به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1393-3-23
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    1,948
    سطح
    26
    Points: 1,948, Level: 26
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 220 در 97 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام ناهید جان ،
    نمیدونم چرا دخترا ی خوب اینجوری هستن و اینقدر کنترل زندگیشون رو دست دیگران و افکارشون میدن
    میدونی بزرگترین مشکلت چیه؟1) داری اون پسر رو خیلی برای خودت بزرگش میکنی2) فکر میکنی اون از عمق احساس تو باخبره 3)نکنه به دوستاش بگه میخره ات کنن
    1)مگه اون پسر کیه؟ خداست؟ چمیدونم چرا باید صاحب اختیار فکذ و ذهن توبشه ،مگه از علاقه تو مدرکی داره؟ برفرض محال مسح زدی عاشقتم!! این اتفاقات فراموش شدنی توی این سن وسال پیش میان ناهید جان تو راحت میتونی این ادم رو نادید بگیری
    اصلا همین که میخوای بهش بفهمونی برات مهم نیست یه جور جلب توجه که برات مهمه
    2)باور کن پسرا اکثرا ادعاشون از ما بیشتره وگرنه چیز خاصی نیستن اونهام ادمن و درگیر احساسات و مشکلات خودشون ،اینقدر مسئله حواسه خودشون دارن که فکر کردن راجب به میزان احساسات یه دختر دیگه توش گمه ،فقط یک جمله به خودت بگو من که دوسش ندارم و برام مهم نیست و این مهم نبودن رو با بی توجهی ثابت کن
    3)میترسی پسرای دیگه رو از دست بدی یا فقط همون فکر مسخره شدنه؟ عزیزم ،اون پسرای دیگه هم هزار تا مشکل و مورد و کیس واسه خودشون دارن ، اون دسته ای هم که خاله زنک هستن ،که واقعا وجود دارن ،در هر صورت کارخودشون رو میکنن ،تو فقط با رفتارای عادی و نرمال میتونی بهشون ثابت کنی که حرف مفت میزنن تازه اگه بزنن
    مهمتر از همه دهن دروازه رو میشه بست دهن مردم رو نه، نباید اینقدر به نظر و فکر دیگران اهمیت بدی
    در اخر بگم ،این یکی دو سال هم تموم میشه ،اگه این تفکرات رو نبندی یگذاری کنار تا یکسال دیگه هم درگیرشونی ،اخر تو میمونی و زمان هدر رفته ات ،نه اون پسر یا پسرا یا تفکراتشون
    بازهم بهت تاکید میکنم حتی اگه عملا هم کاری گرده باشی که نشونه علاقه ات بوده ،اصلا بهش فکر نکن ،این موارد جزیی بین دختر پسرای این سن و سال پیش بیاد

    - - - Updated - - -

    درضمن راجب به عینک ،اگه بتونی فکرتو کنترل کنی خیلی بهتر از عینک نزدنه ،اگه عینک نزنی و بعد متوسل بشی به دیدهای اشتباه یا خیالیت اونوقت بدتره

    راستی یه چندماهی فقط درصورت لزوم برو سایت ،وقتی کار واجب داری
    ویرایش توسط کاربر19 : پنجشنبه 13 شهریور 93 در ساعت 16:53

  2. کاربر روبرو از پست مفید کاربر19 تشکرکرده است .

