به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 9 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 95
  1. #81
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای احمد علی
    راستش اصلا دلم نمی خواد فعلا این تاپیک را ادامه بدم.چون نیازمند کمی فاصله و تمرکز هستم.
    امیدوارم فعلا تا زمانی که خودم نخواستم این آخرین پست من باشه.
    اما چون زحمت کشیدین و 8 صفحه را مطالعه کردین و کلی هم برایم وقت گذاشتین ؛بی ادبی دونستم جوابتون را ندم.
    در مورد ادامه تحصیل که فرمودید؛من مشکلی نمی بینم که آدم به صورت هدفمند و آکادمیک تحصیلاتش را تحت نظر افراد صاحب فن بگذرونه.ضمن اینکه برای اینکه علم آدم به روز باشه ارتباط با آدمهایی که همون مسیر را گذرانده اند ضروری است.همچنین من رشته ام علوم انسانی نیست که در خانه مطالعه کنم.باید حتما بسیاری از مواد آزمایشگاهی که گران است و نیازمند به بودجه یا کار در آزمایشگاه می باشد برایم فراهم باشد.تحقیقات من نمی تواند فقط تئوری باشد.و کار ما به گونه ای است که بیشتر حالت team work دارد.
    نمی دونم اگر ایده آلهایم را بگم که قطعا با مسخره خیلی از آقایون و شما مواجه خواهم شد (البته شاید اینجا مطرح نکنید ولی احتمالا در دلتون به من می خندین!)
    من از بچگی آرزو داشتم که یک دانشمند شوم.فکر هم نکنید این از من دوره.نه من همیشه در کلاس ها جزء دانشجویان خوب بوده ام.چند تا ابتکار هم داشته ام. خدا را شکر استعدادش را هم دارم.شاید هم اعتماد به نفسش را!
    من جزء نفرات برتر کنکور نبوده ام و یا این قدر با عشق درس نخوانده ام که فقط ازدواج کنم و همون ازدواج باعث بشه که مانع مسیر من بشه.پدر و مادرم این قدر برایم زحمت نکشیده اند که در آخر فقط ختم به ازدواج بشم.
    چرا ما خوشبختی دخترانمان را محدود به ازدواج کنیم.یکی ازدواج کرد خوشبخت بشه و یکی هم اگه ازدواج نکرد یعنی دیگه هیچی و بشین فقط دعا کن که یکی بالاخره از تو خوشش بیاد و تو هم انتخاب کن.این نگاه تحقیرآمیزی به زن است.
    شما می گین الان هم سن من برای ازدواج بالاست و الان هم اگه حتی ازدواج کنم در خوش بینانه ترین حالتش فاصله سنی من با فرزندم بالا خواهد بود.پس یعنی اینکه من باید خودم را قانع کنم با پسری ازدواج کنم که اصلا نمی توانم دوستش داشته باشم.یعنی باید خودم را متقاعد کنم که از بین همین آقایونی که منو می پسندند کوتاه بیام و یکی را انتخاب کنم.
    حساب اینکه فردا چه مشکلاتی با این آقا دارم را هم نکنم.
    من تا الان از رد کردن هیچ کدوم از خواستگارام پشیمون نیستم.چون واقعا نمی تونستم باهاشون زندگی کنم.الان اگه باهاشون ازدواج کرده بودم قطعا احساس خوشبختی نمی کردم.
    قرآن می گه:زن و شوهر باید لباس هم باشند.خب لباس اولین خصوصیتش اینه که باید اندازه تن باشه.خصوصیت بعدیش هم اینه که لباس به ما خیلی خیلی نزدیکه.واینکه حتی لباس می تونه نشاندهنده فرهنگ و شخصیت آدم هم باشه.
    البته خب همه خواستگارانم را هم که من رد نکرده ام.پدرم هم دخیل بودند.
    چرا وقتی یک پسر خواستگاری میره اگه یکم به دلش ننشینه می گیم موارد بعد هست ولی یک دختر باید این قدر کوتاه بیاد.و بگیم زود باش ازدواج کن و... حتی نمی ذارن آدم یک دوران آشنایی کوتاه داشته باشه که به قطعیت برسه.
    اختلالات ژنتیکی که با افزایش سن در فرزند تاثیر می گذارد عوام فکر می کنند فقط برای خانم هاست.ولی افزایش سن همون قدر برای آقایون هم تاثیر داره و بلکه هم بیشتر.اما اگر بخواهیم این گونه فکر کنیم کلا نباید زندگی کنیم.چون همین آلودگی هوا و تغذیه و کودهای شیمیایی و... هم تاثیرات زیادی بر روی جنین می گذارد.در مورد فرزند آوری هم من بیشتر از دو تا بچه که نمی خوام.مثل قدیم نیست که 10 تا بچه بخوام و باید زود ازدواج کنم.
