به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام
    یه دوستی در خصوص همسرش یه حرف جالبی زد
    گفت من نمیخوام با برقراری محدودیت جلوی اشتباه همسرم رو بگیرم
    مثالی هم که زد اون موقع که ویدیو ممنوع بود و مردم دورش پتو میپیچیدن و میبردن و میاوردن تا کسی جلوشونو نگیره
    یعنی ممنوعیت و محدودیت فیزیکی مانع ادما نمیشه
    چیزی که مانع اونها میشه بیدار کردن وجدانشونه

    به نظر من بهتره مثل یک مامور که میخواد مچ همسرشو بگیره عمل نکنید که همسرتون بدتر ترغیب میشه و نسبت به رابطه حریص تر میشه

    تنها اقدامی که از دست شما بر میاد اینکه که عواقب رابطه احتمالی همسرتون با خواهرتون رو بصورت غیر مستقیم به همسرتون بگید

    تا جایی که میتونید از اشتباه بودن این قبیل روابط و ضربات جبران ناپذیری که به خانواده و زوجین زده میشه بگید

    بگید که چه احساسی در زن ایجاد میشه و ...

    خلاصه بهتره بجای راندن ذهن همسرتون همه چیز رو بذارید روی حالت خودکار و از دور همه چیز رو کنترل کنید (با بیدار کردن وجدان همسرتون)

    اما فکر تجسس رو از ذهنتون بیرون بیارید ، ممکنه همسر شما وسوسه بشه و تا مراحل زیادی هم پیش بره اما سرش به سنگ بخوره و ادامه نده

    بدترین کاری که میتونید بکنید اینه که به نحوی همسرتون رو مطلع کنید که از این روابط خبر دارید

    که همسرتون حس میکنه آش رو نخورده اما دهانش بدجور سوخته ، و حالا که شما دارید در موردش قضاوت میکند ترغیب میشه بره و آش رو بخوره که حداقل بخاطر کار نکرده بازخواست نشه

    شما که نمیتونید همه جا دنبال همسرتون برید و همیشه تلفن و موبایلش رو چک کنید و اگر هم اینکارها رو انجام بدید بازم همسرتون از یک راه مخفی کارش رو انجام میده

    پس یک مامور 24 ساعته و کاربلد به اسم وجدان رو ذهنش بیدار کنید که همیشه همراه همسرتون باشه (این وجدان بصورت مستقیم بیدار نمیشه باید غیر مستقیم بیدارش کنید و وقتی بیدار بشه دیگه نمیخوابه)






    اما بنظرتون بزرگترین اشتباهی که مرتکب شدید چی بوده؟

    اصلا درست نبود که جلوی شوهرتون با خواهرتون درخصوص دوست پسر هاش در حین متاهلی صحبت بکنید و کارتون به متلک و شوخی هم برسه

    همسرتون عملا به این نتیجه رسیده که شما خانواده ای هستید که این مسائل خیلی براتون مهم نیست و قبح این روابط رو جلوی همسرتون از بین بردید

    خود کرده را تدبیر نیست

    دفعه بعد حریم خوندواده رو حفظ کنید و این بحث ها رو بصورت خصوصی با خواهرتون انجام بدید