    nahid72 (پنجشنبه 13 شهریور 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط milad.mehr نمایش پست ها
    سلام.
    فقط به این فک کن که اون پسره لایق تو نیست.
    پسری که بعد از دوبار نگاه کردن بیاد پیشنهاد بده قصد ازدواج نداره پس ذهن خودت رو درگیر نکن...
    فک کن از این پسرای خوش گذرونه ...
    مرسی از جوابتون باید بگم که بله درست میگید من و اون پسر اصلا به درد هم نمیخوردیم ونمیخوریم . چون اون کلا با من فرق داره با دخترای زیادی دوسته و دوستیش البته از نوع معمولیه و احساس میکنم آدمی هستش که هم صحبتی با دخترا را به هم صحبتی با پسرا ترجیح میده. در صورتیکه من اصلا به زور به پسرا سلام میکنم. کلا ادمی بود که با من فرق داشت و خیلی خوشحالم از تصمیمی که در لحظه گرفتم وگرنه من با این همه حساسیتم دیگه نمی‌تونسم سرم را تو دانشگاه بالا بگیرم. همین الانم دلم میخواد لین آقا دیگه تو دانشگاه نبود . اینجوری خیلی خوشحال تر بودم .واقعا احساس می‌کنم خدا میخواد منو اذیت کنه. چون تا اون جایی که میدونم ایشون رتبه‌اش خیلی خوب شده بود و دانشگاه بهتر از دانشگاه خودمون هم قبول بود ولی از دیوز که فهمیدم دوباره برمی‌گرده دانشگاه خودمون بهم ریختم اعصابم خرد شد.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط minaaa نمایش پست ها
    سلام ناهید جان ،
    نمیدونم چرا دخترا ی خوب اینجوری هستن و اینقدر کنترل زندگیشون رو دست دیگران و افکارشون میدن
    میدونی بزرگترین مشکلت چیه؟1) داری اون پسر رو خیلی برای خودت بزرگش میکنی2) فکر میکنی اون از عمق احساس تو باخبره 3)نکنه به دوستاش بگه میخره ات کنن
    1)مگه اون پسر کیه؟ خداست؟ چمیدونم چرا باید صاحب اختیار فکذ و ذهن توبشه ،مگه از علاقه تو مدرکی داره؟ برفرض محال مسح زدی عاشقتم!! این اتفاقات فراموش شدنی توی این سن وسال پیش میان ناهید جان تو راحت میتونی این ادم رو نادید بگیری
    اصلا همین که میخوای بهش بفهمونی برات مهم نیست یه جور جلب توجه که برات مهمه
    2)باور کن پسرا اکثرا ادعاشون از ما بیشتره وگرنه چیز خاصی نیستن اونهام ادمن و درگیر احساسات و مشکلات خودشون ،اینقدر مسئله حواسه خودشون دارن که فکر کردن راجب به میزان احساسات یه دختر دیگه توش گمه ،فقط یک جمله به خودت بگو من که دوسش ندارم و برام مهم نیست و این مهم نبودن رو با بی توجهی ثابت کن
    3)میترسی پسرای دیگه رو از دست بدی یا فقط همون فکر مسخره شدنه؟ عزیزم ،اون پسرای دیگه هم هزار تا مشکل و مورد و کیس واسه خودشون دارن ، اون دسته ای هم که خاله زنک هستن ،که واقعا وجود دارن ،در هر صورت کارخودشون رو میکنن ،تو فقط با رفتارای عادی و نرمال میتونی بهشون ثابت کنی که حرف مفت میزنن تازه اگه بزنن
    مهمتر از همه دهن دروازه رو میشه بست دهن مردم رو نه، نباید اینقدر به نظر و فکر دیگران اهمیت بدی
    در اخر بگم ،این یکی دو سال هم تموم میشه ،اگه این تفکرات رو نبندی یگذاری کنار تا یکسال دیگه هم درگیرشونی ،اخر تو میمونی و زمان هدر رفته ات ،نه اون پسر یا پسرا یا تفکراتشون
    بازهم بهت تاکید میکنم حتی اگه عملا هم کاری گرده باشی که نشونه علاقه ات بوده ،اصلا بهش فکر نکن ،این موارد جزیی بین دختر پسرای این سن و سال پیش بیاد

    - - - Updated - - -

    درضمن راجب به عینک ،اگه بتونی فکرتو کنترل کنی خیلی بهتر از عینک نزدنه ،اگه عینک نزنی و بعد متوسل بشی به دیدهای اشتباه یا خیالیت اونوقت بدتره

    راستی یه چندماهی فقط درصورت لزوم برو سایت ،وقتی کار واجب داری
    خیلی ممنونم از راهنماییتون . خیلی خوب بود . راستش من نمیدونم چرا همش نگران فکرای این آدم هستم . در مورد قسمت قرمز رنگ بگم با وضعیت امروز دانشگاه نگران از دست دادن کسی نیستم . چون اکثرا پسرای دانشگاه به دنبال دوستین من بیشتر نگران قضاوت و مسخره شدن از طرف دیگرانم. خیلی دلم میخواد از دانشگاهمون برم .دیگه حتی دلم نمیخواد با همکلاسیا و دوستای خودم صحبت کنم. ای کاش میشد این چند ترم باقی مانده را نرم سر کلاس یا یه دانشگاه دیگه مهمان بشم .الان فقط میخوام واسه ارشد بخونم و برم یه دانشگاه دیگه با اینکه دانشگاه خودمون بد نیست.اما دیگه دلم نمیخواد برم اونجا. دلم نمیخواد چشمم بیفته به اون پسر و فک کنم که حالا در موردم چه فکری میکنه؟ آخه چرا خدا انقدر منو اذیت میکنه؟

