به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    تو انتخابم برای ازدواج به مشکل خوردم

    سلام
    من 27سالمه.دیگه کم کم چندماه دیگه میرم تو28.
    موضوعی که منو درگیر خودش کرده مربوط به ازدواج میشه.
    من مدتیه با پسری در ارتباطم.هم دوسش دارم.هم واقعا پسر خوبیه.یه عالمه کمکم کرده.خیلیییی زیاد.با کمک اون تونستم زندگیمو جمع و جور کنم.واقعا همیشه همراهم بوده.تو سختیا و مشکلاتم کنارم بوده.بدون اینکه توقعی ازم داشته باشه یا مثه بقیه انتظارت بد داشته باشه همیشه کنارم بوده.
    از مشکلاتم باخبره.و کلا با هم صمیمی بودیم.ابراز علاقه میکنه زیاد و هرکاری از دستش برام بربیاد دریغ نمیکنه.پسر پاک و سالمیه و از اخلاقش واقعا خوشم میاد
    صحبت ما درمورد ازدواج بود البته تا شرایط جفتمون اوکی بشه.من خودم تو نظرم بود حداقل تا عید صبر کنیم بعدش قضیه رو رسمی کنیم.

    تو این مدت هم کسای دیگه که شاید از نظر ظاهری بهتر بودن رو رد میکردم چون معیار اول من اخلاقه.و من تو این مورد سخت گیرم.

    اما از طرف خونوادم خیلی تحت فشارم.خیلیییییییییی
    الانم باز یکی از خواستگارایی که چندسال پیش جواب رد دادم و پیگیر بودن بازدوباره اومدن و مصرانه پیگیرن.وای خیلی تحت فشارم.خونوادم میگن خوبن.هم شرایطشون خوبه.هم پسر خوبیه.هم خونواده آروم و خوبین.

    از انور اون پسری که اول حرفام راجبش گفتم زمان میخواد ازم.خودم که چشمم اب نمیخوره رسما اقدامی کنه.نمیدونم.مطمئنم دوستم داره.میدونم خودم یه عالمه از خونوادم ترسوندمش که ایراد میگیرن و اذیت میکنن.اما میگم اگه بیاد من حمایتش میکنم
    اون زمان میخواد.میدونم داره تلاش میکنه.میگم از خونوادم خب زمان بخواد.فوری که قرار نیس عروسی کنیم که.
    اگه یه درصد شک داشتم دوستم داره یا اگه اخلاق یا رفتار بدی ازش میدیدم قطعا باش کات میکردم.من دختری نیستم به پسر بگم تو بیا من حمایتت میکنم.اما این فرق داره.

    ما یه عالمه برنامه داشتیم.یه عالمه کار داشتیم انجام میدادیم که من پرواز کنم.و من دلم میخواد اونم با من بپره.اگه اون نباشه تموم برنامه هام کنسل میشه.کی اندازه اون حرفامو درک میکنه؟
    کی اندازه اون میفهمه منو؟کی اندازه اون تو اوووج سختی که خونوادمم رهام کردن کمکم کرد؟کی اندازه اون به استعدادا و توناییام ایمان داره و کمک میکنه تا بلند شم؟

    بغیر اون خواستگار سابق چندتای دیگه هم هستن.و بقیه مدام در گوشم میخونن الکی جواب رد نده.

    نمیدونم چیکار کنم؟دلم جای دیگس.برنامه هام.کارام.همش جای دیگس.ولی نمیتونم مجبورش کنم بیاد.خصوصا وقتی گرفتاره.

    همش فکر میکردم اگه پسری آدمو بخواد هرطور شده میاد.نمیدونم.شایدم دوستم نداره.