  2. 8 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), roozbeh220 (شنبه 29 شهریور 93), terme00 (شنبه 29 شهریور 93), واحد (دوشنبه 31 شهریور 93), هم آوا (یکشنبه 23 شهریور 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 25 شهریور 93), ساده دل 98 (یکشنبه 23 شهریور 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 تیر 98 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1392-8-13
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    4,722
    سطح
    43
    Points: 4,722, Level: 43
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    "اصلا درست نبود که جلوی شوهرتون با خواهرتون درخصوص دوست پسر هاش در حین متاهلی صحبت بکنید و کارتون به متلک و شوخی هم برسه "
    باور كنيد به شوهرم هيچ در مورد اين موضوعات نگفتم اولا ابروي خواهرم ميرفت دوما برايم مي شد چماق كه شوهر من كه تقريبا در بد دهني يدي دارد مدام بر سرم بكوبد.گفتم خواهرم با خنده ها ونگاهاي...وحركات بدن (مثلا داره باهات حرف ميزنه يهو جاي خوب تعريف كه ميرسه نشستني ميرقصه.در ضمن شوهرم بسيار تيز وكنجكاو هست به محض اينكه بهش بگن فلان خانوم اهل دله به من ميگه مي خوام امتحانش كنم ببينم راس ميگن وقتي ميبينه ناراحت شدم ميگه الكي گفتم.در ضمن چون رو گوشيش رمزه من برا اينكه ناراحت نشم بهش اصرار نمي كنم ببينمش موضوع اس دادناشو مامانم گفت گفت خواهرت ميگه شوهرت دو سه هفته پيش با هاش در مورد خونه مشورت كرده اون به زنش نميگه پول دارم ولي به من گفته زنش بي خود نگران بي پوليشي وقتي از اون پرسيدم گفتم كي اس بهش دادي گفت ديشب دادم گفتم كي ميايين فردا بريم همه بيرون (گفت قصدم اشتي كردن شما بود)وچن بارم در مورد كلاس خطاطي وغيره اينجا بودم كه ناراحت شدم گفتم چرا به من نمي گفتي.حدود دوماه پيش داشتيم ميرفتيم مشهد صبح كه از خونه زديم بيرون خواهرم كه بعد از دعوامون دوماه بود هيچ صحبتي نداشتيم واسي نداده بوديم بهم اس داد گفت برو گناهاي منو با خودت ببر اگه تو راه مردي بدبخت مديون مني وكلي نفرين .حالم از خوندنش كه طولانيهم بود بد شد شوهرم گوشيمو خوند گفت ولش كن خانم مريضه برا تو اينا رو مينويسه كاش باهاش اشتي ميكردي گفتم حالا كه اون شاكي .دو سه روز بعد باهاش اس ردوبدل كرده
    اونگ جان
    قبلا اگر بهش اس ميداد ميگفت ولي الان ديدم تو شرايطي كه مي دونه من قهرم كنارم بوده واس ميداده(دليل قهرمو گفتم مثل بچه ها ميگه از تو قشنگترمو...شوهرم بارها گفته خواهرت در خانش كمبود داره مشكل داره و...) وقتي گفتم گوشيتو بده كل اساي خواهرمو پاك كردنمي دونم شايد بيخودي نگران شدم .همان زمان كه با همكارش بود حدود 1سال مدام البته دهمكارش بيشتر باهم اس بازي ميكردند ودر اين مدت هرچه كردم كوتاه نمي امد ميگفت جلو همكاراي ديگم زشته باهاش قطعه رابطه كنم چن بارم گفت چون اون خانوم اصفهاني لهجش وتفكرش برام جالبه.خيلي برام سخت بود وزياد دعوا ميكرديم .جريان تلفن اخري مربوط به حدود 2 سال بعد ميشه كه هيچ ارتباطي من نمي ديدم وديگه شوهرم ناراحت بود از كار گذشتش.شايد من زيادي گير ميدم
    حالا قهره
    اخلاق زشتي داره وقتي قهر ميكنه رختخواب در اتاق ديگه ميندازه وچن شب همون جا ميخوابه.هات هست اما چن شب جدا ميخوابه

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 فروردین 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-07
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    1,792
    سطح
    24
    Points: 1,792, Level: 24
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    203

    تشکرشده 153 در 66 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز من علم روانشناسی ندارم ولی به نظر من سعی کنین رابطتونو با خانواده همسرتون بیشتر کنین.نه اینکه از رابطه خواهرتون براشون شرح بدین ولی سعی کنین وقتی خواهرتون میخواد بیاد خونتون یا میخواد شما برین خونشون سر بسته وبانرمی یه جوری که دلتون تنگشون شده یابهونهای قشنگتر که مردو رام میکنه شوهرتونو طرف خانواده خودش ببرین چون اینجور مواقع مردا برای خانوادشون از همه میگذرن همین که یه محبت دیگه برای شوهرتون و خانوادش ایجاد میکنین (درواقع یه جور چاپلوسی هم میشه).

  5. 3 کاربر از پست مفید pbsm تشکرکرده اند .

