نوشته اصلی توسط
*مونا*
ممنونم از زاهنمایی های دوستانم
علی آقا نظرتون برام محترمه.ولی من قصدم تحقیر همسرم نیست فقط خواستم چیزایی که تویه دلمه و عذابم میده رو بگم .اینکه می خوام طلاق بگبرم یا نه راستش من تلاش زیاددی برای نگه داشتن زندگیم می کنم اینجا فقط حرفه دلمو می گم ولی همسرم هیچ جوره مشاوره نمیاد ایشون به ظاهرشون اهمیت نمیدن با وجود اینکه این همه تحصیلات دارن ولی اهمیت نمکیدن به خواسته ی من.جاهایی که دلشون بخواد خصوصا اگه مجالص طرف خودشون باشه به خ0ودشون میرسن ولی مجالس و مهمونی های طرف من باید بهش التماس کنم که مثلا این رو بپوش.من ادعا نمی کنم خیلی خیلی آدمه بی عیب و نقضی هستم ولی تلاش می کنم که اگه در مقابل همسرم و دیگران ظاهر مناسبی داشته باشم و ایشون هم بهم افتخار می کنن..لی خودش نسبت به این قضیه بی تفاوته.برایه جشنمون اهمیت نداد و رفت پیش دوستش و موهاشو خیلی بد درست کرده بود هرچقدر بهش اصرار می کنم که برو باشگاه و یکم اندامت بیاد رو فروم نمیره. از همون اول که ازدواج کردیم من دودل بودم و آخرش هم پشیمون شدم ولی به اصرار خونوادم از ترسه اینکه آبرومون میره باهاش ازدواج کردم.از همون اول ازدواجمون با اینکه سنش 26 بود ولی انقدر لاغر بود که پوستش چروک شده بود هرچی اصرار می کنم برو دکتر فایده ای نداره همین کاراروکرد که بعد از عروسیمون همه گفتن شوهرش پیرپسره و اصلا بهش نمیاد.من بال اینکه میدونم راس میگن ولی جلو دیگران ازش حمایت کردم و نذاشتم بهش بی حرمتی شه و نشون دادم که خیلی دوسش دارم.دوس دارم وقتی این چیزا رو می بینه حداقل کارو برایه بهبودیه وضعیت بکنه ولی افسوس.........................
من می خوام تاجایی که بشه زندگیم رو بسازم ولی بدون کمک اون نمی تونم. چجوری راضیش کنم که به خودش توجه کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)