سلام فرشته جان. مرسی از مثال هایی که واسم زدی .
بله من با نظرت موافقم .
راستش تو فک و فامیلامونم هستن کسایی که تو شهرای دیگه ازدواج کردن. اما پدر و مادرم نسبت به من سختگیرند .به قول خودشون مارو تو نازو نعمت بزرگ کردنمنم تا حدی حق میدم شاید واقعا ازون دخترایی نباشم که هر نوع سختی تحمل کنم.
من حتی یک بار با شخصی از یه شهر دیگه(تقریبا جنوب) 3 ماه ارتباط داشتم و به دلیل تفاوت خیلی زیاد که همون تعصبات زیاد و تفاوت شخصیتی بود خدارو شکر به هم خورد .
پدر و مادر منم از الان دارن قضاوت میکنن. مثلا میگن پسره وقتی دو تا خواهر مجرد داره و پدر نداره مسئولیت خواهرا و مادرش یه جورایی گردنشه . نه اینکه مطمئن باشن دارن حالت کلی در نظر میگیرن این یه مثال بود. منم که نمیتونم اصرار کنم . ولی بهشون گفتم اگه اینجا هم نباشه اگه بخواید هر مورد دیگه ای پیش میاد اینطوری قضاوت کنید درست نیست . پدرمم گفت پس ادرس دقیق بگیر یه تحقیق بکنیم ولی در مورد دیدن منو اون اقا راضی نیست .
من تا الان بعضی خواستگارا که پیش میومد بد هم نبودن ولی از یه چیزی خوشم نمیومد رد میکردم اما الان میخوام بیشتر فکر کنم راجع به مواردی که پیش میاد. چون سنمم به 7_26 رسیده تصمیم دارم ازدواج کنم.اما مطمئننا نه به هر قیمتی . نمیدونم کار درست الان چیه یعنی یکم میترسم و یه علتش هم خوانوادمن که با حرفاشون منو میترسونن.
همیشه لبخند بزن......
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..
علاقه مندی ها (Bookmarks)