سلام و ممنون آونگ عزیز
دوران خوبمون
اویل شوهرم بهم خیلی توجه می کرد و براش ارزشمند بودم اگر از چیزی ناراحت بودم فوری به حل آن مشکل می پرداخت و اگر چیزی لازم داشتم برام میخرید جایی میخواستم برم منو میبرد... کلا از همه لحاظ محبت میکرد.
اما نمیدونم چرا در دوران خوبیمونم هیچوقت بهم زنگ نمیزد فقط از صبح تا شب چند تا اس ام اس میداد میگفت هزینه تلفن زدن ندارم وقتی هم من زنگ میزدم زیاد حرفی برای گفتن نداشت و فقط فورا میخواست قطع کنه همش احساس میکنم از نظرش حرف زدن تلفنی شاید وقت هدر دادنه .نمیدونم...
به مادر شوهرم خیلی کمک میکردم حتی از همون اول خودشون رفتن برام دستکش خریدن ظرف بشورم...جاروبرقی ...فقط یه بارم جاهاشونو بعد خواب جمع کردم...لباساشونو اتو میکردم ... برای مادرشوهرم میوه پوست میکردم خرد میکردم میدادم بخوره برای برادر شوهر کوچولو هامم همینطور... کلا عین خدمتکار. خیلی خاطرات خوب با هم داریم.
خلاصه یه بار با هم رفتیم شمال منزل دومشون برای یه سری کارهاش (یه خونه تهران یه خونه شمال دارن که به زودی به شمال نقل مکان میکنن) خونه خاله شوهرم(جاری هام) یه ربع فاصله است با خونشون. من دو تا جاری دارم که هر دوشون دختر خاله های شوهرم هستن. در مدتی که خونه شوهرم بودیم جاری هام حتی یه سر نزدن و ما رو به خونشون دعوت نکردن منم چون تازه عروس بودم دوست داشتم برای اولین بار با احترام و دعوت به خونشون برم. رفتیم کلی گشتیم اما پدر شوهرم هی اس ام اس میداد به شوهرم بسه دیگه خرج نکن کمتر خرج کن.ما از شمال برگشتیم و خانواده شوهرم از این بابت خشمگین بودن حلاصه بعد چند مدت برادر شوهرم خونمون جلوی بابامینا گفت شما گوه خوردی رفتی شمال نرفتی خونه خاله من...
کار من اشتباه بوده؟ اونا برای چی آخه انقدر ما رو برای رفت و آمد اذیت میکنن؟
البته اینو غافل نشم شوهرم دوست داشته بریم اما به روی خودش نمی آورد دوست داشتنشم فقط به خاطر این بوده که برگرده خونشون خانواده اش دعواش میکنن چرا نرفتی .خوب من هم برای خودم ارزشی دارم.
خاطرات بدمون کتک زدناشه. که واقعا حمله ور میشه بهم با مشت و لگد میزنه.
این سه تا خصوصیت که از همسرتون گفتید خیلی خوبه ولی کافی نیست برای یک زندگی مشترک
بیشتر توضیح بدهید؟؟؟؟
مسئولیت پذیره یعنی هر کاری برای پولدار شدن و خوشبخت شدنمون میکنه تا نیمه های شب کار میکنه و گاهی اوقات مطالعه میکنه تا علمشو ببره بالا. دروغگو نیست.... به همراه اون سه خصوصیت فعلا اینا به ذهنم میرسه.
در مورد خانواده تان و نگرش آنها نسبت به این موضوع و میزان حمایت فعلی از شما و میزان حمایت پس از طلاق احتمال توضیحی ندادید؟؟؟؟نگفتید پدر و مادرتان درصد موفقیت این زندگی و امکان ادامه آن را چقدر می بینند؟؟؟
پدر من میگن اگر بری تو خونش عین یه یه برده براشون باید باشی و هر چی بگن باید گوش کنی و شوهرت بیشتر از اون قبلیها کتکت میزنه . مادرم از کتک زدناش عصبی بودنش و دهن بین بودن و ضعف تصمیم گیریش ناراحته اما به خاطر اینکه سالمه دوست نداره جدا بشیم. و گاه اوقات میگن دیگه با کی میخوای ازدواج کنی کسی سراغ یه زن بیوه نمیاد و باید زن یه مرد، زن مرده یا زن طلاق داده بشی. اما من بهشون میگم اصلا من دیگه دلم نمیخواد شوهر کنم واقعا هم دیگه نمیخوام.
علاقه مندی ها (Bookmarks)