سلاممنونم فرشته مهربلن و دوستان عزیز و تشکر از وقتی که برام گذاشتیدآره فرشته عزیز شما درست میگید من همه کار برا همسرم کردم بخاطرش از درسم گذشتم رو حرف خانوادم حرف اوردم هرچند که خانوادمم فکر خودشونن ولی من همیشه و همه جا طرف همسرم رو گرفتم که جلوی اونا خورد نشه ولی همسرم برعکس اسن کار رو میکرد ازمن همش به دروغ بدگویی میکرد من ازکارم بخاطرش گذشتم خیلی از کارایی که باب میلم نبود براش انجام دادم و توو زندگی مشترک خیلی از خودگذشتگی کردم ولی چون همسرم همیشه بجای قدردانی یه جورایی پروتر میشه و حق رو به خودش میده منم ازش بخاطر این رفتاراش رنجش دارم از وضعیت زندگیم ناراضیم و بهش غرمیزنم بخاطر هرچیز کوچکی اونم بدتر از منه مثل طوطی رفتارای منو شدیدتر تقلید میکنه آره بلدنیستیم به هم اعتبار بدیم همه میگن زندگیتون خیلی خوبه ولی خودمون میبینیم که همش سرهم منت داریم همسرم سعی میکنه همیشه خودشک بزرگ کنه و منو کوچیک کنه مثل یه بچه که فکرمیکنه مسابقه است و باید با نارو زدن به حریفت از پا درش بیاری من بیشتر مواقع میگذرم ازش ولی رنجشش تو دلم میمونه و روی رفتارم بی تاثیر نیست حالا لطف کنید بهم بگید چطوری بهش بفهمونم که برامن با ارزشه اصلا باهم راحت نیستیم من دوست دارم قبل از اینکه باهم همسر باشیم دوست هم باشیم ولی ولی یه جورایی نمیشه راهنماییم کنید لطفا