ادم اصلا از عشقش بگذره وقتی تمامه تلاش هاشو کرده ؟
یا نه بمونه و غصه دوریو تحمل کنه!
پدر پسر راضی نشد شما بگید اگه تجربه دارید چه کنم؟
ازدواج کنم با کسی دیگه همش تو فکره اون نباشم!
تشکرشده 7 در 4 پست
ادم اصلا از عشقش بگذره وقتی تمامه تلاش هاشو کرده ؟
یا نه بمونه و غصه دوریو تحمل کنه!
پدر پسر راضی نشد شما بگید اگه تجربه دارید چه کنم؟
ازدواج کنم با کسی دیگه همش تو فکره اون نباشم!
تشکرشده 2,440 در 754 پست
باید مدتی بگذره تا اون قبلی کاملا (یا تا حدود زیادی) فراموش بشه بعد وارد رابطه جدید بشین. یکی از اشتباهات مسلم افراد اینه که برای التیام رابطه قبلی به ارتباط جدید روی میارن که بقدری این کار اشتباهه که اصلا نیازی به قلم فرسایی نداره!
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
asemaneabi222 (شنبه 23 فروردین 93)
تشکرشده 7 در 4 پست
من ممنونم از پاسختون
ولی اون نرفته که بخوام فراموشش کنم!چون پدرش راضی نمیشه موندم چیکار کنم؟برم ؟؟بمونم؟؟یا حتی تو موقعیتی که کسی رو پسندیدم ازدواج کنم؟من توی چند راهیم؟بینه خودم اون ایندهو.....
تشکرشده 2,440 در 754 پست
وقتی اون بین شما و خانوادش شما را انتخاب نکرده پس ..... به نظر من تکلیفتون واضحه!!!!
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
دختر بیخیال (شنبه 23 فروردین 93)
تشکرشده 492 در 107 پست
سلام دوستم روز بخیر
اگر از نظر اون آقا هم عشق بود به راحتی می تونستند پدرشون رو قانع کنندشاید یه کم سخت بود ولی یه پسر می دونه چطور پدرش رو راضی کنه و مطمعنن این اولین باری نیست که پدرش با یه درخواست اون مخالفت کرده مطمعنن در طول زندگی بارها و بارها در موارد مختلف مخالفت پدر رو داشته و میدونه چطور باید حل کنه.
دوستم به فکر خودت باشی و سعی کن فراموشش کنی.و بی خیالش شو درضمن بعضی از آقایون وقتی بی محلی عشقشون رو می بینن برمیگردن البته به هیچ عنوان به فکر برگشتش نباش که با این انتظار فرصتهای زندگیتو از دست میدی.
موفق و پیروز باشید
sara_11 (شنبه 23 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 23 فروردین 93)
تشکرشده 7 در 4 پست
بازم تشکر از توجه و پاسختون
من شاید قضیه رو درست تعریف نکردم
سه سال پیش من با اقا پسری اشنا شدم که هردومون ار 2 خانواده مذهبی هستیم من در همان اوایل به مادرم گفتم چون اهله دوستی نبودم و ایشون هم از روز اول از من خواستگاری کرد اما ایشون به خانوادشون نگفت چون شرایطش جور نبود !
خلاصه مادر بنده که خیلی ناراحت بود گفت تا با خانوادش نیاد اجازه نداره باهات بحرفه ایشونم رفت به خانوادش گفت که برخلافه تصور ما با مخالفته شدید روبرو شد به هرحال با کلی بدبختی مادرش اومد فقط برا اینکه اون دیگه چیزی نگه!بعد 6 ماه گذشت هربار خانوادش یه بهونه میاوردن که نیان بعد از کلی حرف و صحبت اومدن خونه ما و پدر بنده و پدر ایشون هر دو مدیر هستن خلاصه اولش برا هم کلاس گذاشتن بعدش تو لفاف پدره ایشون به پدرم گفت ما نیاز به اشنایی بیشترداریمو یه جورایی پیچوندنه قضیه که پدر من خیلی ناراحت شدن و با عصبانیت بلند شدند!اینجا قضیه یه جورایی تموم شد پدره اون گفته ما نمیتونیم قبول کنیم شما همو انتخاب کرده باشید ما باید برات دختر انتخاب کنیم و......حالا نمیدونیم چیکار کنیم!اون همش با پدرش حرف میزنه اما.....!ما هیچ تفاوته فرهنگی یا مالی نداریم !ررسما هیچ مشکلی به جز خانواده اون که این مدل انتخابو نمیپسندن!دوستان من 3 سال این پسرو دوست داشتم کلی زحمت کشیدیم چیکار کنم؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
اون همه کار کرده یه بار حتی چند روز خونه نرفت !!!من خیلی ار نظر روحی داغونم واقعا حسه خوبی ندارم!من فوق العاده دختره شاد و ازادی بودم اما الان گیرم انگار تو قفسم نه دلم میاد اونو تنها بزارم نه خودمو!پیش یه مشاور هم رفتیم گفت چون باباش راضی نیشه جدا شید اما این مشاوره نبود پاک کردنه صورت مسله بود هیچ کس درک نمیکنه ما چقدر تلاش کردیم تو این سه سال
تشکرشده 5,213 در 1,375 پست
سلام عزیزم
فقط اینو بگم که خانواده ای که از همین اول تورو نمیخواین، احتمال خیلی کمی وجود داره که بعد از عقد بخواینت.
بالفرض خانوادشون راضی شدن و بزور اومدن عقد کردین و ازدواج کردین و رفتین سر خونه زندگیتون.