    دیگه دلم نمیخواد یه لحظه هم این آدم را ببینم . نمیدون م چی کار کنم که نبینمش؟ دیگه سایت دانشگاه نمیرم و سر کلاساهام دیر میرم که قبلش نبینمش دیگه نمیدونم چی کار کنم که نبینمش؟
    ویرایش توسط nahid72 : پنجشنبه 13 شهریور 93 در ساعت 21:20

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 دی 00 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    121
    امتیاز
    7,040
    سطح
    55
    Points: 7,040, Level: 55
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 288 در 108 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    25
    Array
    با سلام

    اون کلا با من فرق داره با دخترای زیادی دوسته و دوستیش البته از نوع معمولیه و احساس میکنم آدمی هستش که هم صحبتی با دخترا را به هم صحبتی با پسرا ترجیح میده. در صورتیکه من اصلا به زور به پسرا سلام میکنم
    این حرف شما این نتیجه رو میده که اون فرد بلده چطور یک دخترو جذب کنه!

    متوجه نگاههای یکی از پسرای دانشکدمون شدم
    به نظر پسر خوبی بود اهل جلب توجه وسبک بازی نبود
    اولین قدم برای جذب یک دختر اینه که توجه اونو جلب کنی تا ....
    ته دلم ازش خوشم میومد
    بعد از اون وقتی که ...
    به من پیشنهاد اشنایی بیشتر داد
    بیشتر دخترا توی همین مرحله گول میخورن و راه ارتباطی رو باز میکنن ...( مخصوصا دخترایی که سر صحبت رو به هر شکلی باز میکنن و باعث این میشن که حرفهای عاشقانه ای از دهن پسر در بیاد و به گوششون برسه و از همینجا فاجعه شروع میشه )
    چون این حرکت پسر منجر به یک اتفاقی میشه! اونم اینه که ....
    از همون روز کارم شد فکر کردن بهش
    دختری که در گیری ذهنی و احساسی با فکر کردن به پسری پیدا کرد دیگه به اسونی نمیتونه ازش خلاص بشه و هر لحظه بیشتر در گیر میشه مثل این میمونه که وارد باتلاق شده باشه!


    بقیه ماجرا رو خود دختر با افکارش درست میکنه !

    حتی فکر میکردم ترم جدید که شروع بشه ودوباره ببینمش ممکنه دوباره پا پیش بذاره.
    فکر میکردم چون من بهش گفتم اهل اینجور دوستیا نیستم ممکنه بیشتر بهم علاقه مند شده باشه و بهم پیشنهاد ازدواج بده
    ترم جدید که شروع شد بیشتر ازترم قبل سرکلاس میومد حتی زودترم میومد .اوایل ترم هنوز با نگاهش منو دنبال میکرد ولی من دیگه به نگاهشم جواب نمیدادم.(با اینکه خیلی دوستش داشتم از نگاه کردن بهش فرار میکردم)
    باید به شما میفهموند ( حالا که از معنی نگاهاش با خبر شدید) که بهتون هنوزم علاقه داره و در پی شماست !


    یه روز وقتی وارد کلاس شدم دیدم داره با یکی از دخترای کلاس حرف میزنه .داشت راجب به دوست دخترش حرف میزدوباورم نمیشد.داغون شدم.تمام اون روز رو گریه کردم. جالب اینجاست که بعداز اون روز دیگه سر کلاس نیومد و دوباره شروع کرد به غایب کردن.
    ادامه ماجرا رو که خودتون دیگه میتونید تشخیص بدید
    گرچه به نظرم فهمش از شما یکم (فقط یکم) اشتباه بود چون نمیدونست که هضم اینکه به گوش شما برسه که با دختر دیگه ای ارتباط داره واسه شما خیلی خیلی سخته!در این جور مواقع دختری که واسش این مورد زیاده زیاد اهمیت نداشته باشه بعد از گریه و زاری،حس حسادتش گل میکنه و در پیشنهاد بعدی حتما خواهان ارتباط با پسر میشه!

