به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 19:02]
    تاریخ عضویت
    1393-4-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    26
    سطح
    1
    Points: 26, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ازدواج مچدد/احساس میکنم بعد از طلاقم هیچ وقت ادم سابق نخواهم بود

    با سلام
    خیلی‌ وقته که وبسایته شمارو مطالعه می‌کنم و فقط با اومدم به اینجا و خوندن مطالب دوستم آرامش میگیرم.
    ۲۴ سالمه. ۲ ساله پیش از همسر سابقم جدا شدم..۲ سال باهاش زندگی کردم. دلیل برای طلاق زیاد بود.. اختلاف طیقابتی.... آزار و اذیتها و سوء استفادهایی که این آقا از من کرد زیاد بود....مالی..عاطفی...جنسی.... هرچند وقتی‌ تصمیم به طلاق گرفتم خیلی اصرار کرد که برگردم و اظهار پشیمونی میکرد. ولی‌ نفرت تمام وجود منو گرفته بود و فکر برگشت به اون زندگی‌ نابودم میکرد. خلاصه جدا شدم و بابت این تصمیم پشیمون نیستم.. بعد از اون شاغل شدم و به تحصیلم ادامه دادم خدارو شکر زندگیم خوبه... ۲ ماه پیش نامزد کردم با پسر خالم... ایشون منو قبل از ازدواجم دوست داشت... ولی‌ من اطلاع نداشتم... ولی‌ خوب ظاهراً کل فامیل از این قضیه و خبر بودن به جز من. خلاصه بعد از ۲ سال اصرار من به درخواست خواستگاری ایشون جواب مثتب دادم و الان با هم عقد هستیم. هیچ مشکلی‌ باهم نداریم. ایشون دقیقا بر عکس همسر سابقم شدیییدا به من علاقه مندن...ثبات اخلاقی‌ دارن که البته فکر کنم به خاطره سنشون هم باشه. ۱۰ سال از من بزرگترن. از همون اول بدون هیچ تردیدی پای تصمیمش وایساد با اینکه من مطلقه بودم و به حرف دیگران هیج توجهی نشون نداد.....به هیچ کس هم حق دخالت نداد.. ایشون هیچ ازدواج سابقی نداشتن. با اینکه دختر برای انتخاب خیییلی بود و مخصوصاً تو فامیل ما که پر از دختر دم بخته ایشون به اصرار منو انتخاب کرد. آدم خیلی‌ خوبیه... اهل نمازو روز، احترام، رفتارش با من خیلی عاشقانست، با اینکه آدم خیلی‌ معتقدیه خیلی هم رمانتیکه... بر عکس همسر سابقم که حتا دوست نداشت منو به کسی‌ نشون بده و اعتماد به نفسمو کاملا خورد کرد بود، ایشون حتی اچازه نمیده کسی‌ منو یاد زندگی‌ گذشتم بندازه و با افتخار به همه میگه خیلی دوستم داره....
    یعنی‌ خلاصش اینکه هرچی‌ می‌گردم هیچ نکته منفیی در ایشون نمیبینم...
    فقط اینکه من برای زندگی‌ باید به شهر اونا برم که کارمو اینجا از دست میدم و ایشون هم کلا با کار کردن من مخالف که نه ولی‌ زیاد موافق نیست. و میگه وظیفهٔ من خرجتو بدم. بعد نکتهٔ ۲دوم اینکه یکی‌-دو ساله اولو باید با خانوادش زندگی‌ کنم... که البته فقط خالم (مدرسه) و بردار بزرگترش (مجرد) و خواهر کوچیکش (بازم مجرد) زندگی‌ کنم.
    حالا مشکله من. با اینکه ۲ سال از جدایی میگذره... هنوز احساس می‌کنم درگیره زندگی‌ سابقم هستم. بعضی‌ وقتا به خاطره همین با همسرم منفعلانه رفتار می‌کنم. ایشون با اینکه شخصیت قوییی داره و اصلا توی خونه کسی‌ نمیتونه باهاش طوری که من رفتار میکنم رفتار کنه رفتارای منو تحمل می‌کنه. احساس میکنم چون خیلی‌ ازم ` استفاده شد خیلی به رفتارش گیر میدم... حتا اگه کاملا عادی باشه. احساس می‌کنم هرکسی جای من بود عاشق همسرش میشد چون شخصیت جذّابی داره، در این حل خیلی هم دوستم داره و این تو رفتارش کاملا مشخصه. بعضی‌ وقتا احساس پشیمونی می‌کنم از اینکه جواب مثبت دادم. و همش دنبال بهونم که بهم بزنم. بعضی‌ وقتا روزها میگذره که آشفتم و همش درگیره مقایسه کردن زندگی‌ قبلی‌ با زندگی که خواهم داشت هستم. مشکلم اینکه با همسر سابقم با اینکه شدیدا اذیتم میکرد و خیلی‌ محدودم کرده بود و درواقع رفتار خیلی‌ بدی باهم داشت میزانه تحملم خیلی‌ بالا بود. همیشه ساکت بودم و مؤدب، صبور و مهربون. ادم با ایمانی بودم... به خدا خیلی نزدیکتر بودم...... پسر خالم هم عاشق همین رفتارم شده بود و به همه همینو گفت بود. خیلی‌ دوست دارم همون آدم سابق باشم. ولی‌ احساس می‌کنم اون زندگی‌ ضربه‌ی خیلی‌ بزرگی بهم زده که تا آخر عمر باهام خواهد موند. مثل یه ماشین صفر که یه تصادف بزرگ کرده باشه...و هرچی تعمیر بشه مثل روز اولش نخواهد بود...... همش میگم کاش قبل از این ازدواج نکرده بودم. کاش می‌تونستم همه‌‌چیو از اون زندگی‌ فراموش کنم. از رفتارم متنفرم. نمی‌خوام ادم بده باشم.. من اینطوری نبودم.....
    زیاد شد ببخشید....

