به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 فروردین 93 [ 17:47]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    48
    سطح
    1
    Points: 48, Level: 1
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow من فقط ۱۰ روز تا جدایی وقت دارم !

    سلام دوستان عزیزم...
    مدتهاست دنبال یه راه دیگه غیر از مشاوره رفتن و مطالعه کردن به خاطر اصلاح اوضاع زندگیم بودم تا این که با این تالار آشنا شدم...
    دو سال و نیمه که عقد و ۱ سال و نیمه که عروسی کردیم. هر دومون ۲۸ ساله هستیم.من فوق لیسانس دانشگاه تهران و خانه دار و شوهرم فوق دیپلم دانشگاه آزاده و کارمنده. به شکل سنتی با هم آشنا شدیم. شوهرم ۵تا خواهر و یه برادر داره و خودش فرزند آخر خانوادست.مادر و پدرش از هم طلاق گرفته بودن و پدرش تو یه شهر دیگه زن و بچه داشت تا اینکه ۳ سال پیش فوت شد. برادرش معتاد و خواهر بزرگشم ۲ بار طلاق گرفته و الان زن سوم خانوادست. پدر و مادرش از سادات هستن و مذهبی.اما خانواده من عام و معمولین.
    از اوایل عقد شوهرم مدام بهانه گیری می کرد و به هر دلیلی منو میزد حتی تو خیابون و جلوی خانوادش. البته منم زبون دارم اما اکثر اوقات بیخودی می زنه. حتی شب عروسی دستم کبود بود و بعد از عروسی شدت ضرباتش بیشتر می شد و گاهی می خواست خفم کنه. ضربات وحشتناکی به سر و کمرم میزنه الانم چشم چپ و گوش راستم به خاطر کتکاش مشکل دارن.
    این روند ادامه داشت تا ۳ ماه پیش که قضیه بیخ پیدا کرد و در جریان یه کتک کاری به طور اتفاقی خانواده هامون خبر شدن و اون از اون موقع با خانواده من قهر کرد و دنبال مامانش رفت و ۱ هفته خونه نیومد و بعدش که با اصرار من اومد تا مدتی منو زندانی کرد. تو جریان اون دعوا به خونوادم که همیشه خودشم میدونه طرفدارشن بد وبیراه گفت. بعد اون جریان خونوادش با من هیچ تماسی نگرفتن البته قبلشم منو چندان قاطی خودشون نمی کردن با وجودی که من تلاش می کردم. اما تماساشون با برادرشون بیشتر شد.
    این گذشت تا قبل از عید از شوهرم خواستم جهت بهبود روابط با ید یه کاری کنیم یا نقل مکان یا رجوع به مشاوره یا ... و اون ۱۰ روز بعد گفت که من طلاقو انتخاب کردم برای تاریخ شانزدهم فروردین.
    از اون روز تا حالا مدام برام روزشماری میکنه! الان فقط ۱۰ روز فرصت دارم و دیروز یه نامه برام نوشته که من تصمیم خودمو گرفتم.میگه از اول که عقد کردیم دوست داشتم اما یواش یواش محبتم کم شد آخه تو پرخاشگری کردی. من به خدا خیلی قوانین همسری رو رعایت می کنم. باور کنید روز اول عید چنان بر سر و کمر بینی من کوبید که همه فهمیده بودن که کبوده بینیم اما به روم نیاوردن.(من تنها رفتم خونه مادرم و اونم تنها خونه مادرش)
    به نظرتون چه کار کنم.....دوستم نداره که انقدر مصممه؟ از تصمیمی که گرفته تردید ندارم که اینکارو میکنه همانطور که توی دوره عقد می خواست این کارو بکنه. درمونده شدم به خدا.

  2. کاربر روبرو از پست مفید مریم۳۹۳ تشکرکرده است .