    و بعد از اون دیگه ازش خبری نمیشه تا دختر .... با کارهای زیر یه مرحله دیگه روی خودش کار کنه!
    ولی هنوز تو فکرشم نمیدونم چرا بهش فکر میکنم اون فقط دنبال یه دوست دختر بود ومن این همه بهش فکر کرده بودم.از اون روز تا الان همش به اون فک میکنم.باورتون نمیشه ولی هر روز میرم فیس بوکشو چک میکنم و پستایی که میذاره را میخونم حتی کسایی که پستشو لایک میکننم چک میکنم. میبینم اون واقعا خوشه کلی دوست داره. ولی من چی همش دارم به اون فکر میکنم از خودم بدم میاد الان هفت ماهه که دارم به یه همچین ادم بی ارزشی فکر میکنم
    اهنگ گوش میدم به اون فکر میکنم . وقتی کتابمو باز میکنم و شروع میکنم به خوندن حواسم پرت میشه یاد نگاهش میافتم

    من با این همه حساسیتم دیگه نمی‌تونسم سرم را تو دانشگاه بالا بگیرم. همین الانم دلم میخواد لین آقا دیگه تو دانشگاه نبود . اینجوری خیلی خوشحال تر بودم
    تا اون جایی که میدونم ایشون رتبه‌اش خیلی خوب شده بود و دانشگاه بهتر از دانشگاه خودمون هم قبول بود ولی از دیوز که فهمیدم دوباره برمی‌گرده دانشگاه خودمون بهم ریختم اعصابم خرد شد.

    آخه چرا خدا انقدر منو اذیت میکنه؟
    با این توصیفات حالا فهمیدی که لطف خدا چطور شامل حال تو شده ؟
    موفق باشید

  5. 2 کاربر از پست مفید احساس بهاری تشکرکرده اند .

    nahid72 (پنجشنبه 13 شهریور 93), simin (جمعه 14 شهریور 93)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1393-3-23
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    1,948
    سطح
    26
    Points: 1,948, Level: 26
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 220 در 97 پست

    Rep Power
    29
    Array
    حرفای من کارشناسی وار نیستن ،اما اگه چندبار خوب بخونیشون میفهمی چی میگم و دوباره حرفای قبلیت و اینکه نمیخوای ببینیش رو تکرار نمیکنی
    لازم نیست که نبینیش ،فقط لازمه که دربازش فکر نکنی ،بابا یکی بوده رفته وتموم شده
    اگه جای اون بنده خداهایی بودی که از چندماه تا اینجا خوندم حتی 6سال با یک پسر هستن و بعد مجبورن به دلایلی رابطه رو تموم کنن چی میگفتی؟ اینقدر فکرنکن که میخوام از اینجا برم ،امکان فکربدی نباشه ولی تو دانگاه جدید هم امکان داره هزران اتفاق بیفته حتی ممکنه یا یک دختر درگیر بشی (مثال زدم فقط) باز میخوای به این داستان ها ادامه بدی؟
    مشکل تو فقط فکر کردنته ،اون پسر ومسخره کردن هایی که اصلا وجود ندارن رو برای خودت بزرگ کردی و برای خود فاجعه ساختی
    دست خودته تا زمانیکه بهش فکر کنی ،همین اش و همین کاسه
    عزیزم ،اتفاقا تو باید اون هارو مسخره کنی که دنبال دخترن واسه وقت گذرونی و ئاسه کارهای بیفایده
    دوای تو اینه که بهش فکر نکن ،به نقصای شخصیتی زیادی که داره فکرکن ،غولی که واسه خودت ساختی رو بشکن و دیگه بهش فکر نکن

  7. 3 کاربر از پست مفید کاربر19 تشکرکرده اند .

    hsp70 (جمعه 14 شهریور 93), nahid72 (پنجشنبه 13 شهریور 93), simin (جمعه 14 شهریور 93)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    احساس بهاری جان
    مرسی که انقدر دقیق حرفامو بررسی کرد. راست میگی من یه بازی خوردم و تقصیر خودم بود ولی من از خدا خواسته بودم که دیگه تا اخر دوره لیسانسم نه مهر کسی را به دل من بندازه نه مهر منو به دل کسی بندازه .نمیدونم چی بگم ؟ راست میگی من الان وارد یه باتلاق شدم ودیگه نمیتونم از فکرش دربیام. حتی با اینکه میدونم به درد من نمیخوره هنوزم خیلی بهش فک میکنم نمیدونم چی کار کنم که همه چی تموم بشه؟ فکر و فکر .........فکرا وخیالاتی که تموم نمیشه؟
    خواهشا بهم بگید چه جوری از شر افکارم راحت بشم و دیگه بهش فک نکنم؟ میخوام فقط درس بخونم و پیشرفت کنم .همین

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    دختر خوب چرا داری زندگی خودت را الکی تلخ می کنی؟