    واحد (دوشنبه 31 شهریور 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 25 شهریور 93), ساده دل 98 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 تیر 98 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1392-8-13
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    4,722
    سطح
    43
    Points: 4,722, Level: 43
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم
    ديروز بعد از خوندن مطالب ارسالي خاله قزي فهميدم كه يك كمال گراي مطلق هستم شايد اولين بار بود كه دلم واسه خودم سوخت كلي گريه كردم (خودمو سرزنش نكردم فقط دلم سوخت)هميشه ديگران برام تو اولويت بودن.كلا موضع گيريمو در مورد اين جريان تغيير دادم وتو يك شرايط خوب شوهرم سر حرفو باز كرد وگفت اين چه حرفي بود زدي .گفتم اخه فك ميكردم اينقد بهت نزديكم كه منو در جريان اس دادنات ميزاشتي گفت باور كن خيلي وقت پيش در مورد خونه ازش شماره بنگاه اشنا كه خودشون خونه خريدنو مي خواستم نمي دونم چرا حالا اينو گفته.شب قبلم كه بهش اس دادم بياين نهار بيريم بيرون قصدم فقط اشتي كردن شما دوتا بود در ضمن من هنوز نميفهمم چرا انتظار داشتي بتو بگم چي اس وبه كي ميدم.خواهرت كاملا مشخص با تو لجه اما هيچوقت اهل رابطه با هيچ مردي نيست(باز تو دلم خوشحال شدم كه نزاشتم در مورد خواهرم حقيقتو بدونه)گفتم چرا گوشيتو پاك كردي گفت فقط ميخواستم اذيتت كنم .چن ماهي هست كه خواهرمو نديديم ورابطه اي باهاش ندارم پيش داوري كردم قضاوت كردم دفعه بعدكه موضوعي پيش اومد سعي ميكنم ارامتر طي كنم فقط اي كاش برا خوب شدن شخصيت كمال گرام بهم تمرين مي دادين.باز هم با تاپيكم اگه حتي براي لحظه اي ناراحتي براتون درس كردم ببخشيد.تقريبا ميشه گفت برا هر موضوعي من اينقد شتاب زده نتيجه گيري ميكنموخودمو تو عذاب ميذارم

  7. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آنها كه از خودشون راضي نيستند، بخونند!(شخصيت كمالگرا)

    آنهایی که از خودشون راضی نیستند ، بخونند!


    آيا شما هم فرد کمال گرايی هستيد؟؟؟
    آيا شما هم هموار فکر می کنيد آن کسی که می خواهيم باشيد نيستيد؟
    آيا احساس مي كنيم كارهايي كه به اتمام رسانده ايم به اندازه كافي خوب نيستند؟
    آيا نوشتن مقالات و طرحها را با اهداف انجام دقيق آنها به تعويق مي اندازيم ؟
    آيا احساس مي كنيم كارها را بايد صد در صد درست انجام دهيم و در غير اين صورت فردي متوسط و يا حتي بازنده هستيم؟
    اگر چنین باشد در آن صورت.......


    اگر چنين باشد در آن صورت ما به جاي حركت در مسير موفقيت سعي در كامل بودن داريم.

    كمال گرايي:
    به افكار و رفتار هاي خود تخريب گرانه اي اشاره مي كند كه هدف آنها رسیدن به اهداف به شدت افراطي و غير واقع گرايانه است. در جامعه امروزي ‍ به اشتباه كمال گرايي چيزي مطلوب و حتي لازم براي موفقيت در نظر گرفته مي شود.
    به هرحال مطالعات اخير نشان مي دهند نگرش كمال گرايانه موجب اخلال در موفقيت مي شود. آرزوي كامل بودن ‍ ، هم احساس رضايت از خودمان را از ما مي گيرد و هم ما را به اندازه ساير مردم ( كساني كه اهداف واقع گرايانه دارند ) ، در معرض ناكامي قرار مي دهد.