    چه کنم؟

  2. 5 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93), pbsm (پنجشنبه 18 دی 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 18 دی 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 18 دی 93), بارن (سه شنبه 23 دی 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام بهار جان

    خوبی؟

    ببین صورت مساله ات اینه که :

    پسری رو خیلی دوست داری که خیلی بهت کمک کرده ولی اون شرایطش رو نداره بیاد خواستگاری از طرفی یه خواستگار ی داری که قبلا هم ردش کردی نه تنها این بلکه خیلیای دیگه رو به خاطر این فرد رد کردی . .حالا باید چکار کنی؟

    بهار اینی که میگی رد کردی و دوباره دوبه شک موندی نشون میده خیلی دلیلت جدی نبوده برای ردش درسته ؟ چرا ردش کردی ؟ میشه بهش فکر کرد؟

    کسی که اینقدر میگی دوست داره حتما باید بتونه درکت کنه نه؟

    باید این وضعیت رو براش توضیح بدی که خیلی خواستگار داری و اون اگه قصدش ازدواج هست باید باید اقدام کنه و به قول خودت فرصت رو از خانوادت بگیره تا تو هم خیالت راحت باشه و اگر اقدام نکنه مجبوری خواستگاهات رو به خاطر اصرار خانوادت برای اشنایی قبولش کنی و راه بدی .

    واگه قصدش ازدواج نیست پس تو چه دلیلی برای بودن باهاش داری؟

    این خواستگارها بهانه خوبی اند برای روشن شدن تکلیفت .
    بهار جان ریسک نکن باهاش که اینقدر رابطه خوبی دارین جدی حرف بزن و یه تصمیم بگیرین .

    اگه نپذیرفت و درکت نکرد خب خیلی قابل تامله .

  4. 9 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    .saber. (جمعه 19 دی 93), khaleghezey (شنبه 20 دی 93), meinoush (چهارشنبه 24 دی 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 18 دی 93), واحد (شنبه 20 دی 93), هم آوا (شنبه 20 دی 93), zolal (پنجشنبه 18 دی 93), بهار.زندگی (پنجشنبه 18 دی 93), بارن (سه شنبه 23 دی 93)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    بهارجان،به همین زودی فراموش کردی راهی که می ری همه اش هیچ هست و پوچ؟

    به عنوان کسی که پیشکسوت محسوب می شی،انتظار چنین اشتباهی ازت نداشتم.

    بهار،زیاد رو ازدواج با این پسر حساب نکن،با توجه به تاپیک های گذشتت،یقین دارم دختر

    جذابی هستی و علت علاقه ی این پسر و کمک هاش به خاطر همینه و عدم توقعشم

    به خاطر از دست ندادنته البته آینده معلوم نیست.ولی توقع اقدام رسمی نداشته باش.

    چشم خودتم که آب نمی خوره.ایشون مثل کسیه که وارد فروشگاه می شه،جنسا رو

    زیر و رو می کنه بعد دست خالی خارج می شه.

    بارها گفته شده پسری که قصد ازدواج داشته باشه،خاستگاری میاد.

    حتمن پسر نباید سواستفاده کنه تا بگیم رابطه اشتباهه.خود رابطه جدای از اتفاقات

    داخلش یا آدم هاش اشتباهه.


  6. 7 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    .saber. (جمعه 19 دی 93), khaleghezey (شنبه 20 دی 93), parinazbanoo (جمعه 19 دی 93), واحد (شنبه 20 دی 93), هم آوا (شنبه 20 دی 93), مصباح الهدی (پنجشنبه 18 دی 93), بهار.زندگی (پنجشنبه 18 دی 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 02 [ 13:37]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,980
    سطح
    63
    Points: 8,980, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 336 در 126 پست

    Rep Power
    43
    Array
    نمی یاد خواستگاری چون :

    - شما خود را بیش از اندازه به او نزدیک کرده ای. هم از نظر عاطفی و هم از این نظر که برنامه های زندگی ات را بیش از اندازه به او گره زده ای. هم از نظر وقت و زمانی که برایش گذاشته ای. در یک کلام خیالش را راحت کرده ای و خودت را بیش از اندازه در دسترس این پسر گذاشته ای. اشتباه کردی که تا این حد از این آقا کمک گرفتی. هم خودت را از نظر احساسی وابسته کردی و هم خیالش را راحت کردی که تو را در دست دارد و لازم نیست تعهد رسمی بدهد.
    با این کار تمام هیجان و قدرت مردانه او را خاموش کرده ای و انگیزه را از او گرفته ای.

