سلام آقای احمد علی
راستش اصلا دلم نمی خواد فعلا این تاپیک را ادامه بدم.چون نیازمند کمی فاصله و تمرکز هستم.
امیدوارم فعلا تا زمانی که خودم نخواستم این آخرین پست من باشه.
اما چون زحمت کشیدین و 8 صفحه را مطالعه کردین و کلی هم برایم وقت گذاشتین ؛بی ادبی دونستم جوابتون را ندم.
در مورد ادامه تحصیل که فرمودید؛من مشکلی نمی بینم که آدم به صورت هدفمند و آکادمیک تحصیلاتش را تحت نظر افراد صاحب فن بگذرونه.ضمن اینکه برای اینکه علم آدم به روز باشه ارتباط با آدمهایی که همون مسیر را گذرانده اند ضروری است.همچنین من رشته ام علوم انسانی نیست که در خانه مطالعه کنم.باید حتما بسیاری از مواد آزمایشگاهی که گران است و نیازمند به بودجه یا کار در آزمایشگاه می باشد برایم فراهم باشد.تحقیقات من نمی تواند فقط تئوری باشد.و کار ما به گونه ای است که بیشتر حالت team work دارد.
نمی دونم اگر ایده آلهایم را بگم که قطعا با مسخره خیلی از آقایون و شما مواجه خواهم شد (البته شاید اینجا مطرح نکنید ولی احتمالا در دلتون به من می خندین!)
من از بچگی آرزو داشتم که یک دانشمند شوم.فکر هم نکنید این از من دوره.نه من همیشه در کلاس ها جزء دانشجویان خوب بوده ام.چند تا ابتکار هم داشته ام. خدا را شکر استعدادش را هم دارم.شاید هم اعتماد به نفسش را!
من جزء نفرات برتر کنکور نبوده ام و یا این قدر با عشق درس نخوانده ام که فقط ازدواج کنم و همون ازدواج باعث بشه که مانع مسیر من بشه.پدر و مادرم این قدر برایم زحمت نکشیده اند که در آخر فقط ختم به ازدواج بشم.
چرا ما خوشبختی دخترانمان را محدود به ازدواج کنیم.یکی ازدواج کرد خوشبخت بشه و یکی هم اگه ازدواج نکرد یعنی دیگه هیچی و بشین فقط دعا کن که یکی بالاخره از تو خوشش بیاد و تو هم انتخاب کن.این نگاه تحقیرآمیزی به زن است.
شما می گین الان هم سن من برای ازدواج بالاست و الان هم اگه حتی ازدواج کنم در خوش بینانه ترین حالتش فاصله سنی من با فرزندم بالا خواهد بود.پس یعنی اینکه من باید خودم را قانع کنم با پسری ازدواج کنم که اصلا نمی توانم دوستش داشته باشم.یعنی باید خودم را متقاعد کنم که از بین همین آقایونی که منو می پسندند کوتاه بیام و یکی را انتخاب کنم.
حساب اینکه فردا چه مشکلاتی با این آقا دارم را هم نکنم.
من تا الان از رد کردن هیچ کدوم از خواستگارام پشیمون نیستم.چون واقعا نمی تونستم باهاشون زندگی کنم.الان اگه باهاشون ازدواج کرده بودم قطعا احساس خوشبختی نمی کردم.
قرآن می گه:زن و شوهر باید لباس هم باشند.خب لباس اولین خصوصیتش اینه که باید اندازه تن باشه.خصوصیت بعدیش هم اینه که لباس به ما خیلی خیلی نزدیکه.واینکه حتی لباس می تونه نشاندهنده فرهنگ و شخصیت آدم هم باشه.
البته خب همه خواستگارانم را هم که من رد نکرده ام.پدرم هم دخیل بودند.
چرا وقتی یک پسر خواستگاری میره اگه یکم به دلش ننشینه می گیم موارد بعد هست ولی یک دختر باید این قدر کوتاه بیاد.و بگیم زود باش ازدواج کن و... حتی نمی ذارن آدم یک دوران آشنایی کوتاه داشته باشه که به قطعیت برسه.
اختلالات ژنتیکی که با افزایش سن در فرزند تاثیر می گذارد عوام فکر می کنند فقط برای خانم هاست.ولی افزایش سن همون قدر برای آقایون هم تاثیر داره و بلکه هم بیشتر.اما اگر بخواهیم این گونه فکر کنیم کلا نباید زندگی کنیم.چون همین آلودگی هوا و تغذیه و کودهای شیمیایی و... هم تاثیرات زیادی بر روی جنین می گذارد.در مورد فرزند آوری هم من بیشتر از دو تا بچه که نمی خوام.مثل قدیم نیست که 10 تا بچه بخوام و باید زود ازدواج کنم.