    علل كمال گرايي
    اگر ما فردي كمال گرا باشيم ،‌احتمالا در كودكي ياد گرفته ايم ديگران با توجه به ميزان كارآييمان در انجام كارها به ما بها مي دهند در نتيجه آموخته ايم در صورتي ارزشمنديم كه مورد قبول ديگران واقع شويم ( فقط بر پايه ميزان پذيرش ديگران به خود بها مي دهيم ) ،‌ بنا بر اين عزت نفس ما ، بر اساس معيارهاي خارجي پايه ريزي شده است . اين امر مي تواند ما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات ديگران ، آسيب پذير و به شدت حساس سازد. در نتيجه تلاش براي حمايت از خودمان و رهايي از اينگونه انتقادات ، سبب مي گردد كامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانيم . بعضي از احساسات ‍، افكار و باورهاي منفي ذيل ،‌احتمالا با كمال گرايي مرتبط هستند:

    ترس از بازنده بودن:
    افراد كمال گرا ،‌غالبا شكست در رسيدن به هدف هايشان را با از دست دادن ارزش و بهاي شخصي مساوي مي دانند.

    ترس از اشتباه كردن :
    افراد كمال گرا ،‌غالبا اشتباه را مساوي با شكست مي دانند . موضع آنها در زندگي ،‌حول و حوش اجتناب از اشتباه است . كمال گراها فرصت هاي يادگيري و ارتقاء را از دست مي دهند.

    ترس از نارضايتي :
    افراد كمال گرا ،‌ در صورتي كه ديگران شاهد نقايص يا معايب كارشان باشند ، غالبا به دليل ترس از عدم پذيرش از سوي آنان ، دچار وحشت مي گردند. تلاش براي كامل بودن در واقع روشي جهت حمايت گرفتن از ديگران به جاي انتقاد ، طرد شدن يا نارضايتي مي باشد.


    همه يا هيچ پنداري :
    افراد کمال گرا، بندرت بر اين باورند كه در صورت به پايان رسانيدن يك كار بطور متوسط ، هنوز با ارزش هستند. افراد كمال گرا در ديدن دورنماي موقعيت ها دچار مشكل هستند. براي مثال ،‌ دانش آموزي كه هميشه نمره (A) داشته ، در صورت گرفتن نمره (‌ B ) بر اين باور است كه - كه من يك بازنده كامل هستم-

    تاكيد بسيار بر روي بايدها :
    زندگي كمال گرا غالبا بر اساس ليست پايان ناپذيري از بايدها بنا شده است كه با قوانين خشكي براي هدايت زندگي آنها به خدمت گرفته مي شود . افراد كمال گرا با داشتن چنين تاكيدهايي بر روي بايد ها بندرت بر روي خواسته ها و آرزوهاي خود حساب مي كنند.

    اعتقاد داشتن به اين امر كه ديگران به آساني به موفقيت مي رسند:
    افراد كمال گرا مشاهدات خود را به گونه اي جمع آوري مي كنند كه بگويند افراد ديگر با كمترين تلاش ، خطاهاي كم ، استرس هاي عاطفي كمتر و بالاترين اعتماد به نفس به موفقيت دست مي يابند . در عين حال افراد كمال گرا كوششهاي خود را پايان نا پذير و ناكافي تلقي مي كنند.

    شما چطور ؟


    درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)

    خوب هایی که از زندگی لذت نمی برند (تیپ شخصیتی کمال گرا)
    مقاله از جناب مدیر لطفا کامل مطالعه کنید و به آدرس هایی هم که دادن برید و مقالات را بخوانید.

    در مورد این نوشته شما:
    .باز هم با تاپيكم اگه حتي براي لحظه اي ناراحتي براتون درس كردم ببخشيد.تقريبا ميشه گفت برا هر موضوعي من اينقد شتاب زده نتيجه گيري ميكنموخودمو تو عذاب ميذارم
    من با دیگران کار یندارم ولی احتمالا اکثر بچه های همدردی که نظر میزارن همچین حسی دارن
    لذت میبریم از اینکه به دیگران کمک کنیم با اینکه دانش کمی داریم ولی همینقدر که بتوانیم کاری انجام بدیم هرچند کوچک باشه احساس خیلی خوبی بهمون دست میده.