    - اختلافاتی را که با خانواده ات داری و استرس ناشی از آن را به او منتقل کرده ای. دختر خوب وقتی از خانواده خودت چنین تصویری برایش ساخته ای انتظار داری او خودش را در مهلکه بیندازد ؟ خانم عزیز اعتبار و پشتوانه هر دختری پدر و مادرش هستند. حتی به زن و شوهر هم گفته می شود مسایلی را که با والدینشان دارند به همسرشان منتقل نکنند و همچنین مسایلی را که با همسر دارند به والدین نگویند. آن وقت شما هنوز هیچی نشده اختلافاتی را که با خانواده داری به این آقا گفته ای ؟ با این کارت او را مردد کرده ای. دوم اینکه کاری کرده ای که او خانواده تو را مقابل خودش می بیند و با این دیدگاه حتی اگر والدینت حرف درستی هم بزنند جبهه گیری می کند.

    - متاسفانه شما احساس مدار عمل می کنید. هم در روابطی که با خانواده دارید و هم در روابطی که با این آقا دارید. بهتر است منطق مدار باشید. نگرش شما به خانواده ات و این آقا نگرش سیاه و سفید است. جوری از این آقا گفته ای که آدم فکر می کند از یک ناجی حرف می زنی نه از همسر آینده. نگرش شما به این آقا فراتر از یک همسر احتمالی است. او یک فرشته است ، یک امدادگر ، یک ناجی ، یک کپسول اکسیژن در جایی که هوا نیست. در مورد خانواده ات هم زیادی سیاه نمایی می کنی و آنها را بیش از حد بر ضد خودت می بینی. انگار که از یک دشمن حرف می زنی نه از پدر و مادرت.
    همه اینها به خاطر احساس مداری است. در حالی که برای موفقیت باید یک برآورد منطقی از شرایط داشته باشی.

  8. 7 کاربر از پست مفید پرنیان یاسی تشکرکرده اند .

    asal2013 (جمعه 19 دی 93), khaleghezey (شنبه 20 دی 93), parinazbanoo (جمعه 19 دی 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 18 دی 93), واحد (شنبه 20 دی 93), zolal (پنجشنبه 18 دی 93), بهار.زندگی (پنجشنبه 18 دی 93)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    فرشته جان اون زمانی که من اونو رد کردم تازه از یه رابطه ای بیرون اومده بودم یا درگیرش بودم.درست یادم نیس.اما خیلی رو این پسر فکر نکردم.خب الان کار و ایناش هم پیشرفت کرده.منم سنم بالاتر رفته.البته من حسی بهش ندارم.
    من دلم میخواد با علاقه ازدواج کنم.:(
    اما راجب دوستم.من به این پسری که باهم هستیم میگم دوستم که نوشتن راحت تر بشه.دوستم شرایط منو کامل میدونه.بهش این حرفا رو زدم.خودشم ناراحته.نمیگم وانمود میکنه ناراحته چون میدونم اهل ریاکاری دروغ نیس.اما میگه داره تلاش میکنه تا کارا رو راست و ریس کنه.
    بالقوه شرایطش خوبه.خیلی اهل مطالعه و تحقیقه.شرایظشو داره بعدا بورسیه بشه بریم خارج از ایران.بعنوان مال زمین داره.و حمایت خونوادشو.و الانم در حال دوندگی برای راه انداختن یه کاریه.قرار بود منم تو این کار یا سرمایه گذاری کنم یا خودش از جانب منم سرمایه بذاره و از سودش اصل پولشو برداره.اینکار تو مراحل اداری برای مجوزه.و خب ممکنه چندماهی زمان ببره تا راه اندازی بشه اما اگه بشه انشالله نتیجه خوب داره.بغیر اون کارای دیگم انجام میده.
    چندماه فرصت میخواد.خب تو این مدت درگیر کارا و مشکلات منم بوده.

    دلیل بودن من باهاش:وقتی انقد کمکم میکنه.دستمو گفت تا بلند شم.حرفامو میفهمه.سنگ صبورمه.اخلاقش خوبه.کارامو درست میکنه چرا باش نباشم؟مگه بقیه پسرا چطورین؟کجا انقد به آدم کمک میکنن بی توقع؟کجا به روح و روان آدم توجه میکنن.همش فکرشون سواستفادس.
    البته سوتفاهم نشه که فکر کنید من داشتم ازش استفاده ابزاری میکردم.نه.من کم کم جذب شخصیتش شدم.اصلا یه دفعه ای نبود.من عاشق چشم ابرو نشدم.اونم با میل و رغبت کمکم میکرد.