  2. کاربر روبرو از پست مفید Nassim_69 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    خیلی خوشحال شدم ازین ه دوباره ازدواج کردی و خدا رو شکر که همسرن خوبه و دوستت داره
    عزیزم اصلا فکر زندگی قبلیت رو نکن . اون تموم شد و برای همیشه رفت .
    مهم زندگی جدیدته که خدا رو شکر همسرت انسان خوبیه و خیلی دوستت داره که پای خواستش ایستاده و به دیگران هم حق دخالت نمیده
    اگه دوست نداره شاغل باشی به نظر من کارو بذار کنار.کار می کنیم که از زندگی شخصیمون لذت بیشتری ببریم . و شما نباید زندگیتون رو فدای کارتون کنید
    بهتره چند روز به خودتون استراحت بدید مثلا برید مسافرت انرژی دوباره به دست بیارید و یه زندگی عاشقانه رو شروع کنید
    موفق باشید
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 19:02]
    تاریخ عضویت
    1393-4-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    26
    سطح
    1
    Points: 26, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    زندگی موفق جان ممنون از پاسختون.....ولی اگر به همین اسونیها بود که اینجا نمیومدم....
    بچه نیستم ولی به خاطر رفتارهایی که تو تجربه اولم باهام شد همش حالت دفاعی به خودم میگیرم....حتی وقتایی که نیازی نیست......و متاسفانه بعدها متوچه رفتارم میشم.... که ایشون رو ناراحت کردم

  6. کاربر روبرو از پست مفید Nassim_69 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام
    یک ویزگی مشترک در بعضی خانم ها موجوده که همه مرد ها رو یک شکل میبینن
    اونم فقط ویژگی های منفی که یک مرد میتونه داشته باشه رو به همه تعمیم میدن (با این جمله معروف : مردها سر و ته یک کرباسن یا همه مردها )

    در صورتی که یک زن این رفتار رو در پیش بگیره مرد کم کم حس میکنه که ویژگی های مثبتی که داره به چشم نمیاد و حالا که قراره اتهامات مختلف بخاطر یک مرد دیگه به اون هم وارد بشه یعنی آش نخورده و دهن سوخته پس چه فرقی با اون مرد داره پس بهتره راهی رو بره که مرد قبلی در مورد شما رفته

    یعنی عملا با تکرار این رفتارتون ایشون رو تشویق میکنین که رفتار همسر سابقتون رو در پیش بگیرن

    پس باید این ذهنیت رو بذارید کنار وگرنه نتیجه بدی میگیرید

    همه مطالبی هم که عنوان کردید فقط جنبه تلقین دارند

    انسان موجودیه که رنج صد ساله رو با یک هفته زندگی شیرین از یاد میبره و بلعکس صد سال زندگی شیرین رو با یک هفته زندگی پر از سختی

