامون یه خورده لجبازیم کسی زیر بار نمیره همسرم قدرنشناسه هرکاری رو انجام بدی براش وظیفه میدونه دوتامون افسردگی خفیف داشتیم از اول من سیاست زنانه نداشتم خیلی هم اعتماد به نفس دوتامون کم بود و خیلی مشکلات اینچنینی

    تو روابط جنسی هم اولین گند رو خودم زدم
    من خیلی خوشکلم هیکلمم خوب بود فقط یه یه خورده تپل بودم وشکم داشتم که نمیدونم بعدعقدبودیا اوایل ازدواج مثل یک احمق بهش گفتم من همیشه ناراحت بودم به خاطر شکمم وهمیشه فکر میکردم چطوری به همسرم نشونش بدم
    اون هم شروع کرد به بهانه گیری که اره توچاقی و بدی و...
    من هم که هیچی بلد نبودم روزبه روز چاقتر میشدم وقتی هم که باتمام سختی کاملا وزنم متعادل شد بهم گفت فکرنکن الان لاغر شدی دیگه هیکلت خوب شده ها باید باشگاه بری و سفت بشی...حرفش مثل اب یخی بود که ریخت روم..
    ولی باز هم مثل یک احمق رفتار کردم باشگاهم رو جدی ادامه ندادم و الان بعد از یک سال هیچ پیشرفتی نکردم ..

    تو این 4سال بارها به روش های مختلف بهم فهمونده از رابطمون راضی نیست البته منم ازون راضی نیستم اون هم بلد نیست بایک خانم چطور رفتار کنه من خواسته هام رو بهش میگم خودشم میدونه ولی حداقلش رو هم انجام نمیده ..

    بارها وبارها احساسات زنانه ام رو هدف گرفته و شکسته من له شدم به معنای واقعی
    منم بارها غرور مردانش رو له کردم

    یک سال و نیم پیش رفتیم پیش یک روانشناس که خیلی خوب بود ورق زندگیمون برگشت و تمام مشکلاتمون رو به بهبودی رفت ولی این یک ماه باز به شدت افت کردیم نمیدونم چرا و چی شد یهو..

    دیروز داشت بهم میگفت فایده نداره باید جداشیم منم که اکثرمواقع اونو امیدواری میدادم اینبار گفتم باشه موافقم دیگه مثل قبل گریهدنکردم داد نزدم عصبانی نشدم توی بحث و فقط جدی داشتیم حرفرمیزدیم درباره مهریه هم گفتیم

    اون گفت هیچ دلخوشی تو این زندگی نداره منم گفتم راستش منم قبلا ازت بدم میومد لهم کرده بودی ولی این یکسال به خاطر تغییرات مثبتت هم دوستت داشتم هم بهت افتخار میکردم هم خیلی امیدوار بودم و روت حساب میکردم وخودمم سعی میکردم پرخاشگریمو کنترل کنم وبه نظرم خیلی هم پیشرفت کردم ولی تو این مدت یه جوری شدی باز داری میشی همون ادم قبلی..
    که جواب داد به خاطر استرس دانشگاه هست که تو باید درکم میکردی ولی نکردی....
    در حالی که من اتفاقا به خاطر همین امتحانات به هرسازش رقصیدم اما از روزی که تموم شد همش بادوستاشه ونه تنها هیچ قدردانی نکرد بلکه طلبکارم هست واین بود که منم منفجر شدم

    اون گفت ولی من تو این یک سال هم فقط تحمل میکردم نه اینکه حس خوبی نسبت به زندگی داشته باشم
    منم گفتم خب پس اگه اینجوریه جداشیم بهتر ( الکی میگفتم )

    اون که تعجب کرده بود که من چرا گریه نمیکنم و چرا راحت قبول کردم طلاق رو گفت یعنی الان خوبی ? منطقی هستی? یک ساعت دیگه گریه نمیکنی که همه حرفات الکی بود??
    منم گفتم اره کاملا درحالت نرمال دارم این حرفو میزنم وقرار شد شنبه بره دادگاه