    یاد یه داستان خیلی زیبا افتادم
    یه روزی یه جنگلی آتیش گرفته بود و یه گنجشک میرفت لب رودخانه و منقارشو آب میکرد و میرفت روی اتیش میریخت اینکارو چندبار تکرار کرد.چنتا حیوان داشتن تماشاش میکردن یکهو یکیشون پرسید خوب اینقدر که تو آب میبری توی منقار کوچیکت که روی آتیش بریز یکه تاثیری نداره چرا اینکارو میکنی؟گنجشکه هم گفت:میدونم تاثیری نداره ولی حداقلش اگه اون دنیا ازم پرسیدن چیکار کردی میگم همه تلاشمو کردم

    یه خواهش لطفا دفعه بعدی مشکلی پیش آمد قبل اینکه کار یانجام بدی صبر کن اول بیا و در تالار همدردی مطرح کن بعد عکس العمل نشان بده
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    ساده دل 98 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 تیر 98 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1392-8-13
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    4,722
    سطح
    43
    Points: 4,722, Level: 43
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    2 شبه تخوابيدم وچون اقاي خاله قزي گفتن بدون مشورت حرفي نزنم الان اينجام
    چهارشنبه شب بعد از 4ماه خواهرم زنگ زد گفت نزديك خونه شماهستيم داريم ميايم اونجا(اونا وبابام اينا تو شهر ديگه هستن ما شيراز.)حول شدم گفتم ولي ما شام خورديم گفت خودم ميارم شوهرم خوشحال بوداخر شب من كه از قبل تصميم داشتم پنج شنبه برم خونه بابا همون شب با اونا رفتم.فرداشبش خواهرم بديدنم امد .همينجوري (بخاطر اينكه بگم از اساي شضوهرم باخبرم)گفتم شوهرم اون هفته خيلي دوس داشت باهم بريم بيرونگفت كي؟گفتم همون موقع كه بهت اس داد دس پاچه گفت اره تو از كجا فهميدي گفتم خودش بهم گفت در مورد اساي ديگش بهم ميگفت بهت زده گفت همش؟گفتم چند تاشم كه نميگفت خودم تو گوشيش خوندم.گفت واقعا ؟كداماشو خوندي؟خنديدم گفتم از جواباي كه بهش مددادي خوشم ميومد.رنگش پريد منم خونسرد.گفت ديدي اونروز كه بهم اس داده وميگفت من خوبيهاي تورو فراموش نم يكنم تو رابطت با زهرا هرجور باشه از ارزشات پيش من چيزي كم نمي شه ومن هميشه به تو احترام ميزارم توتوروزاي قهر زهرا خيلي كمكم بودي ومارو اشتي ميدادي .منم گفتم ممنون