این خوبه که اگه تمام شرایط جور باشه از این جهت هم آدم به فکر فرزندش و اختلاف سنیش باشه.ولی اولویت به نظر من در تشکیل خانواده صحیح است.اگر من پدر خوبی برای فرزندم انتخاب نکنم حالا هر چه قدر هم زود ازدواج کنم؛فرزندم خوشبخت تر که نمی شه.
در کل شما نگران فرزند من نباشید.
من خودم مادرم کارمند بودند.6 روز هفته کار می کردند.الان هم خدا را شکر از نظر عاطفی هیچ کمبودی حس نمی کنم.از فرزندان خیلی از خانم های خانه دار هم خیلی بهتر تربیت شدم.چون روی اصول و قاعده تربیت شدم.در ضمن مادرم منو در سن 30 سالگی به دنیا آوردند.
و خدا را شکر می کنم که خدا منو دختر همچین فرشته ای کرده و عاشق مادرم هستم.و نمی گم کاش مادرم کار نمی کردو یا سنش کمتر بود... همیشه هم بهش افتخار می کنم.
الان هم به نظرم در مجموع دختر بدی نیستم! : )
قدیم که مادران 10 تا فرزند با فاصله سنی کم داشتند و این همه امکانات رفاهی ماشین لباسشویی و سبزی آماده و... نبود؛شما فکر می کنید همه خانم ها تک تک بچه هاشون را وقت می ذاشتند و 7 سال اول 24 ساعته کنار فرزندشون می بودند؟
الان شما واقعا فکر می کنید که اگه تنها یک خانم خانه دار باشد مشکل عاطفی بچه ها حل میشه.
نه.مشکل از تربیت اشتباهه.الان من جلوی چشمانم تو آشناهام خانم خانه دار خیلی هست.بچه هاشون کاملا لوس !!! خانواده کاملا فرزند سالار!!! بچه از صیح تا شب جلوی شبکه پویا(کارتن) یا کامپیوتر.هر چی که دلش هم بخواد مادرش خیلی هم با عاطفه و مهربون با قربون صدقه بهش می ده و... تازه این خانواده مذهبیش بود.
خانواده غیر مذهبیش هم که مادر از روی بی کاری ماهواره روشن.هرجور آهنگ و رقصی نمایش داده میشه.بچه هم که این ها را می بینه و چقدر هم زود خیلی از مسائل جنسی را سر در میاره.مادر هم حوصله نداره یکم مطالعه کنه که آقا جون الان تربیت بچه تو وضع فعلی جامعه باید چه طوری باشه.چون شناخت صحیحی از جامعه نداره.دلش خوشه بچه اش یک تبلت دستش گرفته دیگه نمی دونه رفته از کجاها فیلتر شکن گرفته و...
اون چیزی که باعث تربیت صحیح می شه خانه دار بودن یا نبودن نیست. کیفیت مهم تر از کمیت مادریه.وگرنه هیچ مادری 24 ساعته لازم نیست کنار فرزندش باشه.مادری که بلد نیست چه طور با فرزندش صحبت کنه و گاهی من دیدم که راحت فحش می دن و... همون بهتر که کمتر کنار فرزندش باشه تا اونو بیشتر از این خراب نکرده.این مادر 24 ساعت هم کنار فرزندش باشه انگار نبوده!
من مادرم همون مقداری که با من بود بسیار با کیفیت بود.مطمئنم از کل 24 ساعت اون مادرا هم بهتر بوده.کلا مادرم خیلی باحوصله و صبور بودند.تا اونجا که یادمه هر شب موقع خواب برام یا پدرم یا مادرم قصه می گفتند.واقعا خیلی بیشتر از این مادران خانه دار برام وقت گذاشتند!!!
مادرم را می دیدم که در خانه مطالعه می کنه.نه اینکه بشینه ماهواره ببینه.مادرم را دیدم که فرد موفقی است.دیدم چقدر خوب برنامه ریزی می کنه.چقدر خوب سیاست داره.خانه داره.مرتبه.
مادرم را ندیدم که بشینه وقتش را با غیبتهای خاله زنکی پر کنه.یا وقتش را تو کل کل با مادرشوهر و... بگذرونه.
اگه کارهایی که پدر مادرم در خانه برای ما می کردند؛به شما بگم که شما باورتون نمیشه!
اینکه چقدر خوب به ما مسئولیت می دادند.این که چقدر از همون بچگی اندازه خودمون مسئولیت داشتیم و لوس و ناز پرورده نشدیم.جلساتی که به مدیریت پدرم تو خونه برگزار می شد.تفریحاتی که به موقع بود و...
و این که اتفاقا پدر و مادرم چقدر به من محبت می کرده اند.و البته اشتباه خانواده های الان این است که فکر می کنند فقط مادر تربیت کننده است.در صورتی که به نظر من پدر هم نباید از صبح تا شب کار کند و برای فرزندش وقت نگذارد.پدر من هم خیلی با ما بازی می کرد وقت می گذاشت.