    نمیدونم چرا باید این همهههه مشکلات ما4 سال طول بکشه خیلیه...چرا من ادم نمیشم چرا اون ادم نمیشه
    چرا ما مهارت گفتگو یاد نمیگیریم
    چرا من سیاست زنونه ندارم
    چرا اون هنوز نمیخواد با من مثل یک زن رفتار کنه..انتطار داره هیچ کاری نکنه هرچی دلش میخواد بگه محبت و توجه و حمایت وامنیتی در کار نباشه ولی من همیشه درکش کنم حواسم بهش باشه بهش احرام بذارم
    چرا زندگی ما درست نمیشه
    خیلی کلافم نمیدونم چیکار کنم
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....
    ویرایش توسط yasna1990 : جمعه 05 تیر 94 در ساعت 10:11

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    باسلام خانم یسنا
    طاعات و عبادات قبول حق


    من تمام تاپیک های شمارو خوندم، از نظر کمیت تاپیکی زیاد بودن مشکلات زیادی و عنوان کردید اما زیاد بهشون نپرداختید

    نمیدونم راه مشاوره و انجمن آزاد هم پیش گرفتی یا نه.

    ولی همینا هم که زده بودی همش به دو سه پست بسنده کردی و تمام.

    من متوجه شدم شما دو نفر،اصلا همدیگر و خوب نتونستین درک کنین
    از همون اول انتخابتون هم به شناخت درستی از همدیگه نرسیدید و بدون داشتن معیار درستی همدیگه و انتخاب کردید.

    که این امر اولین اشتباه شما دو نفر در این زندگی بوده.

    هردوی شما همدیگرو در تمام مراحل زندگی سرکوب و تخریب و تحقیر کردید.

    و در نهایت هردوی شما در راستای همین تحقیرها سعی کردید یجورایی لجبازی کنین و نقطه ضعف طرف مقابل و پیدا کنین و از همونجایی که ضربه خوردین به طرف مقابل ضربه بزنین.

    انگار زندگی و میدون جنگ دیدین.

    مثلا مثله همین قضیه ظاهر، شوهرتون از نظر ظاهری شمارو سرکوب میکردن شما هم همونطور که در یک تاپیک جدا ذکر کردین، همسرتون از نظر نرسیدن به ظاهر و لباس مرتب و تمیز نپوشیدن تحقیر کردین.

    برای شما تحصیلات همسرتون مهم بوده ولی متاسفانه به این امر قبل ازدواج توجه نکردین به امید تغییر باهاشون ازدواج کردین و با قبول این مسله باز نتونستین درکشون کنین و تحقیرشون کردین.

    همین امر باعث شده در مقابل ایشون هم ضعیفتر بشند و انگیزه اشون و برای تلاش بیشتر از دست بدن.

    در مقابل متاسفانه ایشون از کمک پدرشون در راستای اداره زندگیشون که وظیفه خودشون بوده کمک گرفتن، این امر باعث شده ایشون رفته رفته تنبل و تنبل تر بشند و وظایفشون و بعنوان یک مرد فراموش کنند.و قابلیت حس بی مسولیتی و تنبلی هم داشتند شما و خانوادتون و پدرشون این قابلیت و در ایشون تقویت کردین.

    در صورتی که نباید بهیچ عنوان کمک پدر ایشون و قبول میکردین اگر میخواستین با ایشون ازدواج کنین باید همینی که بودن و قبول میکردین و ازشون میخواستین با شغل خودشون و در آمد خودشون زندگی خودشون و اداره کنند نه درآمد پدرشون.

    اگر از همون اول این سختگیری ها و میداشتین الان همسرتون حس شیرین مسولیت پذیرشون بیدار میشد.

    تازه میفهمیدن مرد بودن یعنی چی؟ مسولیت داشتن یعنی چی؟

    اونوقت برای هرچه بیشتر شدن اقتدار مردانه اشون تلاش بیشتری میداشتن، ولی با هرچه بیشتر کمک پدرشون، این اقتدار بیشتر زیر سوال رفته، و ایشون دیگه خودشون یک مرد بی اقتدار میدیدن بنابراین دیگه سعی و تلاش نمیکردن برای اقتدار بیشتر برای همین یجورایی چون خودشون تحقیر شده میدیدن سعی میکردن با تحقیر شما نقطه ضعف های خودشون و بپوشونند.