    - - - Updated - - -

    شبه نخوابيدم وچون اقاي خاله قزي گفتن بدون مشورت حرفي نزنم الان اينجام
    چهارشنبه شب بعد از 4ماه خواهرم زنگ زد گفت نزديك خونه شماهستيم داريم ميايم اونجا(اونا وبابام اينا تو شهر ديگه هستن ما شيراز.)حول شدم گفتم ولي ما شام خورديم گفت خودم ميارم شوهرم خوشحال بوداخر شب من كه از قبل تصميم داشتم پنج شنبه برم خونه بابا همون شب با اونا رفتم.فرداشبش خواهرم بديدنم امد .همينجوري (بخاطر اينكه بگم از اساي شضوهرم باخبرم)گفتم شوهرم اون هفته خيلي دوس داشت باهم بريم بيرونگفت كي؟گفتم همون موقع كه بهت اس داد دس پاچه گفت اره تو از كجا فهميدي گفتم خودش بهم گفت در مورد اساي ديگش بهم ميگفت بهت زده گفت همش؟گفتم چند تاشم كه نميگفت خودم تو گوشيش خوندم.گفت واقعا ؟كداماشو خوندي؟خنديدم گفتم از جواباي كه بهش مددادي خوشم ميومد.رنگش پريد منم خونسرد.گفت ديدي اونروز كه بهم اس داده وميگفت من خوبيهاي تورو فراموش نم يكنم تو رابطت با زهرا هرجور باشه از ارزشات پيش من چيزي كم نمي شه ومن هميشه به تو احترام ميزارم توتوروزاي قهر زهرا خيلي كمكم بودي ومارو اشتي ميدادي .منم به شوهرت گفتم ممنون.چن روز بعدش اس داددرمورد بيمه ماشين پرسيد من گفتم خبر ندارم شوهر دوستم ميگه بيمه اوسعه منهل شده بيمتونو عوض كنين گفت كاش منم يه دوسي داشتم بهم خبرارو ميدادبه شوهرت گفتم يعني چي ؟ديگه بمن اس نده.اونم چن بار برام نوشت چي شد؟چت شد؟يا اونروز كه اس داد:يه چيزي در مورد خودمه ميخوام بهت بگم.من به شوهرت گفتم يا اباالفضل چي هست؟گفت نترس خره بايد حضوري ببينمت يه روز به شيراز با هم صحبت كنيم(من داغون بودم انتظار شنيدن اين حرفا رو نداشتم اما رو خودم نياوردم )خواهرم شرمنده وبا ترس حرف ميزد گفت من ترسيدم شوهرت منظور بدي داشته باشه وبخواد از قهري ما سو استفاده كنه ترسيدم و با تو اشتي كردم.شوهرم از عصر فهميد با خواهرم هستم مدام زنگ ميزد ساعت 10گفتم خوابم تا ولم كنه وبا خواهرم تا 11ونيم نشستم .فردا صبح ساعت 9 صبخ(اولين بار)شوهرم زنگ زد ومن خواب بودم گفت چرا ناراحتي چته ؟گفتم خوابم گفت نه كسي حرفي زده؟گفتم نه .نيم ساعت بعد زنگ زد ادرس چيزي و گرفت گفت ميگم چته فكرمو مشغول كردي بهم بگو كي باهات حرف زده بگو چي شنيدي گفتم از خودت شكي؟گفت برام مهم نيستا ولي بهت بگم اگه حرفي زدم يا كاري كردم دليل داشتم واونجوري كه تو فك ميكني نيست گفتم تورو دوس دارم بهت اعتماد دارم.عصر كه رفتم خونم تا ديدم گفت چته بگو چي شنيدي (شايد 100 بار گفت )هر چي گفتم هيچي ولم نمي كرد اخرش گفت بگو تا خودم راستشو بگم عصباني شدم گفتم تو راس بگي؟!!گفت خوب اگه نتونستم راسشو بگم حرف نمي زنم ساكت شدم گفت خوب ديگه نمي خواد بگي 1 ساعت به حالت قهر كنارم بود وساعت 9 ونيم رفت توي يه اتاق ديگه تنها خوابيد
    احساس حماقت ميكنم هميشه ميگفتم زن با ديدن كوچكترين نشانه خيانت بايد ول كنه بره حالا خودم درمانده ام بچه ام 5 سالشه ولي مثل بچه ها دو شبه اون نفهمه گريه ميكنم. چه چيزي ميخواسته بهش خصوصي بگه؟!! بهم بگين چه كار كنم؟ديشب حرفي نزدم گفتم از شما راهنمايي بخوام
    دلم تنگه

