وای خدای من.ببخشید اینجوری میگم ولی حرص آدم رو در میاری.والا منم اگه زن بودم از یه همچین مرد ببخشیدا آویزون و بدون غرور مردونگی فرار میکردم.
شما همش داری حرف خودتو میزنی.دفعه قبل بهت گفتم که خودت میدونی یه چیزی اشتباهه ولی دوست داری تو اشتباهت باشی.به نظرم حرف زدن و توصیه کردن به شما آب در هاون کوبیدنه.شما راه درست رو بهتر از من و هر کس دیگه ای میدونین ولی انگار تو رویا هستین.
من احساس میکنم یه مشکلی هست که اینقد وابسته هستی.این عشق و دوست داشتن نیست انگار این خانم نقش مادر برای شما داره و بدون ایشون شما لنگی.میشه دلیلشو به ما هم بگی؟
من حس میکنم شما اون جذبه مردونگی رو ندارین و این خانم هم میدونن که نمیتونن به شما تکیه کنن.
بعدشم ایشون طلاق نمیگیرن ازتون و فقط خونه باباشون با یه دوست پسر.اونموقع میخوای چیکار کنی؟
بابا یه ذره فکر هم خوب چیزیه.تا دیروز به هیچ وجه با شما حرف نمیزدن.دوست من ببخشید از اینکه توهین کردم ولی اگه حتی به اندازه یه ذره کوچیک دوست داشتن شما دو طرفه باشه نیازی به اینقدر التماس نیست.
اگر هم میخواید نصف خونه و ماشینتون هم به باد بدید خودتون مختارید ولی مطمین باشید اتفاق خاصی تو زندگیتون نمیافته...
علاقه مندی ها (Bookmarks)