    اگر قرار باشه که چپ و راست از شما تعریف کنند شما هم چپ و راست ایشون و تحقیر کنین از نظر تحصیلات و نداشتن کار و نرفتن سربازی، نرسیدن به سروضعشون و ....
    و از طرفی شما خودتون کاملا شکست خورده در این زندگی ببینین که دیگه برای ایشون هیچی نمیمونه همسری کاملا بی عیب نقص دارند بعد خودشون سراپا پر عیب نقص!

    اینطوری که کاملا خورد و له شدن، پس باید این خورد شدگی یجورایی جبران کنند

    چطوری؟
    با تحقیر همسر و بولد کردن نقاط ضعف همسرشون!


    برای همین بوده که از نظر ظاهری کلی سرکوبتون کردن بعد در مقابل تقاضای رابطه زیاد میخواستن . گاهی پشیمون میشدن میگفتن نقاط بد و ضعفتون و الکی میگفتن گاهی میگفتن نقاط قوت و درست میگفتن و...


    پس ببینین شما و اطرافیان ایشون کم در شکل گیری همسرتون مقصر نیستین.

    من نمیگم ایشون مقصر نیستن چون ایشون هم مقصرند راه و درست نرفتن قابلیت تنبلی و بی مسولیتی و داشتن ولی شما هم بعنوان همسر ایشون این قابلیت و بجاییکه سرکوب کنین بدتر تقویت کردین.

    راستش اولش که پستتون و خوندم خیلی ناراحت شدم یک دختر و با هزار امید و آرزو میره خونه شوهر، بعد وقتی همسرش با تمام نداری ها و مشکلات زندگی میسازه حرف صیغه و زن دوم و.... میکنند.

    اما بعدش که تاپیک های دیگه اتون و خوندم متوجه شدم نه شما در تمام مراحل زندگیتون مقصرین، شما بخاطر اینکه زندگیتون به این جا رسیده مقصرین

    اشتباه نکنین من بهیچ مرد و زنی در دنیا حتی زن و مردی که همسرش بهش خیانت کرده حق خیانت کردن نمیدم چون خیانت کثیفترین کاریه که یک همسر در حق اعتمادی که همسرش بهش داره میتونه داشته باشه.

    ولی دارم میگم همچین زندگی آروم و خوبی نداشتین که به این جا رسیدین همچین راه و درست نرفتین که به اینجا رسیدین حداقل اینو دارم اول بخودم بعد به تمام دختران همسن و سال خودم میگم که در شرف ازدواج هستن، تا بدونند یهویی این اتفاق نمیفته شاید بیفته و درصدش اندک هست، حتی اونجاهایی هم که درصدش اندک هست خانم در انتخابش نهایت دقت و نکرده و نشانه شکست در دوران شناخت دیده و نادید گرفته.



    و اما مشکل جدید شما، حالا که عزیزم با رفتارهای اشتباه خودت آشنا شدی بنظرم بهتره دیگه بفکر راه چاره باشی.

    ببین الان زندگیت بجایی رسیده که نباید میرسید، شما در تاپیک های قبلت هم مسایل و طوری عنوان میکردی که انگار از انتخابتون پشیمونید، و اشتباه کردین که ایشونو انتخاب کردین.
    اگر همین حس و به ایشون هم القا کرده باشین زیاد جای تعجب نداره که حرف از خیانت بزنند.

    احتمالا همسرتون دارند از این طریق بشما میفهمونند که اگر من اونی نیستم که شما بهش افتخار کنین در عوض دختران دیگری هستن که بهم افتخار کنند و...


    ببین من نمیگم فقط حرفه عمل نکردن یا عمل کردن و حرف نیست چون اصلا هیچ شناختی از همسرتون ندارم نمیخوامم بکسی امیدواری الکی بدم ولی میگم اکر این حرفا عملی شده باشه که ماه هیچوقت پشت ابر نمیمونه و بالاخره میفهمی.


    اگرم فقط حرف باشه که بهتره بعنوان یک هشدار خیلی مهم و حیاتی جدیشون بگیری .