    نمیدونم شاید دوستم نداره.
    خب فرض که اون مناسب من نیس یا منو نمیخواد.من چطوری یکیو پیدا کنم انقد منو بفهمه.؟
    اگه کس دیگه ای رو بخوام انتخاب کنم باید رو یه سری معیارام پا بذارم.

    من اصلا از ازدواج خسته شدم.چرا انقد سخته؟

    فرهنگ بعنی بخاطر جذابیت من!! بدون هیچ توقعی رنج سفر به خودش میخره و میره یه شهر دیگه تا گره کارمو باز کنه؟و فقط به همین دلیل بیشتر وقتشو صرف پیگیری کارای من میکنه؟بدون هیچ توقعی.
    تو خودت حاضری اینکارو واسه دختری یا پسری بکنی؟
    نه من باورم نمشه یه نفر فقط بخاطر جذابیت که تازه اونم برداشت توئه اینکارا رو کنه.نمیخوام خودمو توجیه کنم اما به نظرم منطقی نیس.

    اما نمیدونم علت تردیدش چیه؟میگه فقط مشکلاته.میگه میخواد موانعو از سر راهمون برداره.اما
    آره چشمم اب نمیخوره بیاد.

    حالا چیکار کنم؟چطوری دل بکنم و و....:(

    - - - Updated - - -

    پرنیان یاسی چون در جریان مشکلات من با خونوادم نیستی اینجور فکر میکنی که احساسی نوشتم اما در واقع همینطوره و من از اونا بشدتتتت دلخورم و باشون ارتباطم خیلی سرده دلیلشم یکی دوتا نیس و مال یه روز دو روز نیس.نمیخوامم اینجا دلایلشو باز کنم.و دوستم بله برای من بعنوان ناجی عمل کرد.خوب باشه یا بد ناجی من شد.واقعیته.

    اما درسته من زیادی بهش نزدیک شدم.اما کم کم.و البته ما برنامه هامون بهم گره خورد چون کمک کرد وگرنه باید مینشستم سماق میمکیدم.اما شاید باید استرسم از خونوادمو بهش منتقل نمیکردم.البته نمیشد هم.
    حالا چیکار کنم؟اگه بدونم نمیخواد منو راحت میرم.اما بدونم منو نمیخواد.

    - - - Updated - - -

    خیلی دارم توجیه میکنم؟

  10. 3 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    parinazbanoo (جمعه 19 دی 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 18 دی 93), اقای نجار (چهارشنبه 24 دی 93)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    بعنی بخاطر جذابیت من!! بدون هیچ توقعی رنج سفر به خودش میخره و میره یه شهر دیگه تا گره کارمو باز کنه؟و فقط به همین دلیل بیشتر وقتشو صرف پیگیری کارای من میکنه؟بدون هیچ توقعی.
    تو خودت حاضری اینکارو واسه دختری یا پسری بکنی؟
    نه من باورم نمشه یه نفر فقط بخاطر جذابیت که تازه اونم برداشت توئه اینکارا رو کنه.نمیخوام خودمو توجیه کنم اما به نظرم منطقی نیس.

    اما نمیدونم علت تردیدش چیه؟میگه فقط مشکلاته.میگه میخواد موانعو از سر راهمون برداره.اما
    آره چشمم اب نمیخوره بیاد.
    به خاطر دل خودش،به خاطر نگه داشتنت،ارضای حس امدادگریش.

    اگر دختری برای پسری جذاب باشه،پسر برای نگه داشتنتش هر کاری بتونه می کنه.

    می خوادت ولی به عنوان مددجو،می خواد حس امدادگریشو ارضا کنه.چیزی که از ظاهر

    معلومه.

    ویرایش توسط فرهنگ 27 : پنجشنبه 18 دی 93 در ساعت 21:10

  12. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 19 دی 93), بهار.زندگی (پنجشنبه 18 دی 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 02 [ 13:37]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,980
    سطح
    63
    Points: 8,980, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 336 در 126 پست

    Rep Power
    43
    Array
    اشکال از اینجا است که رابطه امدادگر و مددجو با رابطه زن و شوهری فرق می کند. با خودت فکر کن . خوب فکر کن. دلت می خواهد یک همسری داشته باشی که مستقل و قوی باشد و تو را همراهی کند ؟ یا دوست داری کسی همسرت شود که مشکلات بسیاری دارد و دایما از تو انتظار دارد سنگ صبورش باشی ، کمکش کنی و مشکلاتش را حل کنی و استرس هایش را تحمل کنی ؟

    صریحتر بگویم خودت را در چشم او آدمی جلوه داده ای که می تواند مددجوی خوبی باشد.
    یک سوال :

    آیا شما فکر می کنی همسر مناسب بودن یعنی مددجوی خوبی برای یک مرد باشی ؟

    - - - Updated - - -

    خانومی این یک زنگ خطر است : این جمله در نوشته های شما به کرات دیده می شود : به خاطر من ....