    این خوبه که اگه تمام شرایط جور باشه از این جهت هم آدم به فکر فرزندش و اختلاف سنیش باشه.ولی اولویت به نظر من در تشکیل خانواده صحیح است.اگر من پدر خوبی برای فرزندم انتخاب نکنم حالا هر چه قدر هم زود ازدواج کنم؛فرزندم خوشبخت تر که نمی شه.
    در کل شما نگران فرزند من نباشید.
    من خودم مادرم کارمند بودند.6 روز هفته کار می کردند.الان هم خدا را شکر از نظر عاطفی هیچ کمبودی حس نمی کنم.از فرزندان خیلی از خانم های خانه دار هم خیلی بهتر تربیت شدم.چون روی اصول و قاعده تربیت شدم.در ضمن مادرم منو در سن 30 سالگی به دنیا آوردند.
    و خدا را شکر می کنم که خدا منو دختر همچین فرشته ای کرده و عاشق مادرم هستم.و نمی گم کاش مادرم کار نمی کردو یا سنش کمتر بود... همیشه هم بهش افتخار می کنم.
    الان هم به نظرم در مجموع دختر بدی نیستم! : )
    قدیم که مادران 10 تا فرزند با فاصله سنی کم داشتند و این همه امکانات رفاهی ماشین لباسشویی و سبزی آماده و... نبود؛شما فکر می کنید همه خانم ها تک تک بچه هاشون را وقت می ذاشتند و 7 سال اول 24 ساعته کنار فرزندشون می بودند؟
    الان شما واقعا فکر می کنید که اگه تنها یک خانم خانه دار باشد مشکل عاطفی بچه ها حل میشه.
    نه.مشکل از تربیت اشتباهه.الان من جلوی چشمانم تو آشناهام خانم خانه دار خیلی هست.بچه هاشون کاملا لوس !!! خانواده کاملا فرزند سالار!!! بچه از صیح تا شب جلوی شبکه پویا(کارتن) یا کامپیوتر.هر چی که دلش هم بخواد مادرش خیلی هم با عاطفه و مهربون با قربون صدقه بهش می ده و... تازه این خانواده مذهبیش بود.
    خانواده غیر مذهبیش هم که مادر از روی بی کاری ماهواره روشن.هرجور آهنگ و رقصی نمایش داده میشه.بچه هم که این ها را می بینه و چقدر هم زود خیلی از مسائل جنسی را سر در میاره.مادر هم حوصله نداره یکم مطالعه کنه که آقا جون الان تربیت بچه تو وضع فعلی جامعه باید چه طوری باشه.چون شناخت صحیحی از جامعه نداره.دلش خوشه بچه اش یک تبلت دستش گرفته دیگه نمی دونه رفته از کجاها فیلتر شکن گرفته و...
    اون چیزی که باعث تربیت صحیح می شه خانه دار بودن یا نبودن نیست. کیفیت مهم تر از کمیت مادریه.وگرنه هیچ مادری 24 ساعته لازم نیست کنار فرزندش باشه.مادری که بلد نیست چه طور با فرزندش صحبت کنه و گاهی من دیدم که راحت فحش می دن و... همون بهتر که کمتر کنار فرزندش باشه تا اونو بیشتر از این خراب نکرده.این مادر 24 ساعت هم کنار فرزندش باشه انگار نبوده!
    من مادرم همون مقداری که با من بود بسیار با کیفیت بود.مطمئنم از کل 24 ساعت اون مادرا هم بهتر بوده.کلا مادرم خیلی باحوصله و صبور بودند.تا اونجا که یادمه هر شب موقع خواب برام یا پدرم یا مادرم قصه می گفتند.واقعا خیلی بیشتر از این مادران خانه دار برام وقت گذاشتند!!!
    مادرم را می دیدم که در خانه مطالعه می کنه.نه اینکه بشینه ماهواره ببینه.مادرم را دیدم که فرد موفقی است.دیدم چقدر خوب برنامه ریزی می کنه.چقدر خوب سیاست داره.خانه داره.مرتبه.
    مادرم را ندیدم که بشینه وقتش را با غیبتهای خاله زنکی پر کنه.یا وقتش را تو کل کل با مادرشوهر و... بگذرونه.
    اگه کارهایی که پدر مادرم در خانه برای ما می کردند؛به شما بگم که شما باورتون نمیشه!
    اینکه چقدر خوب به ما مسئولیت می دادند.این که چقدر از همون بچگی اندازه خودمون مسئولیت داشتیم و لوس و ناز پرورده نشدیم.جلساتی که به مدیریت پدرم تو خونه برگزار می شد.تفریحاتی که به موقع بود و...
    و این که اتفاقا پدر و مادرم چقدر به من محبت می کرده اند.و البته اشتباه خانواده های الان این است که فکر می کنند فقط مادر تربیت کننده است.در صورتی که به نظر من پدر هم نباید از صبح تا شب کار کند و برای فرزندش وقت نگذارد.پدر من هم خیلی با ما بازی می کرد وقت می گذاشت.