    بنظر من تنها راهش در حال حآضر اینه که امیدوار باشی فعلا در حد حرف باشه، یروز جدی بشین با همسرت حرف بزن خیلی جدی نه با دعوا ولی قاطع.

    بهشون بگو من خیلی فکر کردم و فهمیدم در طول زندگیمون چه اشتباهاتی کردم بشین تمام اشتباهاتت و لیست کن حتی تو کاغذ بنویسی، توجه کن تکرار میکنم حرفات ملتسمانه نباشه فقط قاطع باش، اگر خواستن حرفات و قطع کنن تو بگو فقط میخوام بعنوان همسرت که تا حالا باهم زندگی کردیم این همه سال کنار هم در شادی ها و غم ها و مشکلات بودیم حرف های آخرم و بزنم همین. فقط آخرین درخواستم گوش دادنت به این حرفاست همین.

    بعد ادامه بده و چند تا از ایرادات و بگو اون لیستی هم کا نوشتی بده بهشون بگو بابت تمامشون ازم معذرت میخوام میدونم هردوی ما ناپخته بودیم و در این زندگی خیلی اشتباه داشتیم، من متوجه اشتباهم شدم و میخوام خودم و اصلاح کنم، از یک مشاور خوب هم وقت گرفتم میخوام فقط روی خودم و اشتباهاتم زوم کنم، خواستی آدرس و شماره تلفنش روی کاغذ ی که بهت دادم نوشتم، شما هم میتدتی برای اصلاح اشتباهاتت به ایشون مراجعه کنین.

    من دیگه گریه نمیکنم، دیگه اصراری به ادامه زندگیمون ندارم، اگر برای تو تا این حد زندگیمون غیر قابل تحمل شده من حرفی ندارم باهات میام دادگاه ولی از من انتظار اقدام نداشته باش، من زندگیمو هنوز دوست دارم فکر میکنم جا برای اصلاح داره، اگر هردوی ما بخوایم و اشتباهاتمون و قبول کنیم و درصدد اصلاحش بربیایم.


    کلا عزیزم اصرار نکن بذار خودشون تصمیم بگیرند تو آزادشون بذار، ولی رفتار خودت و حتما اصلاح کن سعی کن روی خودت زوم کنی، بنظرم حتی اگر تصمیمشون طلاق بود تو خونه اتو ترک نکن، صبر کن .
    بذار ایشون اقدام کنند، ولی تو تو خونه ات بمون بهشون هم بگو دوست دارم تا لحظه آخر برای زندگیم تلاش کنم تا پیش خودم خجالتزده نباشم که برای زندگیم تلاش نکردم.

    سعی کن تو تمام مراحل خونسردی خودت و حفظ کنی، خونسردانه رفتار کردن خیلی بهتر از داد و بیداده .

    مشاوره اتو حتما برو، سعی کن رفتارهای گذشته اتو تکرار نکنی، نه اصراری داشته باش نه التماس نه گریه کن.
    اینکه میبینی نسبت به گریه هات سردن و بی تفاوت چون آقایون از گریه خانم ها خوششون نمیاد، شاید دفعات اول قربون صدقه ات برن اما به مرور براشون عادی میشه
    خصوصا شما که ناراحت هم میشین بعدش طوری وانمود میکنین که انگار هیچی نشده.

    پس سعی کن همینطور خونسرد باشین.و به رفتار درست ادامه بدین حتی میتونین بهشون هم بگین من برای خودم میخوام درست رفتار کنم چه بدرد این زندگی بخوره چه نخوره بالاخره من چه بدون طلاق چه بعد طلاق زندگیم ادامه خواهد داشت پس باید طوری رفتار کنم که حداقل بعد از این درست زندگی کرده باشم.

    بعد از اون سعی کن ارتباطت و با خدا بیشتر کنی، توکل کن برخدا
    انشالله آن چه که صلاحت هست پیش آید.

