سلام یکتا جان،
ازدواجت را تبریک می گم عزیزم. انشاله که خوشبخت بشی
همونطور که کیمیا جان گفتند، شما که خواستگارهای بعدی را نشناختی و بررسی نکردی. از کجا می دونی که بهتر بودند؟
به اونها اصلا فکر نکن. شاید بهتر بودند و شاید هم بدتر. ولی شما دیگه انتخابت را کردی عزیزم. تمام دل و حواست را بده به همین زندگی و فکر نکن با کس دیگه، خبر دیگه ای بود و زندگی بهتری داشتی. تا وقتی به زندگیت دل ندی، نمی تونی احساس خوشبختی کنی.
می دونی حتی توی نامزدیهای طولانی هم این مشکل به وجود می آد که دو نفر ذوق و شوقشون برای عروسی را از دست می دن و به اون شرایط عادت می کنند. شما هم که 5 سال با هم بودید، به اون وضعیت عادت کردی، اینقدر این آدم تو زندگیت بوده و حل شده توی همه لحظه هات، که الان اصلا متوجه نشدی که یه تغییر بزرگ برات اتفاق افتاده و ازدواج کردی و زندگی مستقلی را شروع کردی. احتمالا برای همین هست که هنوز خوب توی نقش همسری جا نیفتادی.
کارهایی را که زمان دوستی نمی کردید بکنید. مثلا اگر با هم سفر نمی رفتید سفر برید. سفرهای کوتاه، آخر هفته و ...
مهمونی بده. مهمونیهایی که اقوام یا دوستان را دعوت کنی و متوجه بشی که زندگی مستقل داری، خانم خونه هستی، مسئولیت داری ...
با هم برای خرید خونه برید سوپرمارکتهای بزرگ و خرید خونه انجام بدین. ریز ریز و جدا جدا خرید نکنید. بذار یه کم حس کنید که زندگی مشترک دارید.
الان دیگه موردی به نظرم نمی رسه. ولی کلا کارهایی شبیه این که رابطه شما را بیشتر به رابطه همسری و خانوادگی نزدیک کنه و از حالت دوست دختر/پسر بیرون بیاره.
از فاز احساسات بیا بیرون. کمی منطقی باش. این که همسرت اینقدر حلقه اش را از دستش درنیاره که دستش تاول بزنه،
چاره ی مشکل شما نیست. تعهد نمی آره.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)