به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 79 , از مجموع 79
  1. #71
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خیلی لجم میگیره .خیلی حرصم میگیره اما قدرت بروز ندارم. همش خود خوری میکنم . بانوی مهر عزیز حالا بیا پای حرف مادر شوهرو خواهر شوهرام بشین ببین اونا چی میگن این همه نسبت به پسرشون (همسرم)گذشت کردم حتی یکبار ،فقط یکبار نشد از پسرشون پیششون گله کنم یا شکایت کنم با این همه بلایی که سرم اورد . تمام اخلاق ها و الواتی های تند برادر شوهرم رو تحمل کردم نوه بی مادرشون رو مادری کردم دریغ از این که یکبار بهم بگن دست درد نکنه حتی جواب سلام هم نمیدن.
    به همین دلیل هزار تا چیز دیگه واقعا میخوام بیخیالشون بشم حالا تا هفته بعد اسباب کشی میکنم میرم شهر خودم امیدوارم اونجا بتونم زندگی جدیدی رو شروع کنم. امروز داشتم برا دخترم بادکنک باد میکردم بادکنک از دستم در رفت و به طررز خنده داری چرخ خوردبعد با دخترم خندیدیم دخترم (که هنوز شش سالش نشده) بغلم کرد و گفت عزیزم چقد خوبه که بخندی ............جیگرم اتیش گرفت


    - - - Updated - - -

    البته خدایش شوهرم خیلی بهم مهربانی میکنه فقط در گفتار ها ولی کاری بیشتر از این از دستش بر نمیاد و اشتباهاتش هم جبران ناپذیره .

  2. #72
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    من کار درستی کردم؟ یا باز مرتکب اشتباه شدم؟ چرا من اینجوریم ؟ چرا نسبت به چیزی که به من ربطی نداره احساس مسئولیت میکنم؟امروز هر چی لباس واسه دخترم کوچیک شده بود اسبابازی های اضافه که حدودا چهارتا نایلکس بزرگ شد رو دادم به شوهرم ببره برا اون بچه (البته همه لباسا نو و اسباب بازی ها قابل استفاده بودن).(خودش نمیبره اونجا داماد زنه میاد میبره یا با آژانس میفرسته ) شوهرم بهم اس داده« هیچکی کاری که تو کردی رو نمیکنه من متوجه هستم که تو چقد داری در مقابلم بزرگواری نشون میدی ازت ممنونم». بنظرتون درسته که من تا حدی که منافعم به خطر نیفته اون بچه رو ساپورت کنم(یعنی در این حد که مثلا همین لباسا و اسباب بازی های دخترم رو دادم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟باور کنید دختر خودم هم خیلی از وسایلاش مال دختر خاله هاشه

  3. #73
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    دوستان همفکری نمیکنید؟ من کار اشتباهی میکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  4. #74
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خیلی فکرم مشغوله نمیدونم چرا همش یه بعد ذهنم مسائل مربوط به اشتباهات شوهرمه ،خیلی سعی میکنم جلو افکارم رو بگیرم اما باز به اون سمت کشیده میشه

  5. #75
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام دوستان فکر نکنم کسی عدم حضورم رو متوجه شده باشه.خب مهم نیست. من اسباب کشی کردم اومدم شهر خودم حالا از شوهرم دورم احساس بدی ندارم .....دوری و دوستی. فقط امیدوارم اوضام روبراه بشه و من سر بلند بشم

  6. #76
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 27 تیر 94 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    322
    امتیاز
    6,682
    سطح
    53
    Points: 6,682, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.9%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class31 days registered5000 Experience Points
    تشکرها
    354

    تشکرشده 728 در 228 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مینا حان این جا دوستان همه دوست دارند مشکلت هر چه زودتر حل بشه
    اگر چیزی نمی گند فکر نکنید به فکرتون نیستند واقعا شرایط شما خیلی سخت و پیچیده ست
    من هر وقت تاپیک شما رو می خونم غم عمیقی تو دلم می شینه و همه ش هم دعاتون می کنم

    - - - Updated - - -

    قهر کردی اومدی شهرتون مینا جان؟ یعنی می خوای طلاق بگیری؟
    همسرت کجاست اون چرا نیومد؟