    - - - Updated - - -

    شبه نخوابيدم وچون اقاي خاله قزي گفتن بدون مشورت حرفي نزنم الان اينجام
    چهارشنبه شب بعد از 4ماه خواهرم زنگ زد گفت نزديك خونه شماهستيم داريم ميايم اونجا(اونا وبابام اينا تو شهر ديگه هستن ما شيراز.)حول شدم گفتم ولي ما شام خورديم گفت خودم ميارم شوهرم خوشحال بوداخر شب من كه از قبل تصميم داشتم پنج شنبه برم خونه بابا همون شب با اونا رفتم.فرداشبش خواهرم بديدنم امد .همينجوري (بخاطر اينكه بگم از اساي شضوهرم باخبرم)گفتم شوهرم اون هفته خيلي دوس داشت باهم بريم بيرونگفت كي؟گفتم همون موقع كه بهت اس داد دس پاچه گفت اره تو از كجا فهميدي گفتم خودش بهم گفت در مورد اساي ديگش بهم ميگفت بهت زده گفت همش؟گفتم چند تاشم كه نميگفت خودم تو گوشيش خوندم.گفت واقعا ؟كداماشو خوندي؟خنديدم گفتم از جواباي كه بهش مددادي خوشم ميومد.رنگش پريد منم خونسرد.گفت ديدي اونروز كه بهم اس داده وميگفت من خوبيهاي تورو فراموش نم يكنم تو رابطت با زهرا هرجور باشه از ارزشات پيش من چيزي كم نمي شه ومن هميشه به تو احترام ميزارم توتوروزاي قهر زهرا خيلي كمكم بودي ومارو اشتي ميدادي .منم به شوهرت گفتم ممنون.چن روز بعدش اس داددرمورد بيمه ماشين پرسيد من گفتم خبر ندارم شوهر دوستم ميگه بيمه اوسعه منهل شده بيمتونو عوض كنين گفت كاش منم يه دوسي داشتم بهم خبرارو ميدادبه شوهرت گفتم يعني چي ؟ديگه بمن اس نده.اونم چن بار برام نوشت چي شد؟چت شد؟يا اونروز كه اس داد:يه چيزي در مورد خودمه ميخوام بهت بگم.من به شوهرت گفتم يا اباالفضل چي هست؟گفت نترس خره بايد حضوري ببينمت يه روز به شيراز با هم صحبت كنيم(من داغون بودم انتظار شنيدن اين حرفا رو نداشتم اما رو خودم نياوردم )خواهرم شرمنده وبا ترس حرف ميزد گفت من ترسيدم شوهرت منظور بدي داشته باشه وبخواد از قهري ما سو استفاده كنه ترسيدم و با تو اشتي كردم.شوهرم از عصر فهميد با خواهرم هستم مدام زنگ ميزد ساعت 10گفتم خوابم تا ولم كنه وبا خواهرم تا 11ونيم نشستم .فردا صبح ساعت 9 صبخ(اولين بار)شوهرم زنگ زد ومن خواب بودم گفت چرا ناراحتي چته ؟گفتم خوابم گفت نه كسي حرفي زده؟گفتم نه .نيم ساعت بعد زنگ زد ادرس چيزي و گرفت گفت ميگم چته فكرمو مشغول كردي بهم بگو كي باهات حرف زده بگو چي شنيدي گفتم از خودت شكي؟گفت برام مهم نيستا ولي بهت بگم اگه حرفي زدم يا كاري كردم دليل داشتم واونجوري كه تو فك ميكني نيست گفتم تورو دوس دارم بهت اعتماد دارم.عصر كه رفتم خونم تا ديدم گفت چته بگو چي شنيدي (شايد 100 بار گفت )هر چي گفتم هيچي ولم نمي كرد اخرش گفت بگو تا خودم راستشو بگم عصباني شدم گفتم تو راس بگي؟!!گفت خوب اگه نتونستم راسشو بگم حرف نمي زنم ساكت شدم گفت خوب ديگه نمي خواد بگي 1 ساعت به حالت قهر كنارم بود وساعت 9 ونيم رفت توي يه اتاق ديگه تنها خوابيد
    احساس حماقت ميكنم هميشه ميگفتم زن با ديدن كوچكترين نشانه خيانت بايد ول كنه بره حالا خودم درمانده ام بچه ام 5 سالشه ولي مثل بچه ها دو شبه اون نفهمه گريه ميكنم. چه چيزي ميخواسته بهش خصوصي بگه؟!! بهم بگين چه كار كنم؟ديشب حرفي نزدم گفتم از شما راهنمايي بخوام
    دلم تنگه

  10. #17
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,061
    امتیاز
    147,577
    سطح
    100
    Points: 147,577, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,681

    تشکرشده 36,023 در 7,409 پست

    Rep Power
    1094
    Array
    با سلام

    بنا به بند 22 قوانین همدردی که به تازگی به روز شده ، این نوع موضوعات و تاپیکها در شاخه مشاوره خصوصی و تخصصی همدردی باید ایجاد و پیگیری شود لذا به انجمن آزاد مشاوره خصوصی منتقل می شود . لطفاً جهت ادامه مشاوره عضو انجمن آزاد شده در شاخه مشاوره خصوصی پی گیر ادامه مشاوره باشید


    با تشکر






 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.