    الان تو این جامعه آیا میشه یک مرد به تنهایی هم از نظر اقتصادی تامین کننده باشه .چقدر روش فشار خواهد بود.چقدر از نظر روحی افسرده است.ولی وقتی ببینه خانمش هم هست می تونه بیشتر به ابعاد دیگه زندگی هم برسه.
    بله من در کودکی مهد کودک رفته ام.ولی واقعا راضی هستم.اتفاقا مادرم در انتخاب مهد کودک خیلی خیلی دقت کرد.من تو همون مهد خیلی از خلاقیت هایم شکوفا شد و خیلی از استعدادهایم مشخص شد.از همون بچگی تو کاردستی هایی که درست می کردم یا نقاشی ها یا قصه گویی ها جلوی جمع مهارت ها و اعتماد به نفسم زیاد شد.
    .از همون بچگی یاد گرفتم که چه طور باید با دیگران ارتباط برقرار کنم.اجتماعی شدم و...
    البته مدتی هم پیش مادر بزرگم بودم.که خیلی هم خوب بود.داستانهایی که به من می گفت و... و چقدر خوب می شد که مادر بزرگ ها مدتی با نوه هایشان باشند.این طوری شکاف نسلی کمتره.این طوری چقدر برای روحیه مادر بزرگها خوبه.چقدر برای ذهن بچه ها خوبه و...
    حتی اگه لازم باشه که هفت سال کنار فرزندم باشم،پس بقیه عمرم را چی کار کنم؟
    بقیه عمر تو خونه چه احساسی به من دست خواهد داد!
    البته اشتباه نکنید.من در آینده کارم به گونه ای نخواهد بود که هرروز سر کار برم.اگر مدرس دانشگاه بشم که دیگه اصلا مشکلی نیست.اما اگه این هم نشد کار پاره وقت را انتخاب می کنم.پرس و جو کرده ام.میشه.
    اگه آدم کارش را دوست داشته باشه نه تنها باعث خستگیش نمیشه بلکه روحیه آدم را قوی می کنه.من فرزندم یک مادر افسرده را می خواد چی کار؟
    این ها شاید باعث بشه که شما فکر کنید من ایده آلگرام یا اینکه فقط در آینده به فکر پیشرفت خودم هستم.
    در صورتی که این طور نیست.من اگه تو تحصیل موفق بشم ولی فرزندم موفق نشه به چه دردی می خوره؟
    هنر اینه که من خودم هم موفق بشم و بتونم فرزندی به همین نسبت موفقیت تربیت کنم.
    کلا نگران فرزند من نباشید.من این قدر عاطفیم و بچه دوست که فرزندم اصلا کمبود محبت احساس نکنه.تازه باید یکم از من دور باشه تا خیلی لوس نشه .: )
    الان خیلی ها میان میگن این ها تناقض داره و نمی شه یک فردی هم عاطفی باشه و هم اهل تفریح و هم اهل کار و علم و هم مذهبی...
    ولی شده.مادر من!!! : )
    البته مساله کار برای من تنها جنبه علاقه داره.اگه ببینم ازش لذت نمی برم رها می کنم.ولی بعیده که لذت نبرم.
    این جمله آقای خاله قزی را حتما خوندین:
    (یه رفیق دیگه هم داشتم البته پیامک مجانی بود ایرانسل باهم رفیق شدیم یه جمله هم ازش یاد گرفتم اونم خبره بود توی کارش: میگفت سید کسی رو بگیر که حتی اگه افتادی توی زندونم 6ماه و یکسال بتونه زندگیت رو بچرخونه و امروزی باشه.)
    توی کارتن موش سر آشپز یک جمله جالب هست:
    (تنها چیزی که قابل پیشبینیه اینه که زندگی غیر قابل پیشبینیه.)
    چقدر خانواده ها بودند که بی سرپرست شدند و خانم هیچ مهارت و شغلی نداشته و مجبور شده کارهایی که در شانش نیست مثل کارگری و... انجام بده یا اینکه زیر بار منت این و اون قرار بگیره!
    دخترتون را یه طوری بزرگ نکنید که خوشبختیش بند بشه تنها به شوهرش.
    دختر خودتون هم بود و این قدر می دیدن به چیزی علاقه داره و استعداد هم داره؛مانعش می شدین؟نه نمی شدین وتازه حمایتش هم می کردین.چون دوستش دارین. همسرم هم اگه منو دوست داشته باشه حمایتم می کنه.
    ولی در کل من تو این مورد با بیشتر خواستگارام (البته آنهایی که راه دادم)مشکلی نداشتم که مجبور بشم کوتاه بیام.حتی همین خواستگار آخریم که خیلی خیلی مذهبیه کاملا قبول کرده.
    ممنون از وقتی که گذاشتین
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  2. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    asal25 (دوشنبه 11 فروردین 93), فدایی یار (دوشنبه 28 اردیبهشت 94), ژینا (چهارشنبه 13 فروردین 93), میشل (دوشنبه 11 فروردین 93), باران13 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)