    فکر نمی کنی بیش از اندازه از این آقا انتظار داری ؟ فکر نمی کنی این همه انتظار کمک داشتن و همچنین حجم زیاد احساسات منفی ای که داری و به او هم منتقل
    کرده ای مشکل ساز است ؟

    - - - Updated - - -

    بهار به شما توصیه می کنم این کتاب را بخوان بهترین است در نوع خودش :

    آیا تو نیمه گمشده ام هستی . نوشته باربارا دی آنجلیس.

    حتما این کتاب را بخوان.

    - - - Updated - - -

    با خواندن این کتاب جوابت را حتما پیدا می کنی.

  14. 3 کاربر از پست مفید پرنیان یاسی تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (پنجشنبه 18 دی 93), واحد (شنبه 20 دی 93), بهار.زندگی (پنجشنبه 18 دی 93)

  15. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    اوهوم.شاید حس امدادگریه فقط.هرچند امشب که یه اشاره ای به همچین چیزی کردم خیلی ناراحت شد.یه اشتباهی نکن من فکر نمیکنم همسر خوب یعنی مددجو.اینجور نبوده که ما به قصد ازدواج آشنا شده باشیم بعد من عمدی بخوام مددجو بشم.بحث ازدواج کم کم پیش اومد.لااقل من اینطور فکر میکنم که کم کم بود.
    اما راجب اینکه خیلی دارم تحت فشارش میذارم.درسته.خودم اینو حس میکنم.میخواد همه مشکلاتمو حل کنه.ناراحت که میشم میگه نگران نباش بهار.وقتی من مردم (دور از جونش) اونوقت ناراحت باش.الان هستم.زنده ام.کمکت میکنم.درستش میکنیم.وقتی اینطور میگه دلم قرص میشه.چون میدونم الکی نمیگه.
    یا میگه بهار میخوام کاری کنم همیشه بخندی و شاد باشی.غصه نخوری.
    واقعا هم تلاش میکنه.الکی نمیگه.
    وقتی میخندم یا خوشحالم.یا کارم به نتیجه میرسه کلی ذوق میکنه.
    راستش برا همین میترسم بیشتر از این تحت فشارش بذارم.اگه خودم از طرف دوروبریام انقد تحت فشار نبودم دلم نمیخواس واسه ازدواج عجله کنم.ولم کنن فعلا میخوام صبر کنم.خودم دوس دارم صبر کنم اما نمیذارن.
    میدونم زییییاد تحت فشار گذاشتمش.میخواد همممه چیو حل کنه.خیلی سعی میکنم اینکارو نکنم اما گاهی از دستم درمیره.
    بعد وقتی به تلاشش ایمان داشته باشم خیلی بیشتر شارژ میشه و تلاش میکنه.

    من نمیگم مددجو مددکار.خودش میدونه و میگه وقتی ازم یه کم حمایت میشه من شکوفا میشم:) اونوقت میشه همکاری.من به اون.اون به من.زندگی مشترک هم هز نظر من همینه.هردو باهم اما به شکلی متفاوت.

    اما کاملا قبول دارممم.خیلییییی تحت فشار گذاشتمش.هرکی دیگه بود جا میزد.خیلی اذیتش کردم.لابد الانم نتیجشو میبینم.

    خب فعلا شرایط اینه.من چیکار کنم؟جواب خواستگارای دیگه رو چی بدم؟

  16. کاربر روبرو از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده است .

    parinazbanoo (جمعه 19 دی 93)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 02 [ 13:37]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,980
    سطح
    63
    Points: 8,980, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 336 در 126 پست

    Rep Power
    43
    Array
    شما به خواستگارهای دیگر کاری نداشته باش. فعلا تکلیف این رابطه را مشخص کن. الان که درگیر رابطه هستی و تمام زندگی و عواطفت وابسته به این آقا است چطوری می خواهی با کس دیگری ازدواج کنی ؟
    از دو حالت خارج نیست : یا رابطه را مدیریت می کنی و به سمت ازدواج می بری.
    یا رابطه را تمام می کنی.
    حتی اگر حالت دوم هم اتفاق بیافتد تا زمانی که عوارض اتمام رابطه از وجودت پاک نشده است نمی توانی ازدواج کنی.