    هیچ ایرادی نداره که ماشین صفر شما تصادف کرده و تعمیرش کردید مهم اینه که اون ماشین مجدد میتونه به حرکت دربیاد و باید تمرکزتون رو حفظ کنید و اشتباهات قبلی رو تکرار نکنید تا مجددا دچار سانحه نشید

    بحرحال اگر بتونید یک زندگی سالم و شاد برای خودتون بسازید تمام اتفاقات قبلی کم کم و به مرور زمان از ذهنتون پاک میشه و جاشو به اتفاقات جدید میده

    بقول سیروان (از اهنگی که برای تیم ملی خونده تقلب میکنم):
    پیروزی بدست نمیاد همیشه به سادگی
    هر شکست یه تجربست توی مسیر زندگی

  8. کاربر روبرو از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Nassim_69 نمایش پست ها
    با سلام
    خیلی‌ وقته که وبسایته شمارو مطالعه می‌کنم و فقط با اومدم به اینجا و خوندن مطالب دوستم آرامش میگیرم.
    ۲۴ سالمه. ۲ ساله پیش از همسر سابقم جدا شدم..۲ سال باهاش زندگی کردم. دلیل برای طلاق زیاد بود.. اختلاف طیقابتی.... آزار و اذیتها و سوء استفادهایی که این آقا از من کرد زیاد بود....مالی..عاطفی...جنسی.... هرچند وقتی‌ تصمیم به طلاق گرفتم خیلی اصرار کرد که برگردم و اظهار پشیمونی میکرد. ولی‌ نفرت تمام وجود منو گرفته بود و فکر برگشت به اون زندگی‌ نابودم میکرد. خلاصه جدا شدم و بابت این تصمیم پشیمون نیستم.. بعد از اون شاغل شدم و به تحصیلم ادامه دادم خدارو شکر زندگیم خوبه... ۲ ماه پیش نامزد کردم با پسر خالم... ایشون منو قبل از ازدواجم دوست داشت... ولی‌ من اطلاع نداشتم... ولی‌ خوب ظاهراً کل فامیل از این قضیه و خبر بودن به جز من. خلاصه بعد از ۲ سال اصرار من به درخواست خواستگاری ایشون جواب مثتب دادم و الان با هم عقد هستیم. هیچ مشکلی‌ باهم نداریم. ایشون دقیقا بر عکس همسر سابقم شدیییدا به من علاقه مندن...ثبات اخلاقی‌ دارن که البته فکر کنم به خاطره سنشون هم باشه. ۱۰ سال از من بزرگترن. از همون اول بدون هیچ تردیدی پای تصمیمش وایساد با اینکه من مطلقه بودم و به حرف دیگران هیج توجهی نشون نداد.....به هیچ کس هم حق دخالت نداد.. ایشون هیچ ازدواج سابقی نداشتن. با اینکه دختر برای انتخاب خیییلی بود و مخصوصاً تو فامیل ما که پر از دختر دم بخته ایشون به اصرار منو انتخاب کرد. آدم خیلی‌ خوبیه... اهل نمازو روز، احترام، رفتارش با من خیلی عاشقانست، با اینکه آدم خیلی‌ معتقدیه خیلی هم رمانتیکه... بر عکس همسر سابقم که حتا دوست نداشت منو به کسی‌ نشون بده و اعتماد به نفسمو کاملا خورد کرد بود، ایشون حتی اچازه نمیده کسی‌ منو یاد زندگی‌ گذشتم بندازه و با افتخار به همه میگه خیلی دوستم داره....
    یعنی‌ خلاصش اینکه هرچی‌ می‌گردم هیچ نکته منفیی در ایشون نمیبینم...
    فقط اینکه من برای زندگی‌ باید به شهر اونا برم که کارمو اینجا از دست میدم و ایشون هم کلا با کار کردن من مخالف که نه ولی‌ زیاد موافق نیست. و میگه وظیفهٔ من خرجتو بدم. بعد نکتهٔ ۲دوم اینکه یکی‌-دو ساله اولو باید با خانوادش زندگی‌ کنم... که البته فقط خالم (مدرسه) و بردار بزرگترش (مجرد) و خواهر کوچیکش (بازم مجرد) زندگی‌ کنم.
    حالا مشکله من. با اینکه ۲ سال از جدایی میگذره... هنوز احساس می‌کنم درگیره زندگی‌ سابقم هستم. بعضی‌ وقتا به خاطره همین با همسرم منفعلانه رفتار می‌کنم. ایشون با اینکه شخصیت قوییی داره و اصلا توی خونه کسی‌ نمیتونه باهاش طوری که من رفتار میکنم رفتار کنه رفتارای منو تحمل می‌کنه. احساس میکنم چون خیلی‌ ازم ` استفاده شد خیلی به رفتارش گیر میدم... حتا اگه کاملا عادی باشه. احساس می‌کنم هرکسی جای من بود عاشق همسرش میشد چون شخصیت جذّابی داره، در این حل خیلی هم دوستم داره و این تو رفتارش کاملا مشخصه. بعضی‌ وقتا احساس پشیمونی می‌کنم از اینکه جواب مثبت دادم. و همش دنبال بهونم که بهم بزنم. بعضی‌ وقتا روزها میگذره که آشفتم و همش درگیره مقایسه کردن زندگی‌ قبلی‌ با زندگی که خواهم داشت هستم. مشکلم اینکه با همسر سابقم با اینکه شدیدا اذیتم میکرد و خیلی‌ محدودم کرده بود و درواقع رفتار خیلی‌ بدی باهم داشت میزانه تحملم خیلی‌ بالا بود. همیشه ساکت بودم و مؤدب، صبور و مهربون. ادم با ایمانی بودم... به خدا خیلی نزدیکتر بودم...... پسر خالم هم عاشق همین رفتارم شده بود و به همه همینو گفت بود. خیلی‌ دوست دارم همون آدم سابق باشم. ولی‌ احساس می‌کنم اون زندگی‌ ضربه‌ی خیلی‌ بزرگی بهم زده که تا آخر عمر باهام خواهد موند. مثل یه ماشین صفر که یه تصادف بزرگ کرده باشه...و هرچی تعمیر بشه مثل روز اولش نخواهد بود...... همش میگم کاش قبل از این ازدواج نکرده بودم. کاش می‌تونستم همه‌‌چیو از اون زندگی‌ فراموش کنم. از رفتارم متنفرم. نمی‌خوام ادم بده باشم.. من اینطوری نبودم.....
    زیاد شد ببخشید....
    درود بانو