    چند تا نکته می گم که بلکه خودت را بیشتر از این اذیت نکنی:

    1- اولا اون اقا اومده پیشنهاد دوستی داده و شما رد کردین. تقریبا بهترین کار ممکن رو کردین. در این انجمن اینقدر داستان های دوستی دختر و پسر وجود داره که به راحتی می تونی متوجه بشی که عواقب این دوستی ها چقدر بد هستش. بدترین نمونه اش همین چند وقت اخیر بود که داستانش توی همین انجمن همدردی هستش که یک دختر خانم در دوران دوستی توسط دوست پسرش باردار میشه و بعد از مدتی به خانواده اش میگه و متاسفانه خانواده اش هم کم لطفی نکردن تا سر حد مرگ توسط پدرش کتک می خوره که اخر دختر خانم خودکشی میکنه و مراسم ختم......

    فقط به خواستگار خوب و جدی فکر کنید! (نه به پیشنهاد دوستی هایی که تو دانشگاه یا بیرون داده میشه)

    2- ضمنا شما یک دختر هستین و قطعا خواستگار های خوب در اینده خواهین داشت ، لزومی نداره ناراحت باشین از اینکه اون اقا دوباره پیشنهاد نداد!

    3- امار اون اقا رو هم لطفا نگیر که الان با کسی دوست هستش یا در fb چیکار می کنه. شما فقط به فکر خودت باش. برای خودت برنامه داشته باش و با قدرت به درس خواندن ادامه بده.
    ذهنت رو بی خود درگیر اون اقا نکن. از اون اقا برای خودت بت نساز!
    شما اون اقا و خانواده اش رو اصلا نمی شناسی. برای همین لزومی نداره به اون اقا فکر کنی. چون اصلا ویژگی های مثبت یا منفیش رو کامل نمی شناسی.

    ----------------------------------------------
    نکته اخر: اگر پسری واقعا دنبال دختری باشه ، سعی می کنه طرفش مقابله اش هر طوری شده راضی کنه با هم برای ازدواج بیشتر اشنا بشن. و حتی ممکن هستش اون پسر چند بار پیشنهاد بده.

    ولی شخص مقابل شما فقط یک بار پیشنهاد داده و دیده اهل دوستی نیستین دیگه نمیده جلو و ظاهرا رفته سمت یک نفر دیگه.



  10. 3 کاربر از پست مفید amirmahmood تشکرکرده اند .

    hsp70 (جمعه 14 شهریور 93), nahid72 (پنجشنبه 13 شهریور 93), simin (جمعه 14 شهریور 93)

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 مهر 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,226
    سطح
    19
    Points: 1,226, Level: 19
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    114

    تشکرشده 60 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ناهید جان
    خداوند خیلی خیلی دوستت داشته و هوات را داشته که همون اول بهش گفتی نه. این موارد واسه همه تو دانشگاه پیش میاد . خودتو سرزنش نکن . اگه بهش گفته بودی و یه مدت تو دانشگاه باهاش دوست بودی وبعد بهم میزدین چی کار میکردی؟ تو خیلی روحیه حساسی داری . منم مثل تو هستم .به نظرم بهترین راه این هستش که هرگز با هیچ پسری دوست نشی . به نظر من لزومی نداره این آقا این قضیه را واسه دوستاش تعریف کنه . چون من که از بیرون به این قضیه نگاه میکنم در اصل اون بوده که ضایع شده . احساس بهاری خیلی قشنگ ماجرا را تحلیل کرده . به نظرم این شگرد خیلی از پسرهاست . مواظب خودت باش.

  12. کاربر روبرو از پست مفید simin تشکرکرده است .

    nahid72 (جمعه 14 شهریور 93)

  13. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    254
    امتیاز
    976
    سطح
    16
    Points: 976, Level: 16
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive500 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    156

