سلام دوستای عزیز
تاپیک دوم هم ظرفیتش پر شد و فرشته مهربان بستنش.
ادامه تاپیک دوم میخوام پیگیری کنم.ک دوستان سوال گذاشته بودن.
در ج ای تک خانوم و مسیح و واحد وجود بگم ک
سلام
به هر حال نگفته بود دیگه.بعد ک ما فهمیدیم و ازش پرسیدیم.گفت اره اوه بود اداره باهم حرف زدیم.و گفت ک قسم داده بود بین خودمون بمونه.
گفت ک میپرسید چرا با ما گرم نمیگیره چرا با دامادا گرم نمیگیره آیا مشکلی داره.
دیگه شوهر خواهرم در جریان زندگی من نبود ک بگه شما 15 روز رفتین مسافرت .برادر خانومم تازه اومده وارد جمع شما شده .شما و دامادتون واسش جبهه گرفتین.
15 روز انگار بیگانه بودم .خودشون میگفتن و میخندید. یعنی میخواستم ساکو بردارم بیام .
و اینکه گفته بود ببین عکس العمل چه جوری هست من اگه نزارم دخترم یه مدت بره خونه ای اینا .یعنی عکس العمل من.
یعنی بعد مسافرت رفته بود پیش شوهر خواهرم.2 ماه پیش.
بعدا فهمیدم ک خانومم اون شب چرا گفت زنگ میزنم به بابام.نگو باباش واسش نسخه پیچیده.
سلام اقای جو یا
اره چند روز دیگه امتحانات تموم میشه قراره بریم مشاوره.بریم حرفامو نو بزنیم . ببینیم چی میگه مشاوره.بابت نظراتتون ممنونم.
مسیح از شمام ممنونم
سلام واحد عزیز
خیلی ممنون از نظرات و پیشنهادات.تون
خونواده من رفتن بهشون عرض ادب کردن و تشکر کردن.خودمم رفتم احوالپرسی کردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)