    - - - Updated - - -

    دلیل دومی هم البته وجود دارد. شما خودت تمایلی به ازدواج نداری و به خاطر فشارهایی بهت وارد کرده اند می خواهی ازدواج کنی.
    لازم به توضیح نیست بهار جان. خودت آنقدر سابقه در این تالار داری که بهتر از من می دانی چنین ازدواجی مصیبت به بار می آورد.

  18. 6 کاربر از پست مفید پرنیان یاسی تشکرکرده اند .

    asal2013 (شنبه 20 دی 93), khaleghezey (شنبه 20 دی 93), فرهنگ 27 (جمعه 19 دی 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 19 دی 93), واحد (شنبه 20 دی 93), بهار.زندگی (شنبه 20 دی 93)

  19. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    ممنون پرنیان یاسی جون.
    اول یه توضیحی بدم.اینکه من اینجا زیاد بودم اصلا دلیل بر این نیس که همه چی میدونم یا باید بدونم یا هرچی.
    احتمالا شما تازه واردی ولی من بگم کسی که با سابقه زیادش اینجا بخواد ادای خوب بودن و همه چی دونستن دربیاره حتما یه جای کارش داره میلنگه.
    پس ممنونم که دارید گوشزد میکنید و کمک.

    خودش باهام صحبت کرد.دونه دونه شرطایی که گذاشته بودم رو برام گفت.بعضیاشو خودمم یادم نبود.و کارایی که داره انجام میده.
    و ازم خواست صحبت ها به خونواده ها برسه.و با خونوادم صحبت کنه.و ازشون یه کم مهلت بگیره.تا شرایط و کارا رو به سرانجام برسونه.

    بله من عجله ای برای ازدواج ندارم.و حاضرم صبر کنم تا با کسی که واقعا از نظرم مناسبم باشه ازدواج کنم.و تنها مشکلم فشار اطرافیانه.که این فشار خیلی روم زیاده.
    وگرنه اگه به من باشه ترجیح میدم همه چی سر حوصله انجام بشه.

    چرا این ازدواج مصیبت باره؟من مدت طولانیه که این آقا رو میشناسم و بعد مدتها بهش علاقمند شدم.درسته به دلایلی روند من به سمت کمک گرفتن و تحت فشار گذاشتن ایشون رفت ولی از اینکه اصل و ذات درسته راضیم.یعنی شاید نحوه ارتباط من غلط بوده.که اونم عمدی نبوده.اما دلخور نیستم.نگران هم نیستم.چون با ذات اون شخص ایمان دارم.اشتباه در رابطه یا برنامه یا رفتارو میشه درست کرد اما ذات رو که نمیشه یا سخته.
    ایشون نه بدخلقه.نه ناپاکه.نه تنبله.نه عصبیه.نه دختربازه.نه کودن و احمقه.نه بی تفاوت و....من ایشونو بارها امتحان کردم.و هر دفعه نتیجش دلچسب بوده.

    من آدمی نیستم که محو ظاهر بشم.کسایی بودن ظاهر شاید به نظر بیادبهترن اما به دل من ننشستن.
    من به رابطمون افتخار میکنم.پاک بود.درست بود.انسانی بود.
    بله من مشکلاتی داشتم و ایشونو تحت فشار گذاشتم.اما این اصل رابطه رو زیر سوال نمیبره.من به کسایی که بخوان برای من ادای آدمای همه چی تمومو دربیارن کاری ندارم.و منظورم به شما نیس پرنیان جون.
    من با این شخص ازدواج کنم یا نکنم برام قابل احترامه.
    اگه برام روشن کنی مصیبت بار چیه ممنون میشم.

    الان فکر میکنم باید سعی کنم اینهمه فشار و استرس رو بهش منتقل نکنم.اما چطوری؟

  20. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (شنبه 20 دی 93), اثر راشومون (شنبه 20 دی 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.