اونجا چکار میخواین بکنین؟؟ با خانوادشون قطع رابطه بکنین؟؟
اذیتایی که میکننت و میتونی تحمل کنی؟؟
اگه تو سه ساله میشناسیشون، خانواده اقا پسر به اندازه سن آقا پسر میشناسنشون.بزرگش کردن
حالا فرض کن رفتین سر خونه زندگیتون اون عطش و تب و تاب عشق و عاشقی کم شد . بعد تازه حرفای خانوادشو بیشتر دید چکار میخوای بکنی؟؟
نمیدونم خانواده پسر دیگه ای دارن یا نه، ولی اگه دارن که تمام سعیشونو میکنن که از طریق عروسای دیگشون اذیتت کنن، اگه عروس دومشونو خودشون انتخاب کنن و توجهشون به اون بیشتر باشه این تبعیض تو و شوهرت و اذیت نمیکنه؟ نگی مهم نیس برام و فقط خود اقا پسر مهمه که باور نمیکنم، آخه کدوم عروسیه که دوست نداشته باشه مورد تایید خانواده شوهرش قرار نگیره؟؟ والا الان که همه آدما دوست دارن همیشه مورد تایید همه قرار بگیرن و همه دوستشون داشته باشن.
کدوم آدمیه که ایراد نداشته باشه.؟؟ تو هم مثه همه ی ما ایراداتی داری، کسی که دوستمون نداره نمیخوادمون، فقط ایرادامونو میبینه. حالا فرض کن این خانواده شب و روز ایراداتو ببینن و به پسرشونم بگن.
فک میکنی عشق ایشون تا چه حد دووم میاره.
عزیزم دیر یا زود تموم ایرادارو میبینی که از زبون خودش بهت میگه.
یه سرچ تو تالار بزن ببین نقش خانواده ها چقدر در برهم زدن یه زندگی، پررنگه.
یه خانواده ای که عروسشونو خودشون انتخاب کردن ممکنه همه ی مشکلات بالارو داشته باشن وای به حال مادر شوهر و پدر شوهری که عروسشونو از اولم نمیخواین.
فکر نکنم یه زندگی با تحقیر و ترجیح بدی.
فکر نکنم اون مشاور پر بیراه گفته باشن، اگه مشاور اینو گفتن بخاطر اینه که مسایل این چنینی و زیاد دیدن، خودت یه چند وقت همینجا باش یکم سرچ کن پست هاو بخون و مشکلاتتو که بخونی دستت میاد چرا اینو گفتن.
بعدشم خانواده دختر و خود دختر، کار خاصی نمیتونن انجام بدن وقتی خانواده پسر مخالفن. این خود اقا پسرن که میتونن کاری کنن .
فرض کن اگه دختر خانومی جواب منفی میده یا خانوادش مخالفن، خانواده اقا پسر یا خود پسر میتونن با اصرار زیاد تر و پیگیریای بیشتر نظرشونو برگردونن.
حالا قضیه شما برعکسه، دوست داری خودتو و خانوادتو کوچیک کنی؟؟ بسم الله.این راه و.اینم شما، بفرمایین، فقط امیدوارم به عواقبش خوب فکر کرده باشی.
به اینم فکر کرده باشی که فردا روز که مثه تمام زن و شوهرا دعواتون شد و شوهرتون سرکوفت زدن که خودت اومدی منو بگیری و خودت اصزار داشتی خانواده من ک مخالف بودن. تحمل شنیدن این جملات و داشته باشی.
چون میدونی که زندگی عشاق هم بی بحث و دعوا نیست.
موفق باشی.
**برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
یاد نمیگرفتم .....! **
ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 23 فروردین 93 در ساعت 09:49
Aminn (شنبه 23 فروردین 93), asemaneabi222 (شنبه 23 فروردین 93), fariba s (شنبه 23 فروردین 93)
تشکرشده 3,056 در 916 پست
سلام سارا جان خوش اومدی به همدردی . در مورد خودتون بیشتر توضیح بدید . اگه دو خانواده کفو هم هستند چرا اونا مخالفت میکنن . انتخاب کردن پسر که دلیل موجهی نیست . شاید اصرار زیاد از طرف شما باعث مقاومت بیشتر اونا میشه . میشه بگید چه تلاشهایی کردید در این سه سال ؟
تشکرشده 7 در 4 پست
سلام واحد عزیز
ممنونم واقعا تلاش هامون:سال اول گفتن لیسانسش تموم شه بعدش سربازی !کلی باهم برنامه ریختیم برا اینکه ارشد قبول شه تا بهونه سربازی از بین بره!کلی خوند قبول نشد نذر کردم دعا خوندم تا اینکه تو تکمیل ظرفیت اسمش دراومد
یعد گفتن کار نداری دوباره کلی دعا تا کار پیدا کرد
گفتن پول نداری باهم مغازه زدیم ضرر کرد ولی دیدن دنباله کارو زندگیه
بچه ها ما سه سال جنگیدیم
- - - Updated - - -
واقعا با هم سه سال زندگی کردیم ساختیم حالا بچه ها من نمیدونم چیکار کنم جز خدا کسی رو ندارم!از خانوادم سرکوفت چون مذهبی هستن که این رابطه چی بود!ما سالم بودیم !
- - - Updated - - -
واقعا با هم سه سال زندگی کردیم ساختیم حالا بچه ها من نمیدونم چیکار کنم جز خدا کسی رو ندارم!از خانوادم سرکوفت چون مذهبی هستن که این رابطه چی بود!ما سالم بودیم !
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)