  3. #82
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 آبان 93 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-1-10
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    همه چیز جواب شما خوب و عالی بود الا این برداشت جزئی و سوء از سخنان حقیر.
    دچار سوء برداشت شدید. به هیچ وجه منظور بنده برداشت هایی سوئی که کردید نبوده و نیست.
    اصلا هیچ وقت این قدر جزئی نگر نیستم که دغدغه ام و نگرانی ام فقط یک شخص باشد.

    بنده هم به خواست شما احترام میگذارم و پاسخی بیش از این نمی دهم. فقط می خواستم دچار سوء برداشت از سخنان بنده نشوید.

    با آرزوی خوشبختی شما
    یا فاطمة الزهرا

  4. کاربر روبرو از پست مفید احمدعلی تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (دوشنبه 11 فروردین 93)

  5. #83
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط احمدعلی نمایش پست ها
    سلام

    همه چیز جواب شما خوب و عالی بود الا این برداشت جزئی و سوء از سخنان حقیر.
    دچار سوء برداشت شدید. به هیچ وجه منظور بنده برداشت هایی سوئی که کردید نبوده و نیست.
    اصلا هیچ وقت این قدر جزئی نگر نیستم که دغدغه ام و نگرانی ام فقط یک شخص باشد.

    بنده هم به خواست شما احترام میگذارم و پاسخی بیش از این نمی دهم. فقط می خواستم دچار سوء برداشت از سخنان بنده نشوید.

    با آرزوی خوشبختی شما
    یا فاطمة الزهرا
    فکر کنم سوء تفاهم شده.من برداشتم از شما بد نبوده.
    این که گفتم نگران فرزند من نباشید،جنبه طنز و شوخی داشت!
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  6. #84
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 آبان 93 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-1-10
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    معذرت می خواهم ولی بنده با هیچ نامحرمی چه در فضای و چه در فضای مجازی هیچ گونه شوخی و رفتار مطایبه آمیزی تحت هیچ شرایط ندارم. به همین دلیل و به دلیل مذهبی بودن شما به همه سخنان شما با دید جدی نگاه کردم

    یا فاطمة الزهرا

  7. #85
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام خدمت همگی.
    من شاید بهتر بود زود تر میومدم و نتیجه خواستگار آخریم را می گفتم.ولی راستش حوصله ام نمیومد و یک سری درگیری های ذهنی داشتم.از این جهت عذر تقصیر می خوام.
    اما امروز از طرف صبوری جان پیامی برام در این مورد فرستاده شد.جوابش را نوشتم.ولی خیلی طولانی شد و از طریق پیغام خصوصی نمی رفت. همچنین احتمال هم می دادم شاید تو ذهن کسی این مساله معیار سن براش سوال باشه و بخواد از تجربه من استفاده کنه.
    همین طور دیدم ممکنه طرح بعضی ابعاد این خواستگاری برای بعضی افراد به خصوص صبوری عزیزم مفید باشه و یک ترسیمی از بعضی تجربه ها تو ذهنشون داشته باشن که اگه در موقعیت های مشابه قرار بگیرن یک ایده ای تو ذهنشون باشه.


    صبوری جان ما سه جلسه صحبت کردیم. اگه دعوام نمی کنی باید بگم که مسبب تمام این جلسات پدرم بود.یعنی من خودم خیلی دو دل بودم.ولی دیگه واقعا می خواستم به حرف پدرم گوش بدم.چون خودم خسته شدم.و از طرفی واقعا هم از خیلی جهات پسر خیلی خیلی خوبی بود!!!
    اون آقا با اینکه چهره اش خیلی بزرگتر از سنش نشون می داد ولی واقعا وقتی صحبت می کردم اصلا احساس نمی کردم از من بزرگتره!
    بعضی سوالات را که می پرسیدم.مثلا زندگی ایده آل شما چه طوریه؟ می گفت راستش در این مورد فکر نکردم.کلا انگار همه معیارش این بود که خانمش مذهبی باشه البته در قالب های مختلف اینو می گفت..من چیز خاص دیگه ای ازش نمی شنیدم.
    سعی می کردم یه جوری صحبت نکنم که خیلی قلمبه سلمبه باشه و بنده خدا چون دفعه اولش بود یک موقع اعتماد به نفسش پایین بیاد.ولی سوالام را می پرسیدم و خودم هم نظراتم را می دادم تا حداقل یکم دید پیدا کنه.و شاید چیزهای بهتری بگه.( حداقل تجربه هم براش بشه)

    حیا و ایمانش خیلی خوب بود و همین همش باعث می شد من نتونم جواب منفی بدم.آخه من خیلی برای اینکه خدا یک همسر با ایمان و باحیا نصیبم کنه دعا کرده بودم.و باورم نمی شد که فردی به این باایمانی و باحیایی را بخوام رد کنم!!! خیلی سختم بود.(راستش می دونم فکرم اشتباهه ها!ولی از خدا می ترسیدم که مثلا یک روز خدا بهم بگه:تو که همش دعا می کردی همسر باایمان و باحیا. یکی را فرستادم.خودت رد کردی!پیش من دیگه بهانه ای نداری که چرا ازدواجت جور نشده و...)




    جلسه سوم از طرفی سر یک مسائلی به شدت مردد و احساس منفی.از طرفی اصرار بابا.از طرفی همون افکار که خدا ازم ناراحت میشه.
    مسائلی که حس منفی بهم می داد:
    .خیلی پدر مادر من درک نمی کنند که سوالات خواستگاری چی هست و می گن مهم نیست این قدر و... . از طرفی دوست نداشتم همسرم قاضی بشه.چون رشتشون حقوق بود.ولی جلسه اول گفته بود زیاد مایل به قضاوت نیست و می خواد وکیل بشه ها. از طرفی هم سیاسی بودنش را دوست نداشتم.دوست دارم همسرم از نظر سیاسی حداقل معمولی باشه و درواقع ایده آلم اینه که مثل خودم سیاسی نباشه.و خودش را با جریانات سیاسی اصلا درگیر نکنه.(باور کنید این ها را جلسه اول شفاف گفتم.)