    فقط سعی کن در بحرانی ترین حالت هم روی خودت تمرکز داشته باشی.و خونسردی و فراموش نکنی.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 05 تیر 94 در ساعت 12:27

  6. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    yasna1990 (جمعه 05 تیر 94), رنگین (جمعه 05 تیر 94)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ممنونم..من هر سری که تایپیک زدم چند نفرجواب دادن و یه کم جلو رفتیم ولی بعدش دیگه جوابی نگرفتم نمیدونم چرا

    من همون دیروز هم که داشتیم صحبت میکردیم بهش گفتم
    که اره ما دوتامون ناپخته بودیم و لطمه های زیادی به هم زدیم

    قبلا هم یک بار تو یه فضای به ظاهر عاشقونه ازش عذرخواهی کردم
    ولی اون موقع عذرخواهی من سکوت میکنه و بیشتر به فکر فرو میره ومعمولاچیزی نمیگه
    یه جور رفتار میکنه انگار چون من عذرخواهی کردم همه مشکلات از منه
    و فقط اون این وسط درک نشده و بهش طلم شده یه اینچنین ادمی هست..


    نوشتن نامه فکر خوبیه ..چطور یه نامه ی قاطع و جراتمند بنویسم که ملتمسانه نباشه ؟

    البته نمیدونم میترسم باز توقعش بره بالا و فکر منه که اره همش من مقصرم وخودش باز به رفتارهاش ادامه ادامه بده و بعد من باز عصبانی بشم تا جایی که دیگه کنترلمو از دست میدم و سرش خالی میکنم باور کن این سیکل معیوب بار ها تکرار شده..

    البته الان شرایط واقعا بحرانیه...



    همین الانم یک لحظه دلم میخواد برم بغلش کنم و عذرخواهی ولی لحظه ای بعد ازش متنفر میشم که مگر تو این زندگی چی گیرم اومده اخه که بخوام جلوشو بگیرم


    بله درست میگی من از اول خوب انتخاب نکردم شناخت دقیق نداشتم نشانه های تک تک این مشکلات جلوم بود وی توجه نکردم...
    دیگه سرزنشم نکن خودت که میبینی خودم دارم اعتراف میکنم


    تو یکی از تایپیک ها بهم گفته شد که شوهرت به شدت نیاز به تایید داره ...
    بله من خیلی تاییدش میکنم و ازش تعریف میکنم
    ولی اون انتطار داره من کوچکترین نظری تو زندگی ندم که مبادا بهش برخوره یک تایپیک هم دراین مورد باز کردم ولی نتیجه ای نگرفتم...
    یا وقتی میریم خونه بابام خیلی احترامشودارم بهش تعارف میکنم
    و ازش تعریف میکنم ولی اون اینقدر سرد رفتار میکنه ومحل نمیذاره که
    بدتر پدرمادرم تعجب میکنن که چرا به دخترشون محل نمیذاره دیگه چیکار کنم ...

    الان وضعیتم خیلی بده توروخدا یه راهی بهم بگید

    خواهش میکنم بقیه دوستانی که به تایپیکم سر میزنن هم نظرشون رو بگند...مخصوصا اقایون..وقتی همسرم اینطور حرف زده یعنی واقعا پای کس دیگه ای درمیونه؟
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....
    ویرایش توسط yasna1990 : جمعه 05 تیر 94 در ساعت 15:41

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    عزیزم اصلا پست منو خوب و درست نخوندی
    من نگفتم فقط همسرتون مقصرن و فقط شما انتخاب اشتباه داشتین

    شما اشتباهاتی داشتین که شاید باهرکس دیگری هم ازدواج میکردین ممکن بود زندگیتون بهمین جا ختم بشه.

    ببین عزیزم مهم نیست همسرتون اشتباهاتشون و در این مرحله قبول کنن یا نه، مهم اینه شما متوجه اشتباهات خودتون بشین.

    اینقدر خودتون شکست خورده نبینین، همش حس کسی و دارین که قربانی شده، فقط بهش ظلم شده.
    جالبه دلخورین که همسرتون همچین حسایی داره اما خودتون و نمیبینین که همچین حسایی و دارین.