    در مورد نوشته اولت که آبی کردم نوشتی دختر خیلی زیاد بود و به حرف هیچکی گوش نداد و من مطلقه را گرفت معلومه عذاب وجدان داری و اینکه احساس میکنی لیاقتش بیشتر از تو هستش اینکه نوشتی با اینکه مجرد بود همش داره فریاد میزنه مخصوصا نوشته هات که داری ردش میکنی ناخوداگاه از خودت.میخوای بخودت اینو ثابت کنی که درست فکر میکنی و واقعا لیاقتش بیشتر از تو هستش.

    من روانشناس نیستم بانو این بحث تخصصیه و من بلد نیستم خوب توضیح بدم.

    یه ضرب المثل انگلیسی هستش میگه عشق بعد ازدواج بوجود میاد واقعا درست میگن ولی واسه شوهر شما قبلش بوجود اومده احساس خیلی خوبیه این که یکی دوست داشته باشه و عاشقت باشه و قلبش بخاطر تو بتپه یاد اولین پیامک به همسرم افتادم:

    نمیتوانم نفس بکشم در هوایی که نفس تو در آن نباشد

    احساس میکنم هنوز توی زندگیت به کسی علاقمند نشدی واقعی که متوجه احساس شوهرت نسبت بخودت بشی تو هرچی باشی هر اخلاقی داشته باشی دوست داره و میپرستت چون از نظر اون قابل ستایشی

    اینو بخون بانو

    نوشته ای از برد پیت با ترجمۀ فارسی در مورد رفتار با همسرش :
    Brad Pitt about his wife

    My wife got sick. She was constantly nervous because of problems at work, personal life, her failures and children. She lost 30 pounds and weighted about 90 pounds. She got very skinny and was constantly crying. She was not a happy woman. She had suffered from continuing headaches, heart pain and jammed nerves in her back and ribs. She did not sleep well, falling asleep only in the mornings and got tired very quickly during the day. Our relationship was on the verge of a break up. Her beauty was leaving her somewhere, she had bags under her eyes, she was poking her head, and stopped taking care of herself. She refused to shoot the films and rejected any role. I lost hope and thought that we’ll get divorced soon… But then I decided to act. After all I’ve got the most beautiful woman on earth. She is the idol of more than half of men and women on earth, and I was the one allowed to fall asleep next to her and to hug her. I began to shower her with flowers, kisses and compliments. I surprised and pleased her every minute. I gave her a lot of gifts and lived just for her. I spoke in public only about her. I incorporated all themes in her direction. I praised her in front of her own and our mutual friends. You won’t believe it, but she blossomed. She became better. She gained weight, was no longer nervous and loved me even more than ever. I had no clue that she CAN love that much.