    جلسه سوم دقیقا روز قبل عید بود.پدرم گفتند چون تو این جلسه پدرشون میان بهتر میشه خیلی چیزها را فهمید و زود قضاوت نکن.
    من واقعا خیلی استرس داشتم.
    جلسه سوم آقا پسر و خانواده اش با یک سبد گل بزرگ و یک جعبه شیرینی بزرگ آمدند.من که این ها را دیدم به شدت عذاب وجدان گرفته بودم که آخه من که هیچ اشاره ای هم به جواب مثبت نکردم که این همه هزینه کردن؟!!! من حتی آخر هر دو جلسه را یک جوری تموم کرده بودم که من هنوز نتونستم با سن شما کنار بیام.
    جلسه سوم اولش را اینجوری صحبت کردم:
    گفتم ببخشید من یک چیزی تو دلم هست.نمی دونم بی ادبی محسوب میشه بگم یا نه؟
    گفت خواهش می کنم بفرمایید.
    گفتم ببخشید شما تا حالا که این سه جلسه تشریف آوردین خیلی زحمت کشیدین و من هر دفعه خیلی خجالت کشیدم.همینکه از راه دور تو این ترافیک شب عید به زحمت میفتین من خیلی ناراحت می شم.حالا این زحمت های دیگه هم بیشتر منو خجالت می ده.نمی دونم چه جور منظورم را برسونم؛ یه جور.........

    خودش گرفت می خوام چی بگم.
    گفت خواهش می کنم.اصلا نگران جواب و.. نباشید.نتیجه هرچی باشه این وظیفه ماست که دست خالی نیایم.هر چی صلاح باشه ان شاالله همون بشه.(خیلی از نظر عذاب وجدان مزاحمت و...راحت شدم)
    **************
    بعد هم یک سری سوالات پرسیدم و جواب های خیلی سطحی و اغلب جواب ها حرفای خودم تو دو جلسه قبل.
    و او همین سوالات را ازم می پرسید و من توضیح می دادم.
    بعدش در مورد سیاست جزئی تر پرسیدم. مثال هایی زد و....و منم عین صداقت نظرم را گفتم.(مثل جلسه اول و دوم ولی با قطعیت بیشتر)
    بعد گفتم شما دقیق آینده شغلیتون چه خواهد بود.گفت به تازگی دارم فکر می کنم می خوام قاضی بشم!!!(جلسه اول می گفت به خاطر مسئولیتش نمی خواد قاضی بشه ها!!!)

    بعدش گفتم شما انتظاراتتون از همسر آیندتون چیه؟حرف خودم تو جلسه اول را بهم تو قالب دیگه گفت: من دوست دارم همسرم در راه هدفم منو حمایت کنه!!!
    منم گفتم ولی من اگه بخوام با شما صادق باشم اگر شما قاضی بشید من اصلا نمی تونم شما را حمایت کنم و یک سری هم دلیل آوردم.......
    من اصلا دوست ندارم همسرم سیاسی باشه و مثلا این جوری که شما گفتین خودش را درگیر کنه.(جلسه قبل مثالی نزده بود و خیلی کمرنگ تر گفته بود.)و من نمی تونم از این جهات حمایت کننده شما باشم.
    باور کن اینا را تو دو جلسه قبل هم می گفتم ها ولی نمی دونم چرا اصلا انگار نمی شنید.ولی این بار تو سوال خودش براش گفتم دیگه انگار فهمید

    سر سفره هفت سین باورت نمیشه چقدر ناراحت بودم.همش دعا می کردم خودشون جواب منفی بدن.و من باعث نشم دل این آقا بشکنه(باور کن این بعدش برام مهم بود.چون پسر واقعا صاف و پاکی بود.).و از طرفی هم بعدا پیش وجدانم حتی یه ذره هم تردید نداشته باشم که خدا .....





    قرار بود بعد 13 به در زنگ بزنند.
    بعد 13 به در زنگ زدند.دفعه اول ما گوشی را جواب ندادیم.مامانم می گفت اگه جوابشون مثبت بود من چه طوری جواب رد بدم؟
    یه متن برای مادرم نوشتم به زبان عامیانه.که مادرم از روی اون بخونند:
    حاج خانم واقعا خانواده شما نمرشون بی تعارف 20 بود.حاج آقامون چقدر از آقا... خوششون اومد.خدا حفظشون کنه.اما دخترم می گن من نمی تونم همسر شایسته ای برای ایشون باشم.تو پرانتز برای مامانم نوشتم اگه پرسید چرا؛ بگن: از نظر سیاست و اینکه در آینده نمی تونن همسرشون را در شغلشون حمایت کنند.
    حتی نوشتم اجازه می دین اگر دختر مناسبی سراغ داشتیم برای آقا.... اطلاع بدیم؟

    زنگ زدند و گوشی را برداشتیم.مادرشون خودشون خیلی استرس داشتند و می گفتند نمی دونم چه طوری مطلبی را بگم؟!!! خلاصه گفتند ما پسرمون فکر می کنه تفاهم ندارن و... یعنی آنها هم جوابشون منفی بود!!!
    اون لحظه این قدر خوشحال شدم!!! مامانم هم خوشحال شد که مجبور نیست جواب منفی بده.خلاصه ما هم به روی خودمون نیاوردیم که ما هم جوابمون منفی بوده و مادرم خیلی آرزوی خوشبختی برای آقا... کرد.و کلی هم تعارف اون وسط رد و بدل شد.در نهایت مادرم گفتند اگه اجازه بدن ما یک دختری بهشون معرفی کنیم.آنها هم استقبال کردند و کلی مامانم و مادرشون دوست شدند...(البته فرداش به اون دختر زنگ زدیم ولی فهمیدیم تازه نامزد کرده!!!)