    تشکرشده 290 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array
    ناهید جان
    تو هنوز این مشکل رو داری؟
    به نظر من که خدا خیلی دوست داره که از قبل اینجا رو میشناختی و همون اول به پسره گفتی نه
    من نمیخوام مساله ام رو به تو تعمیم بدم
    ولی 3 سال پیش وقتی سال دوم دانشگاه بودم اون آقا تدریسیار یکی از درسامون بود و خیلی سر اون کلاس به من توجه میکرد
    حتی چند باری هم به نظر دوستم رسیده بود و مسخرم میکرد که من ازش سوال می پرسم به تو نگاه میکنه این گذشت
    وقتی ترم 4 بودم یه درس اختیاری برداشتم و تو اون کلاس خیلی خوب ظاهر شدم طوری که این آدم زنگ میزد اشکالاش رو از من می پرسید(ترم 8 بود) باورت نمیشه چند بار بعد اینکه زنگ زده بود و جواب اشکالش رو گرفته بود دیده بود محکم و جدی حرف میزنم و زود میگم کاری ندارید خداحافظ( یعنی دست خودم نبود کلن وقتی احساس کنم کسی رو دوس دارم مث یخ میشم)اس داده بود که چرا اینقدر جدی هستید و یه چیزی بگید آدم موقع حرف زدن انرژی بگیره
    همون ترم یه بار که تو دانشگاه ضیافتی بود من و دوستم رو صدا کرد پیش خودش و دوستش و حین حرف زدن برگشت به من گفت که من همیشه دنبال آدمی مث تو بودم که خودم رو تضمبن کنم و این حرفش باعث شد که بدون اینکه خودم بخوام سلام و علیکم رو قطع کنم تا اینکه 2 هفته بعد خودش اومد و عذرخواهی کرد
    همه چی تموم شد
    اون ارشد قبول شد
    پدرش فوت کرد و من فقط به دادن یه اس ام اس تسلیت اکتفا کردم
    دو سال تموم آروم گذشت (البته رفتارای ضد و نقیض داشت مثلن میومدم میدیدم یه شعر حافظ واسم فرستاده تو ایمیلم من کلن ایمیلم رو دیر به دیر چک میکنم بعد یه چند ماه یه شعر دیگه) نمیدونستم چی بگم؟ میترسیدم بگم نفرست متهم بشم به ندیده بودن
    به پدر و مادرم می گفتم که شعر واسم فرستاده می گفتن چی میشه فقط جواب این ایمیل ها رو نمی دادم
    تا اینکه بالاخره یه جایی تو زندگیم اون علاقه ی پنهانی نابودم کرد؟
    و همه چی افتاد تقصیر من
    منی که 4 سال تمام اراده کرده بودم
    وقتی رازم فاش شد دیگه نتونستم خودم رو نگه دارم و این دعوا بهش ثابت کرد که چقدر دوسش دارم
    ولش کن بهترین کار رو کردی که اون روز اون طور جواب دادی
    اگر دوست داشت بیچارت کرده بود تا حالا

    خودت رو اذیت نکن و زندگی کن
    مطمین باش اگه حتی یه دوستی عادی هم شروع شه بین شما
    وضعت از اینی که هس بهتر نمیشه
    مطمین باش چیزی نفهمیده
    می بینی تو این تالار پسرایی که میان می پ سن با اینکه دخترا یه کارایی کرده که میدونیم علاقه داره ولی باز میترسیم بریم جلو
    عزیزم پسرا تا یکی واقعن واسشون مهم نباشه رفتارش رو زیر نظر نمی گیرن
    تو اون موقع بهترین کار رو کردی که به پیشنهادش جواب رد دادی
    هیچ پسر خوبی با دو نگاه نمیاد پیشنهاد بده- همین آقای میلاد رو ببین-
    و الان بدترین کار رو میکنی که بهش فک میکنی

    - - - Updated - - -

    تو 3 سال از من کوچکتری و برنده ی ماجرا
    پس دیگه اصن حتی فکر هم نکن به این ماجرا

    - - - Updated - - -

    من که الان می فهمم رفتار مث سنگم بهترین رفتار بوده
    با اینکه اون به قول خودش الانم حرمت من رو نگه میداره
    ولی همه ی اینا از سر ترحم هست و هزار بار هم بهش گفتم که دوست ندارم کسی بهم ترحم کنه
    هیچ کس هیچ چیز نفهمیده
    پس تو ذهن خودت هم ادامه نده ماجرا رو

  14. کاربر روبرو از پست مفید nafiseh joon تشکرکرده است .

    nahid72 (جمعه 14 شهریور 93)

  15. #19
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    جمعه 11 مهر 93 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    13
    سطح
    1
    Points: 13, Level: 1
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    بخاطر همین قضیه میخوای انصراف بدی و سال دیگه دوباره کنکور بدی؟!


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دست دادن دختر به پسر عمو و پسر خاله ها
    توسط Amir ali1234 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 فروردین 97, 12:35
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  4. علاقه ی شدید پسر به پسر از نوع دیوانه وارش
    توسط hadimoradi38 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 آبان 90, 10:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.