    And then I realized one thing: the woman is the reflection of her man.

    If you love her to the point of madness, she will become it.

    Brad Pitt

    برد پیت در مورد همسرش :

    همسر من مریض شد. او همواره به دلیل مشکلات در محل کار ، زندگی شخصی، شکست در زندگی و فرزندان عصبی بود. او 30 پوند از وزنش را از دست داده بود و فقط حدود 90 پوند وزن داشت . او بسیار لاغر شده بود و به طور مداوم و بی اختیار گریه میکرد. او یک زن خوشحال نبود . او از سردرد، درد قلب و ناراحتی اعصاب ادامه دار زجر میکشید . او خواب درستی نداشت ،او تنها در روز کمی میخوابید و بسیار به سرعت در طول روز خسته میشد . رابطه ما در آستانه یک شکست و جدایی بود. او داشت زیباییش را از دست میداد ، او زیر چشم خود کیسه های چربی داشت، او دیگر از خود مراقبت نمیکرد . او حاضر به بازی کردن در هیچ فیلمی نبود و همۀ نقشها را رد میکرد. من امیدم را از دست داده بودم و فکر میکردم که ما به زودی طلاق خواهیم گرفت ... اما ناگهان تصمیم گرفتم به عمل کردن . میدانستم من زیباترین زن بر روی زمین را دارم . او بت زیبایی بیش از نیمی از مردان و زنان بر روی زمین است، و من تنها کسی بودم که اجازۀ به خواب رفتن در کنار او و در آغوش گرفتنش را داشتم . من شروع به سرریز کردن او با گل و بوسه و عشق کردم و هر لحظه او را سورپرایز و خوشحال میکردم . من به او هدایای بسیاری میدادم و فقط برای او زندگی می کردم . من در ملاء عام فقط در مورد او صحبت میکردم . من او را در مقابل خود و دوستان مشترکمان ستایش میکردم . شما آن را باور نمی کنید، اما او روز به روز شکوفا میشد . او هر روز احوالش بهتر شد. او وزن خود را به دست آورد، دیگر عصبی نبود و حتی بیشتر از همیشه مرا دوست داشت . من نمیدانستم که او تا این حد توانایی عشق دارد .

    و پس از آن متوجه یک مطلب شدم : زن بازتابی از رفتارِ مَردش است .

    اگر شما زنی را تا نقطۀ جنون دوست بدارید ،او هم به همان مجنون تبدیل خواهد شد.

    برد پیت




    تو میتونی دوسش نداشته باشی یا هرجور دوست داری باهاش رفتار کنی و ناراحتش کنی ولی ازش نخواه دوست نداشته باشه.