    شما هردو انتخاب اشتباه داشتین هردو درک درستی از هم نداشتین.
    هردو مقصرین
    هردو همدیگرو تحقیر کردین تخریب کردین.
    هردو فکر میکنید تو این زندگی بهتون ظلم شده
    هردو فکر میکنین با لجبازی باهمدیگه انگار جنگ و پیروز میشین
    هردو فکر میکنین لیاقتتون بیشتر از اینا بوده

    هردوتون درست شبیه هم هستین جالبه هرکاری که شما با همسرتون کردین همسرتون هم متقابلا کم نذاشتن جبران کردن. و برعکس
    با این شیوه زندگی معلومه که زودتر خسته میشدین.

    هردوتون منتظر اون یکی هستین که اون یکی خودشو اصلاح کنه، اون یکی بیاد عذرخواهی کنه و....
    هیچکدوم کوتاه نمیاین حالا گاهی یکیتون هم کوتاه میاد اون یکی همچین خودشو میگیره که همونیم که کوتاه اومده پشیمون میشه.

    یکم از بیرون به زندگیت نگاه کنی میبینی انگار دو بچه باهم تو میدون جنگ بودن نه دو تا آدم بزرگ کنارهم زندگی میکردن.

    شما سعی کنین رفتار درست و پیش بگیرین، اگر فکر میکنین عذرخواهی شما کار و بدتر میکنه میتونی هیچی نگی ولی رفتار درست داشته باشی.

    میگین بخاطر همسرتون و تحقیراشون نتونستین به خودتون برسین خب از این به بعد سعی کنین برین باشگاه و بیشتر به خودتون برسین خصوصا در محیط خونه.

    سعی کنین در بهترین شکل ممکنتون ظاهر بشین لزومی نداره بگین بخاطر همسرمه، میتونین اگر پرسیدن بگین بخاطر اینکه حس خوبی بخودم میده میخوام از این به بعد بخودم بیشتر برسم نه بخاطر شما،بخاطر خودم.

    سعی همونطور که در مهمونی ها ظاهر میشی بخودت میرسی بهترین لباسا و آرایشو میکنی تو خونه هم،همینطور باش، اصلا فرض کن عروسی دعوتی همونطوری بخودت برس.

    خونه و آراسته کن، به محیط خونه برس!
    آهنگ های شاد بذار و لذت ببر، گاهی برقص.
    سعی کن غذاهای مورد علاقه خودت و همسرت و درست کن.

    روی میز خصوصا وقتایی که هستن میوه پوست بکن و بذار رو میز باشه.
    وقتی میاین براشون چایی یا بسته به علاقه اشون نسکافه یا قهوه شیرو..... بذار

    اگر امتناع کردن و نخوردن یا گفتن نمیخواین میتونی برداریش، لزومی نداره اصرار کنی غذایی که درست میکنی بخورن.
    فقط تو رفتار درست و داشته باش، براشون همیشه یک بشقاب بذار حتی وقتی میگند نمیخواین نهایت یک بشقاب اضاف اس که برمیداری و میذاری.

    اگر دوباره حرف از زن دوم و صیغه زدن عصبانی نشو، بگو بیین عزیزم ما دو تا، تا حالا اشتباهات زیادی در زندگیمون داشتیم ولی خوشبختانه هیچوقت از اعتماد همدیگه سواستفاده‌ نکردیم

    هیچوقت بهم خیانت نکردیم
    هیچوقت نسبت بهم بی وفا نبودیم و تعهدامون و زیر سوال نبردیم.

    لااقل من تا الان اینطور فکر میکردم که همسرم حداقل در زمینه تعهد و وفاداری هیچوقت لغزشی نداشته .

    من هیچ اصراری ندارم با من زندگی کنی، من نمیخوام بزور من و تحمل کنی!

    اگر واقعا تا این حد غیر قابل تحمل هستم باشه از زندگیتون میرم اما لطفا تا زمانی که من همسرتون هستم حرف از خیانت زده نشه.بذار چهره ات و این آخریا خراب نکنی.

    برای یک زن هیچی بدتر از این نیست که همسرش بهش خیانت کنه.یک زن بی پولی بی مسولیتی، عصبانیت و پرخاشگری و....
    میتونه تحمل کنه اما خیانت و نه.