    هیچی دیگه.به خیر و خوشی تموم شد. و من یک نفس راحت کشیدم.و دیگه عذاب وجدان نخواهم داشت چون خودش جواب منفی را داد.

    اما برام یک تجربه ای شد.
    اینکه اصلا و ابدا تحت هیچ شرایطی دوست ندارم همسرم از من کوچک تر باشه!
    این آقا که ظاهرش سنش بزرگتر بود ولی اصلا نمی تونستم حس کنم فکرش از من بزرگتره!!!
    تو همچین موقعیتی یک بار دیگه قرار بگیرم.حتی اگه فقط سن مطرح باشه قطعا جوابم منفی خواهد بود و اصلا چنین خواستگاری را راه نخواهم داد! حتی هم سن را هم دوست ندارم.
    قبلا گفته بودم ایده آلم حداقل دو سال اختلاف سنیه.ولی الان بدتر شدم!!! دوست دارم اختلاف سنی حتی بیشتر مثلا 4 سال باشه.البته می دونم که نباید این کار را بکنم و همون 1 سال را قانع باشم.اما حسم متاسفانه این طور شد.

    در مورد بعضی معیارهای دیگه هم انگار یک تغییراتی تو ذهنم ایجاد شده و شاید مجبور شم تاپیک بزنم.و این تاپیک دیگه گنجایش نداره.




    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  8. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    1234567 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), mehdi1392 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), فدایی یار (دوشنبه 28 اردیبهشت 94), میشل (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), صبوری (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)

  9. #86
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    سلام مصباح جان .
    تمام پستت رو خوندم.منم در مورد سن مثل تو فکر میکنم.تازه اگر در تایپیک من پست آخررو خونده باشی دقیقا منظورم رو رسوندم.
    حالا من مشکل جدیدی پیدا کردم خواستگاری مجدد از سمت افرادی که پروندشون رو در ذهنم مختومه اعلام کردم.
    نمیدونم چرا اینطور میشه؟؟؟





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  10. کاربر روبرو از پست مفید صبوری تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)

  11. #87
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط احمدعلی نمایش پست ها
    سلام

    معذرت می خواهم ولی بنده با هیچ نامحرمی چه در فضای و چه در فضای مجازی هیچ گونه شوخی و رفتار مطایبه آمیزی تحت هیچ شرایط ندارم. به همین دلیل و به دلیل مذهبی بودن شما به همه سخنان شما با دید جدی نگاه کردم

    یا فاطمة الزهرا
    آقای احمد علی سلام
    هر کسی تعبیری از مذهبی بودن داره و تعبیر هر کس البته که محترمه.
    ولی من فکر نمی کنم طنز نویسندگی اشکال شرعی داشته باشه.و من مقصودم شوخی با خود شما به آن نحو که فکر می کنید نبود.
    به این نحو که خواستم جملاتم را با استفاده از طنز خیلی خشک بیان نکنم.
    من مذهبی هستم ولی اصلا خشک نیستم و شوخ طبعی دارم..نمی گم شما خشک هستیدها.اصلا شناختی از شخص شما ندارم.فقط خواستم بگم شاید عده ای این فکر را بکنند و این تعبیر براشون پیش بیاد که تاکید من بر مذهبی بودن صرفا ظاهر مذهبی و سخت گیری است
    .



    که من اصلا اینگونه نیستم.و برام بطن قضیه مهمتره.درواقع نیت ؛ قلب و احساس پاک که منجر به نزدیکی به خدا بشه و از روی ارادت قلبی اعمالی که خدا تکلیف کرده انجام داده بشه را می پسندم.نه صرف تاکید بر خطوط قرمز که گاهی خدا هم این قدر سخت گیر نیست که بعضی مذهبی ها به اسم خدا این قدر سخت گیرن! که خداوند هم همیشه از ما اعتدال خواسته
    .

    باز هم تاکید می کنم صرفا خواستم شفاف سازی کرده باشم و مقصودم به شخص شما تنها با این یک جملتون نیست.
    موفق باشید


    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  12. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    1234567 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), kamran2007 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), mehdi1392 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), فدایی یار (دوشنبه 28 اردیبهشت 94)

  13. #88
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام هدی جان،

    طبق معمول از خوندن پستت لذت بردم.

    اما در مورد این قسمت:

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    اینکه اصلا و ابدا تحت هیچ شرایطی دوست ندارم همسرم از من کوچک تر باشه!

    این آقا که ظاهرش سنش بزرگتر بود ولی اصلا نمی تونستم حس کنم فکرش از من بزرگتره!!!

    تو همچین موقعیتی یک بار دیگه قرار بگیرم.حتی اگه فقط سن مطرح باشه قطعا جوابم منفی خواهد بود و اصلا چنین خواستگاری را راه نخواهم داد! حتی هم سن را هم دوست ندارم.

