مثلا من شدیدااااا شدیداااا به اینکه مهمون سرزده بیاد خونمون حساسم
یعنی وقتی زنگ آیفن رو می زنن و حس می کنم مهمون سر زده هست به شدت تپش قلب می گیرم و استرس شدید
دلم میخواد کسی سرزده نیاد خونمون
چون دوست دارم خونه کاملا مرتب و اماده مهمون باشه و وسایل پذیرایی باشه
ولی پدر شوهر ومادر شوهرم میان و من هر دفعه با این استرس مواجه می شم ولی نمی تونم یه کلمه بگم قبلش یه زنگ بزنید لطفا
حتی نمی تونم به شوهرم بگم این رو بهشون انتقال بده حداقل
یعنی بهش گفتم کاش زنگ بزنن گفت خونه خودشونه چرا زنگ بزنن
منم دیگه هیچی نگفتم
به همین سادگی که همسرت برخورد می کنه، برخورد کن. استرس نداره عزیزم.
اگر پسرشون می گه اینجا مثل خونه خودشونه، خودشون هم این باور را دارند و زیاد اهل تکلف و سخت گیری نیستند،
شما هم راحت باش.
به قول میشل جان، سعی کن روی استرست کار کنی.
با همسرم خیلی انعطاف دارم خیلی مسائل نظافتی هست اعصاب منو بهم می ریزه ولی باهاش کنار میام
بعضی وقت ها یاد گذشته می افتم یادم می افته با نامزدم قبلیم (رابطه مون بهم خوردش)
چقدرررررر انعطاف داشتم
چقدررررر خودم رو در حد خواسته های اون حقیر می کردم
وای یاد اون روزا می افتم دلم می خواد خودمو بزنم
سعی می کردم کنار بیام
مثلا اگه کاری می کرد من از اون کار متنفر بودم نمی تونستم بگم متنفرم
فکر می کردم هیچ وقت نباید تو ذوقش بزنم
تو خونه همش حرف حرف همسرمه همش اون می گه چی کار کنیم چی کار نکنیم در 90 درصد موارد من تابع هستم
همسرم دیروز بهم یه دورغی گفت با سند مدرک می تونم بهش ثابت کنم حرفت دروغ بود
ولی دلم نمی اد غرورش بشکنه دلم نمی اد خیت خیط؟ شه
خودمو می زنم به اون راه می گم از این موضوع بگذر !!!
اگر وسواس و حساسیت زیاد هست، سعی کن رفعش کنی.
اگر هم مورد لازمی هست باید روی جراتمندی و بیان خواسته هات کار کنی.
اتفاقا همسرت مورد مناسبی هست برای تمرین راحت تر می تونی خواسته هات را مطرح کنی و جراتمند بشی.
در مورد دروغش هم سخت نگیر.
شاید موردی بوده می خواسته ناراحت نشی که راستش را نگفته.
چون دقیق نگفتی، ممکنه جوابم اشتباه باشه.
اما در اکثر مواقع آقایون از ترس بازخواستهای بعدی، بی حوصلگی، یا برای ناراحت نکردن همسرشون حرفی را کامل نمی زنند یا بعضا دروغ می گن.
کلا فکر می کنم این بند از پستت جای بحث بیشتری داره.
در مورد انتظاراتت از زندگی مشترک، رابطه ات با همسرت، کمالگراییهات، جراتمندی و ... است. شاید باید بیشتر بازش کنی.
چند وقت پیش می خواستم سر یه موضوعی مقاله بدم یه استاد بود که دوستم معرفی کرد
استاده نمی دونست من متاهلم اومد سرکار یکم راجع به مقاله حرف زدیم بعدش رفت بیرون اس ام اس زد گفت یه جا قبلا شمارو دیدم چهرتون آشناست
صداتون آشناست
منم جواب دادم نمی دونم شاید قبلا اینجا اومدید
گفت وایبر دارید یا فیسبوک؟
گفتم نه
گفتش این طوری اس ام اسی نمی شه صحبت کرد اجازه هست تماس بگیرم؟
می فهمیدم نباید بگم بله ولی روم نمی شد فکر می کردم واسه خودش دکتر واسه خودش بگم نه زشته می خواد کمکم کنه
خلاصه زنگ زد و فهمیدم می خواد اشنا بشه با من.بهش گفتم من متاهلم
اونم با کلی احساس خجالت و شرمندگی و سختی
اونم گفت مزاحم نمی شم و تو مقاله کمکی نمی تونم کنم
دلم می خواست یه جواب محکم بهش بدم ولی هیچی دیگه خیلی مودب و شرمنده عذر خواهی کردم
دوستتون یکی را معرفی کرده بودند که ایشون بعد از دیدن شما، مایل به رابطه و آشنایی با شما بود.
بعد که فهمید شما متاهلی، عذرخواهی کرد که نمی تونه باهاتون کار کنه.
چرا باید جواب محکم می دادی؟ چرا ناراحت شدی؟
من اینطور برداشت کردم که اون آقا از شما خوشش اومده و وقتی فهمیده متاهلید، صلاح ندیده که با هم کار کنید.
اتفاقا کارشون درست بوده. چون در این شرایط احساسی درست نبود که با هم کار کنید.
چرا از دستشون ناراحت شدید؟
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)