    اگر واقعا دوست دارین دوباره ازدواج کنین به حرمت این همه سالی که در کنار هم بودیم اجازه بدین خوب و خوش تمومش کنیم،بعد بفکر نفر بعدی باشین.

    چهره اتون این آخریا در مقابل چشمام خراب نکنین.
    برای طلاق اصراری نداشته باش اما برای ادامه هم اصراری نداشته باش سعی کن خونسرد باشی! و فقط بگو زندگیمو دوست دارم و تا اخرین لحظه برای اینکه پشیمون نشم میتوام تمام تلاشم و بکنم.

    تا حالا همش دعوا بوده عصبانیت بوده، حالا سعی کن خونسرد باشی، اگر خیانت کرده باشن برای شما چه فرقی میکنه بفهمی یا نه.
    سعی کن خوب رفتار کنی.تا در نظر همسرت همیشه یک چهره خوب داشته باشی تا همیشه حسرتتو بخورن.

    حتی اگر الان عصبانی باشن و خوبیاتو نبینن نهایت تو مطمعنی که نهایت تلاشتو کردی.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  9. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    mercedes62 (دوشنبه 05 مرداد 94), yasna1990 (پنجشنبه 11 تیر 94)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    درسته...زندگی ما یک کلکل بوده از اول تا اخرش..

    من و همسرم علی رغم مشکلات زیاد همو دوست داریم ولی متاسفانه خیلی وقتها نمیتونیم باهم کناربیایم

    من همون روز بعدش طاقت نیاوردم رفتم بغلش کردم اون هم استقبال کرد گرچه سردبود باهم صحبت کردیم ولی نه در مورد مشکلات...ازون روز تاحالا سعی کردم خانم تر باشم سعی کردم به جای لوس بودن سیاست و ناز زنانه رو بیشتر ادغام کنم
    باخودم حرف زدم بلند بلند که من میخوام خوب باشم برای خودم...خوش اخلاق باشم چون بدبودن در شان من نیست ..به کارهای خونه بیشتر برسم چون من شایسته ی مرتب بودن هستم و.....
    درعین حال از رفتاری که حالت ملتمسانه باشه دور شدم..
    همسرم هم رفتارش بهتر شد...ولی همچنان احساس خطر میکنم

    من
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  11. کاربر روبرو از پست مفید yasna1990 تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (جمعه 12 تیر 94)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    با سلام من تازه عضو شدم تاپیکاتون رو که خوندم زندگیتون واقعن خیلی شبیه زندگی منه در واقع انگار زندگی خودمه رفتار همسرمن خیلی شبیه رفتار همسر شما و رفتار خودتونم شبیه خودم ماهم مثل شما مشکلات وحشتناکی روپشت سر گذاشتیم الان مدتیه پس از اون طوفان های مهیب زندگیم رنگ ارامش گرفته منم مث شما تصمیم رفتم خودم رو تغییر بدم مثلا بجای اون گریه ها و صورت همیشه پر از اشک جلوی شوهرم دارم سعی میکنم ک همیشه بخندم پیشش انقدر ب ظاهرم میرسم ک انگار میخام برم جشن تولد کسی شیشه ادکلن رو هم ک رو خودم خالی میکنم سعی کردم مث یه پرنسس مهربون باشم و همش بخندم حتی شده الکی واما سخت ترین قسمتش اینه ک دارم سعی میکنم هیچ بحثی نکنم باهاش هیچ بهونه نگیرم وهیچ عصبانی نشم حتی اگر حرفایی زد ک واقعن اذیت شدم سکوت کنم فقط چون دیدم ک در مقابل سکوت من بعدش خودش میاد سمتم این قسمتش واقعن سخته ولی خب این بیشتر واسم جواب داده

  13. 2 کاربر از پست مفید masamasa تشکرکرده اند .