    قبلا گفته بودم ایده آلم حداقل دو سال اختلاف سنیه.ولی الان بدتر شدم!!! دوست دارم اختلاف سنی حتی بیشتر مثلا 4 سال باشه.البته می دونم که نباید این کار را بکنم و همون 1 سال را قانع باشم.اما حسم متاسفانه این طور شد.





    داری تعمیم میدی!

    درضمن:

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    اون لحظه این قدر خوشحال شدم!!! مامانم هم خوشحال شد که مجبور نیست جواب منفی بده.

    اینکه دلت نمیخواد کسی رو برنجونی، قشنگ و دوست داشتنیه. اما در مورد جواب منفی به خواستگار، احساست سرچشمه نادرستی داره. این تفکر که با جواب منفیت داری اقدام نامطلوبی در مورد اون فرد انجام میدی، درست نیست. تو با جواب منفی داری بهش محبت میکنی و از یه انتخاب نادرست نجاتش میدی. پس دلیلی برای ناراحتیت وجود نداره. و نباید تو ذهنت سناریوسازی کنی که باعث رنجش یا افسردگیش شدی، چون تو که نمیدونی اون چه تیپ روانی ای داره... ممکنه خیلی هم خداروشکر کنه یا غیره. در هرحال نباید فکر کنی انسان ها موجوداتی هستند که با نه شنیدن میشکنن... این نکته مهمیه. این دیدگاه یه نتیجش احساست برای جواب منفی به خواستگاره، اما آورده های دیگه ای هم داره...


    موفق باشی

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    1234567 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), khaleghezey (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), شیدا. (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), صبوری (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)

  15. #89
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خانم مصباح الهدی
    به نظر من نباید با این برداشت ازدواج کنید که همسر من در آینده بخاطر من یا بخاطر شرایط خاصی تغییر میکنه
    خواستگارتون رو همونطور که هست ببینید و قضاوت کنید (قطعا در آینده بر زندگی همسرتون تاثیر گذار هستید ولی ممکنه نتونید کاملا به خواسته خودتون برسید)

    مثلا اگه دنبال قضاوته نباید نظرتونو طوری بهش میگفتید که در ظاهر و فقط برای راضی کردن شما بگه که شغلشو عوض میکنه و وکالت رو انتخاب میکنه (همونطور که دیدید خیلی زود دوباره به خواسته قلبی خودش برگشت )
    یا اگه سیاسیه و ...

    کاملا هم مشخصه که طرف مقابل هدفش از جواب دادن به سوالات شما بیان تفکرات خودش نبوده و حس میکرده که باید جوابی پیدا کنه که شما دوست دارید ازش بشنوید (یا شاید این عمل حاصل رفتار شما باشه وقتی در پایان هر سوالی که میپرسیدید جوابی که دلتون میخواست بشنوید رو مطرح میکردید)

    و با هر بار تکرار کردن سوال و وقتی شما نظرتون رو در انتهای سوال میگفتید طرف مقابل رو به این جهت سوق میدادید که دفعه بعد نظری مشابه نظر شما عنوان کنه (مثل کنکور های آزمایشی که برگذار میشه و در پایان جواب به افراد داده میشه تا در کنکور نهایی جواب های درست رو بزنن)


    وقتی باید صرفا و فقط و فقط معیار سن رو در نظر بگیرید که هیچ سوالی از طرف مقابلتون نتونید بپرسید
    وقتی که میتونید نظر طرف مقابل رو در همه زمینه ها بپرسید (مثلا هدفش از ازدواج ) پس میشه خیلی روی سن زوم نکرد
    این مطلب درسته که به طور طبیعی بهتره سن مرد بیشتر باشه اما این بیشتر بودن سن هم یک محدودیت داره

    اکثر دختر ها دنبال خواستگاری هستند که دیدش به زندگی و ازدواج مثل دید پدرشون کاملا جامع و پخته باشه
    و برای همین به سمت پسر هایی جذب میشن که 6 یا 7 سال و بیشتر اختلاف سن داشته باشند

    افراط و تفریط در هر کاری اشتباهه
    اینکار شما مثل اینه که بجای اینکه وقتتونو صرف درست کردن و پختن غذا بکنید سفارش بدید برای شما غذای آماده بیارن
    و خودتون هم میدونید که خوردن غذای آماده هر چند بخاطر اینکه وقت زیادی صرف پختنش نمیکنید لذت بخشه اما شما در جریان درست شدن غذای مورد نظر نبودید و نمیتونید از سلامت غذا آگاهی پیدا کنید و خیلی نمیتونید طعمشو تغییر بدید و فقط میتونید مصرف کنید

    اگر قرار باشه با پسری ازدواج کنید که حدودا هم سن شماست میتونید با هم مرحله به مرحله در جریان مسائل مختلف زندگی قرار بگیرید و روی هم تاثیر داشته باشید و به هم کمک کنید تا از پس زندگی بر بیایید

    اما وقتی قراره با یک نسل بعد تر از خودتون ازدواج کنید درسته که شما از بار این مسئولیت و همراهی همسرتون راحت شدید و همسرتون قبلا در جریان مشکلات تراش خورده و آب دیده شده ولی اون فرد دیگه شکل و فرم نهایی خودشو نسبت به سنی که شما در اون قرار دارید به دست آورده و خیلی کم میتونید تغییری لحاظ کنید