  7. #77
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بانوی مهر عزیز گفته بودم که برادر شوهرم عذر ما رو خواسته بود نمیدونی لحظه تخلیه چقد تحقیرمون کرد گفته بودم شوهرم نمیتونه برامون تو شهر خودش خونه بگیره در ضمن از اون شهر دیگه متنفر شده بودم هر بار میرفتم خیابون با اضطراب میرفتم هر لحضه استرس داشتم. اومدم اینجا حالم بهتر بشه . شوهرم نمیدونی چیکارا که نکرد دلم بحالش خیلی میسوزه تو اسباب کشی شبا تا ساعت 3 بیدار میموند و کمک میکرد شبی که فرداش میخواست بره شهرش (برگرده سر کارش)تو تاریکی دستم به چشم خورد داشت گریه میکرد . بخدا من با تمام وجودم حس پشیمانی رو تو رفتار و کردارش حس میکنم . روزی چندبار زنگ میزنه خیلی ناراحته فعلا هفته ای دو سه بار رفت و امد میکنه تا بتونیم یه ماشین بگیره دیگه هر روز رفت و امد میکنه . ولی با هاش اتمام حجت کردم که اگه کوچکترین چیزی ازت ببینم دیگه برای همیشه همه چی بینمون تموم میشه. دعا کنید تا سربلند بشم و عاقبت بخیر

  8. 4 کاربر از پست مفید مینا30 تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 25 خرداد 94), گیسو کمند (دوشنبه 25 خرداد 94), بانوى مهر (یکشنبه 24 خرداد 94), سوده 82 (دوشنبه 25 خرداد 94)

  9. #78
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مرداد 94 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1394-3-20
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    323
    سطح
    6
    Points: 323, Level: 6
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 23 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    داستان زندگی شما باور نکردنیه
    صبر و استقامتی که داشتید و سختی هایی که متحمل شدید امیدوارم گشایشی حاصل یشه و دوران آسایش براتون آغازبشه
    فقط من یک چیز به نظرم میاد حالاکه شما این همه ظرفیت های وجودیتون رو شناختید این همه پایداری و صبر و از خودگذشتگی که همه به فکر لباس های اون بچه هم هستید یک نیت الهی بکنید واقعا باوجود این اتفاقات اینکه همسرتون پشیمونه واقعا یا الکی یا هر چی دیگه چه اهمیتی داره اون دیگه مربوط به همسرتونه که چقدر به خودش بیاد و جبران کنه اصلا احساستون دیگه وابسته و تحت تاثیر پشیمونی اون نباشه حالا ظرفیت های وجودی تون انقدر بالا رفته یک زن قوی باشید ومتکی به نیروی انسانیت و قدرت ذاتی خودتون مثل یک انسان ضعیف نباشید که انگار مجبور شدید و این شرایط رو تحمل کردید نه قوی باشید و با انتخاب خودتون این درجه از گذشت و صبر رو اشته باشید
    شما یک زن قوی هستید از نیروهاتون دیگه در مسیر منفی و غصه خوردن برا ی خودتون و همسرتون و حتی اون بچه استفاده نکنید نیروهای شما دیگه باید جهت دیگه ای بگیره نمی دونم چه استعداد و توانمندی دارید بچسبید به یه کار حرفه ...یه چیزی که فقط و فقط خودتون و پیشرفت بچه تون مهم باشه وظیفه ی اصلی شما فراهم کردن آرامش روانی و جسمی برای بچه تونه
    د ست از غصه خوردن بردارید متاسفانه همینه که هست می بینید که کاریش نمیشه کرد تمرکزتون رو بردارید و به خودتون فکر کنید میلیون ها زن شکست می خورن خیانت می بینن خب شماهم یکی از زن هایی که تو ازدواج شکست خوردن به چیزای دیگه فکر کنید مراحل دیگه ی زندگی....

  10. 3 کاربر از پست مفید lililia تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 25 خرداد 94), بانوى مهر (دوشنبه 25 خرداد 94), سوده 82 (دوشنبه 25 خرداد 94)

  11. #79
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,061
    امتیاز
    147,577
    سطح
    100
    Points: 147,577, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,681

    تشکرشده 36,022 در 7,409 پست

    Rep Power
    1094
    Array
    این تاپیک بسی از ظرفیت مجاز عبور کرده .

    مینای عزیز حال که این مسیر را انتخاب کرده اید اگر تاپیکی خواستید باز کنید در راستای ارتقاء خود و دریافت راهنمایی برای شاداب زندگی کردن باشد

    موفق باشی





  12. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 25 خرداد 94), بانوى مهر (دوشنبه 25 خرداد 94), سوده 82 (دوشنبه 25 خرداد 94)


 
صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.