    yasna1990 (پنجشنبه 25 تیر 94), دختر بیخیال (جمعه 12 تیر 94)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام
    من اومدم
    خداروشکرخوبم
    همچنان راه خووم رو ادامه دادم...لباس خوب و متنوع پوشیدم باهدف انرژی دادن ب خودم نه همسرم اینجوری توقعی هم ازون ندارم وباعث میشه دلخوری جدید پیش نیاد
    سعی کردم سرمو با چیزای موردعلاقم گرم کنم بعضی استرسای درسیم رو حذف کردم
    چند صفحه از تایپیک های سوده ی عزیز روخوندم خیلیی عالی بود ...
    من صبر رو از تایپیک های پاییزه و سوده یاد گرفتم ..باهاشون گریه کردم براشون دعا کردم و از زندگیشون درس گرفتم

    وقتی اوضاع خرابه بی توقع بودن خیلی خوبه...لااقل برنامه ی شخصی ک برای بهتر شدن حالت میریزی به هم نمیخوره
    قبلا خودمم گاهی احساس میکردم اویزوون شوهرم میشم ولی یک ان به خودم اومدم چرا من کاری نکنم که اون بیاد طرفم چرا کاری نکنم ک تشنه بشه
    مسیولیت ها و وظایفش رو هم باسیاست زنانه بهش واگذار کردم

    امروز تو اتاق استراحت میکردم یهو اومد بغلم کرد و قربون صدقه رفت هی بوسم میکردو میگفت خداروشکر..منم ساکت بودم وتو دلم خوشحال
    دیشب برای اولین بار بعد از رابطه ازم تشکر کرد
    انگار ک دنیا رو بهم داده بود

    اینها نشونه های خوبیه مگه نه??

    ماسا جان شما هم همین روش رو بگیر ان شاالله ک درست میشه عزیزم

    - - - Updated - - -

    سوده جان اگر میتونی یه جمع بندی از تایپیک هات ونکاتی که رعایت کردی و تغییراتی ک درخودت به وجود اوردی رو تو یه تایپیک بنویس
    ممنون
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  15. 2 کاربر از پست مفید yasna1990 تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 11 مرداد 94), فرشته مهربان (پنجشنبه 25 تیر 94)

  16. #10
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,062
    امتیاز
    147,745
    سطح
    100
    Points: 147,745, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,682

    تشکرشده 36,026 در 7,410 پست

    Rep Power
    1095
    Array
    با سلام

    همین روندی که در پست اخیر گفتید را ادامه بدید .... غر نزدن یکی از مهمترین کارهاییه که یک زن در مسیر جذابیت باید در پیش بگیره و بعدش هم خوبیها و قوتهای همسر را به روی او آوردن و حس قدردانی را ابراز کردن .... وقتی اینگونه احساست را بروز دهی ( دیدن نقاط قوت و ابراز آنها و راضی بودن از همسری که این نقاط قوت را داره و ابراز رضایت ) هم خود شما بار احساسات مثبت را در خود تقویت می کنید هم به همسرتون حس خوب منتقل می کنید و قدرت مرد بودن را در او قوت می بخشید ..... وقتی غر بزنید و گله و شکایت و فقط ایراد گرفتن پمپاژ پیامهای نامناسب است مثلاً پیام بی عرضه ای ... به درد نخوری ..... مرد نیستی .... شایستگی نداری و ..... و اینها اعتماد به نفس و قدرت مردانه یک مرد را تخریب میکنه و غافلی که با تخریب اینها تیشه به ریشه خودت میزنی .... پس عاقل ، صبور و اهل مدارا باش و دست از تجزیه تحلیل های منطقی در باره همسرت و زندگیت بردار و زوم کن روی نقاط قوت و خصوصیات مثبت همسرت و داشته هاتون در زندگی بجای توجه به نداشته ها و کاستی ها ... و استفاده از مهارتهای کلامی در رابطه با ایشان .... تا باعث آرامش و لذت او باشی که خودت هم لذت خواهی برد آنوقت است که این همسر چون از وجودت آرامش میگیره و لذت میبره چشمش جز شما را نمی بینه ..... این یک اتفاق طبیعی هست که در روند درست رابطه که زنها بیشتر نقش دارند پیش میاد

    موفق باشی





  17. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 11 مرداد 94), del (پنجشنبه 25 تیر 94), mercedes62 (دوشنبه 05 مرداد 94), yasna1990 (پنجشنبه 25 تیر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.