الان تو این جامعه آیا میشه یک مرد به تنهایی هم از نظر اقتصادی تامین کننده باشه .چقدر روش فشار خواهد بود.چقدر از نظر روحی افسرده است.ولی وقتی ببینه خانمش هم هست می تونه بیشتر به ابعاد دیگه زندگی هم برسه.
بله من در کودکی مهد کودک رفته ام.ولی واقعا راضی هستم.اتفاقا مادرم در انتخاب مهد کودک خیلی خیلی دقت کرد.من تو همون مهد خیلی از خلاقیت هایم شکوفا شد و خیلی از استعدادهایم مشخص شد.از همون بچگی تو کاردستی هایی که درست می کردم یا نقاشی ها یا قصه گویی ها جلوی جمع مهارت ها و اعتماد به نفسم زیاد شد.
.از همون بچگی یاد گرفتم که چه طور باید با دیگران ارتباط برقرار کنم.اجتماعی شدم و...
البته مدتی هم پیش مادر بزرگم بودم.که خیلی هم خوب بود.داستانهایی که به من می گفت و... و چقدر خوب می شد که مادر بزرگ ها مدتی با نوه هایشان باشند.این طوری شکاف نسلی کمتره.این طوری چقدر برای روحیه مادر بزرگها خوبه.چقدر برای ذهن بچه ها خوبه و...
حتی اگه لازم باشه که هفت سال کنار فرزندم باشم،پس بقیه عمرم را چی کار کنم؟
بقیه عمر تو خونه چه احساسی به من دست خواهد داد!
البته اشتباه نکنید.من در آینده کارم به گونه ای نخواهد بود که هرروز سر کار برم.اگر مدرس دانشگاه بشم که دیگه اصلا مشکلی نیست.اما اگه این هم نشد کار پاره وقت را انتخاب می کنم.پرس و جو کرده ام.میشه.
اگه آدم کارش را دوست داشته باشه نه تنها باعث خستگیش نمیشه بلکه روحیه آدم را قوی می کنه.من فرزندم یک مادر افسرده را می خواد چی کار؟
این ها شاید باعث بشه که شما فکر کنید من ایده آلگرام یا اینکه فقط در آینده به فکر پیشرفت خودم هستم.
در صورتی که این طور نیست.من اگه تو تحصیل موفق بشم ولی فرزندم موفق نشه به چه دردی می خوره؟
هنر اینه که من خودم هم موفق بشم و بتونم فرزندی به همین نسبت موفقیت تربیت کنم.
کلا نگران فرزند من نباشید.من این قدر عاطفیم و بچه دوست که فرزندم اصلا کمبود محبت احساس نکنه.تازه باید یکم از من دور باشه تا خیلی لوس نشه .: )
الان خیلی ها میان میگن این ها تناقض داره و نمی شه یک فردی هم عاطفی باشه و هم اهل تفریح و هم اهل کار و علم و هم مذهبی...
ولی شده.مادر من!!! : )
البته مساله کار برای من تنها جنبه علاقه داره.اگه ببینم ازش لذت نمی برم رها می کنم.ولی بعیده که لذت نبرم.
این جمله آقای خاله قزی را حتما خوندین:
(یه رفیق دیگه هم داشتم البته پیامک مجانی بود ایرانسل باهم رفیق شدیم یه جمله هم ازش یاد گرفتم اونم خبره بود توی کارش: میگفت سید کسی رو بگیر که حتی اگه افتادی توی زندونم 6ماه و یکسال بتونه زندگیت رو بچرخونه و امروزی باشه.)
توی کارتن موش سر آشپز یک جمله جالب هست:
(تنها چیزی که قابل پیشبینیه اینه که زندگی غیر قابل پیشبینیه.)
چقدر خانواده ها بودند که بی سرپرست شدند و خانم هیچ مهارت و شغلی نداشته و مجبور شده کارهایی که در شانش نیست مثل کارگری و... انجام بده یا اینکه زیر بار منت این و اون قرار بگیره!
دخترتون را یه طوری بزرگ نکنید که خوشبختیش بند بشه تنها به شوهرش.
دختر خودتون هم بود و این قدر می دیدن به چیزی علاقه داره و استعداد هم داره؛مانعش می شدین؟نه نمی شدین وتازه حمایتش هم می کردین.چون دوستش دارین. همسرم هم اگه منو دوست داشته باشه حمایتم می کنه.
ولی در کل من تو این مورد با بیشتر خواستگارام (البته آنهایی که راه دادم)مشکلی نداشتم که مجبور بشم کوتاه بیام.حتی همین خواستگار آخریم که خیلی خیلی مذهبیه کاملا قبول کرده.
ممنون از وقتی که گذاشتین
علاقه مندی ها (Bookmarks)