    ضمنا شما از دید اون فرد به ازدواج نگاه نمیکنید و همین ممکنه مشکل ساز باشه
    شاید همسرتون برای شما بقدر کافی پخته و بالغ باشه اما شما هم برای اون همینطور هستید؟ یا به چشم یک فرد خام و نابالغ به شما نگاه میکنه

    مطمئنا اگر تفاوت سنی شما زیاد نباشه میتونید در تصمیمات اساسی زندگی با همسرتون مشارکت کنید و نظر خودتونو بدید و سهم خودتونو داشته باشید اما وقتی که قرار اختلاف سنی خیلی زیاد باشه شما فقط باید نقش همسر بله قربان گو رو بازی کنید

    اما در مورد سوالاتی که رد و بدل شده و جوابهایی که عنوان شده و معلومه برای شما مهم بوده که عنوان کردید
    به من این حس وارد شد که انگار سر جلسه مصاحبه استخدامی ادارات هستم
    خیلی سوالات خشک و بدون در نظر گرفتن مسائل عاطفی و احساسی بیان شده
    و معلومه که سوالات شما از قلب شما و خواسته های قلبی شما بیرون نیومده و صرفا سوالاتی بوده که از مطالعه در خصوص ازدواج بدست آوردید

    کاملا مشخصه که سوالاتتون رو از یک منبع از اینترنت یا از کتاب خاص یا یک فایل صوتی تصویری آموزشی در خصوص ازدواج گرفتید و به همین شکل هم ممکنه خواستگاری داشته باشید که سوالاتش یا حتی جواب ها یی که به شما میده رو از اینترنت گرفته و ...

    به نظر شما در خصوص خواسته ها و ذائقه و علاقه شما در اینترنت سوال هست یا این سوالات فقط یکسری مطالب کلی هستند که نمیشه خیلی بهشون اثتنباط کرد

    مثلا زندگی ایده آل سوالی نیست که هر فرد بتونه در همون لحظه جوابشو بده یا حتی اگر حظور ذهن کافی داشته باشه نمیتونه در دو خط سوال به این مهمی رو جواب بده چون ممکنه نتونه نظرشو اونطور که میخواد بیان کنه و مطلبی رو جا بندازه
    به نظرم این سوال به چندین جلسه بحث و گفتگو نیاز داره
    تازه زندگی ایده آل برای هر فرد در هر دوره ای از زندگی تعریفش فرق میکنه و دستخوش تغییر میشه
    من نمیگم که این سوال رو نپرسید ولی اگر سوالی به این پیچیدگی دارید باید خیلی وقت بذارید تا جواب نهایی همسرتون رو بدست بیارید در ضمن جوابی که مشخص نیست در چند هفته بعد تغییر میکنه یا نه

    یاد فیلم اخراجی ها افتادم که برای اعزام به جبهه داوطلب ها رو گزینش میکردند با سوالاتی مثل اینکه کفن میت چند تیکه اس و ... و اکبر عبدی که میگفت من بجای همه اینا گزینش میدم
    موفق باشید

  16. 4 کاربر از پست مفید 1234567 تشکرکرده اند .

    juni (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), صبوری (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)

  17. #90
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    جناب 1234567 اگر به طور نرمال و طبيعي در نظر بگيريم يك دختر بعد از ازدواج به همسرش به عنوان تكيه گاه نگاه ميكنه و وقتي در زمان ازدواج ببينه نميتونه به طرفش به عنوان تكيه گاه نگاه كنه اون ازدواج رو نمي پذيره.

    سن هم يكي از مولفه هايي هست كه مهمه خيلي كم پيش مياد كه سن پسر كمتر باشه و از تجربه لازم برخوردار و بشه بهش تكيه كرد.

    يادمه يك مورد آشنايي غير رسمي بود كه آقا دست كم 6 يا 7 سال از من بزرگتر بود و چون واضح عنوان نشده بود جلسه آشنايي هست بحث ما راجع به مسائل اقتصادي و افكار اقتصادي پيش رفت.

    من واقعا حس كردم اطلاعات و برنامه هام و مديريتم از اون آقا بهتره پس برام محرز بود نميتونم از لحاظ اقتصادي بهش تكيه كنم حتي اگر از شاغل بودنم منصرف ميشدم.(بلوغ اقتصادي ربطي به شغل و ميزان درامد نداره)

    براي همين هيچ نمايلي نه من نه ايشون به جلسه رسمي نداشتيم و موضوع همونجا خاتمه پيدا كرد.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  18. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    1234567 (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)


 
صفحه 9 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آذر 93, 11:34
  2. کبوتر با کبوتر، باز با باز
    توسط lord.hamed در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 فروردین 92, 16:06
  3. دارم کوتاه میام؟
    توسط ch_1383615 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 21 آبان 90, 21:05
  4. کبوتر با کبوتر، باز با باز
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 آبان 90, 00:28
  5. مهربون بیا تو عیدی بگیر و عیدی بده
    توسط estar7 در انجمن معارف و مناسبت ها
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 03 فروردین 88, 11:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.