    پ.ن:این جمله رو بعضی وقتها به همسرم میگم

    من محکوم به اینم که دوست داشته باشم همسری خوشگلم

    جو دیگه خیلی رمانتیک شد
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    Amir_23 (یکشنبه 15 تیر 93)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 19:02]
    تاریخ عضویت
    1393-4-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    26
    سطح
    1
    Points: 26, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از پاسختون جناب کلانتر و خاله قزی.
    خاله قزی شما راست میگین... من عذاب وجدان دارم ولی‌....
    بذارین اینجا که همه راحت می‌تونن حرف دلشونو بزنن منم چیزی که خیلی‌ اذیتم می‌کنه رو بیان کنم.....
    همسر من خیلی‌ خوبه.... خیلی‌... ولی‌
    ولی‌ خیلی‌ وقتا با خودم فکر می‌کنم چی‌ میشد همسر سابقم رفتارش اینطوری بود که کارمون به جدایی نمیکشید...میدونم این افکارم واقعا عجیبه ولي به خدا دست خودم نيست..... خيييلي هم سعي ميكنم... ولي مثل خوره افتاده به جونم... بخوام دلیل طلاقمو اینجا بنویسم واقعا شوکه میشین که چقدر میزان تحملم بالا بوده.... و چه چیزهایی‌ رو من با این آقا تحمل کردم.... ولی‌ اون متاسفانه عشق اولم بود... با اینکه ازدواجمون سنتی‌ بود ولی‌ اولین مرد زندگیم بود ... بیشتر از اونی‌ که دوستم داشته باشه دوستش داشتم تو زندگیمون و این من رو خورد کرد و بهش اجازه داد هرطوری که بخواد باهم رفتار کنه... غافل از اینکه من کاسه‌ صبرم داشت لبریز میشد... فحش... کتک.. کنترل بیش از حد.... ایشون حتا از ظاهر من ایراد میگرفت و مسخره میکرد....با نفرت ازش جدا شدم ولی‌ همش با خودم میگم‌ای کاش این حسی نفرت هم نباشه که راحت فراموشش کنم... همچیزشو....
    از اینکه نمیتونم همسرمو اونطوری که لایقش دوست داشته باشم عذاب میکشم... از اینکه تو این رابطه اینقدر خودخواهم اذیت میشم.... لیاقتش این نیست... کاش اونطوری که عاشقمه عاشقش باشم...
    میدونه اونطوری که دوستم داره دوسش ندارم و همیشه هم اینو بهم میگه...ولی‌ نذاشتم ۱% شک کنه این احساس ممکن به خاطره زندگی‌ سابقم باشه.... من ۱۰۰% مطمئنش کردم که اون زندگی‌ و همه خاطرات خوبو بعدشو به کّل فراموش کردم
    میگه آرزومه اونقدری که دوستت دارم دوستم داشته باشی‌ که بفهمی واقعا چقدر عاشقتم...
    دوستان.... خدا یه نعمتی رو به من داده و من دارم لگدملش می‌کنم....
    دوستان اینو می‌دونم که مشکلم در برابر مشکلاتی که تو همدردی هست ناچیز... با خیلیاش آشنا هستم.. چون من تو زندگی‌ قبلیم خیییلی از مشکلاتی که خانومهای اینجا مطرح می‌کنن رو تجربه کردم... خیانت... بد دهنی... خساست... کتک.... خورد شدن غرور..و و و....
    ولی‌ کمک کنید این نعمتی که خدا بهم داده رو حروم نکنم... همین...

  12. کاربر روبرو از پست مفید Nassim_69 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنظرم بهتره عضو انجمن آزاد بشید بانو


    http://www.hamdardi.net/payments.php

    حق اشتراک يکماهه انجمن آزاد 10000 تومان
    حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 28000 تومان
    ولي بهتره که سه ماهش را پرداخت نماييد
    چنتا حسن داره.1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.2.قيمت مناسب نسبت به بيرون 3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هستش


    *****************

    عجله نکن بخودت فرصت بده بهش بگو چقدر رفتارها و شخصیت خوبی داره و اینکه چقدر پخته و آقاست رفتارهای خوبشو بهش بگو بهش نشان بده قدردان زحمتاش و عشقی که داره نثارت میکنه هستی ولی اینم بهش بگو یکم بهت فرصت بده تا تو هم کم کم بیشتر بهش علاقه مند بشی اونجوری که دوست داره صادقانه باهاش حرف بزن و بگو به زمان نیاز دار یو کم کم بهش علاقمندیت بیشتر میشه

    خیلی سخته گذشته را فراموش کردن مخصوصا اینکه عشق اولتم باشه و منجر به طلاق بشه و اونم با نفرت ازش جدا بشی شما خانوم هستید و برعکس ما آقایون بسیار حساس و احساساتی نیاز به زمان دارید بانو و رفتن پیش مشاور.سایت همدردی مشاورای خوب یداره بالا برای شما نوشتم شرایط دریافت مشاوره از مدیر همدردی انصافا کارش درسته
    بخودت فرصت بده بانو حتما لیاقتشو داری که اینهمه دوست داره و ابراز میکنه شما هم کم کم شروع کن ریز ریز برو جلو اول از پیامک یه نگاه عاشقانه جواب محبت هایی که میکنه را با قدردانی بده و ازش سپاسگزاری کن بخاطر رفتار و شخصیتی که داره بهش نشان بده داری تلاشتو میکنی.

    یه قانون توی زندگی من هست که خیلی سخته انجام دادنش خودمم بعضی وقتها بدجور گیر میکنم ولی کارسازه:

    گذشته را چال کنید در باغچه حیاط خانه

    بهش بگو چقدر برات باارزشه ایشالله درست میشه بانو فقط صبور باشید و تلاشتان را بکنید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    Amir_23 (یکشنبه 15 تیر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.