خیلی لجم میگیره .خیلی حرصم میگیره اما قدرت بروز ندارم. همش خود خوری میکنم . بانوی مهر عزیز حالا بیا پای حرف مادر شوهرو خواهر شوهرام بشین ببین اونا چی میگن این همه نسبت به پسرشون (همسرم)گذشت کردم حتی یکبار ،فقط یکبار نشد از پسرشون پیششون گله کنم یا شکایت کنم با این همه بلایی که سرم اورد . تمام اخلاق ها و الواتی های تند برادر شوهرم رو تحمل کردم نوه بی مادرشون رو مادری کردم دریغ از این که یکبار بهم بگن دست درد نکنه حتی جواب سلام هم نمیدن.
به همین دلیل هزار تا چیز دیگه واقعا میخوام بیخیالشون بشم حالا تا هفته بعد اسباب کشی میکنم میرم شهر خودم امیدوارم اونجا بتونم زندگی جدیدی رو شروع کنم. امروز داشتم برا دخترم بادکنک باد میکردم بادکنک از دستم در رفت و به طررز خنده داری چرخ خوردبعد با دخترم خندیدیم دخترم (که هنوز شش سالش نشده) بغلم کرد و گفت عزیزم چقد خوبه که بخندی ............جیگرم اتیش گرفت
- - - Updated - - -
البته خدایش شوهرم خیلی بهم مهربانی میکنه فقط در گفتار ها ولی کاری بیشتر از این از دستش بر نمیاد و اشتباهاتش هم جبران ناپذیره .
علاقه مندی ها (Bookmarks)