    هم آوا (یکشنبه 10 فروردین 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    ضمن عرض سلام و خوش امد گویی

    آیا ایشون اقدامی واقعی برای طلاق انجام دادند که برای شما تاریخ تعیین کردند؟ یعنی دادخواستی قانونی دادند؟
    میشه به ما بگویید که علت اینکه همسرتون شروع به کتک کاری می کنند چه موضوعاتی هستند؟
    5 مشکلی که الان بیشتر بجث هاتون رو تشکیل میده بیان کنید؟
    آیا الان شما به دنبال راهی برای برگردوندن نظر همسرتون از طلاق هستید ؟
    لطفا خصوصیات مثبت همسرتون رو بنویسید.
    خصوصیات مثبت و منفی خودتون رو هم بنویسید.
    منتظر پاسخهاتون هستیم.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  4. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (چهارشنبه 06 فروردین 93), del (دوشنبه 11 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 10 فروردین 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    من در جریان زندگی شما نیستم ولی بر طبق چیزهایی که شما گفتید،عوض اینکه شما روزشماری کنید برای طلاق همسرتون میکنه؟اینهمه آسیب دیدید چشم و گوشتون که آسیبش موندگار شده،به نظرم حتما همسرتون رو پیش یه روانپزشک ببرید ممکنه بیشتر از این آسیب ببینید

  6. 2 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    هم آوا (یکشنبه 10 فروردین 93), سرگشته دوست (جمعه 11 مهر 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام مریم عزیزم

    قبل از هرچیزی یادت باشه زندگی یک جاده دو طرفه است...اگر یکی (چه زن و چه مرد) بخواد تنهایی این بار رو به دوش بکشه دیر یا زود خسته میشه و کم میاره....

    بنابراین اینو بدون همون قدر که شما دلت برای زندگی میتپه و نگران از دست دادنش هستی ، به همون اندازه هم همسرت باید نگران باشه.

    و یه چیز دیگه رو هم فراموش نکن...اگر همسرت هدفش واقعا طلاقه به زور نیمتونی نگهش داری....کسی که میخواد بره بالاخره میره و هیچکس نمیتونه نگهش داره.....
    یادت باشه زندگی با مردی که دست روی زنش بلند میکنه سخته و نیاز داره که اصولی و با کمک مشاورای خبره این عادت از سر مرد بیفته...پس راهی طولانی (در صورت منصرف شدنشن از طلاق و ....) در پیش خواهی داشت...
    من اصلا شما رو ترغیب به جدایی و یا ادامه زندگی نمیکنم.چرا که الان مرحله ای نیست که شما بخواهی قاطعانه تصمیم بگیری.....

    متاسفانه بسیاری از اقایون از سلاح طلاق برای لرزوندن تن و بدن خانمها استفاده میکنن...اگر بفهمن روی این موضوع حساس هستی این میشه براش عادت که سر هر دعوایی از این سلاح استفاده کنه....
    درک میکنم شرایط سختیه اما بهتره که خودت رو به بیخیالی بزنی و اجازه بدی متوجه بشه خودش....از طلاق و دادگاه و ...هم نترس.هیچ خبری نیست.اگر هم طلاق غیر توافقی باشه حداقل یکسال پروسه اش طول میکشه.....که رد این یکسال هزااران اتفاق ممکنه بیفته...پس نترس....

    خودت رو بی خیال نشون بده....مثل همیشه رفتار کن...عادی...

    در کل چون رفتارت کاملا منفعالانه بوده در برابر همسرت و کتکهاش باعث شده نه تنها ایشون پرتوقع بشه، بلکه خودش هم برای طلاق اقدام کنه.

    جو خونه رو اروم نگه دار...اگر هم تاریخ دادگاه و ...رو برات یادآوری کرد فقط یک کلام بهش بگو...این تویی که طلاق میخوای نه من.و من قصد ندارم تورو منصرف و یا تشویق به این کار بکنم.اگر فکر میکنی این کار دسته انجامش بده.

    حواست باشه وارد بازی کودکانه همسرت نشی....

    فعلا اینها رو داشته باش

    نگران نباش...توکل به خدا کن و مطمئن باش هر چیزی برات پیش میاد به صلاح و منفعته توست.خودت رو خدا بسپر و ازش کمک بخواه.

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  8. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 11 فروردین 93), سرگشته دوست (جمعه 11 مهر 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 فروردین 93 [ 17:47]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    48
    سطح
    1
    Points: 48, Level: 1
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیزم واقعا از همدردیتون متشکرم...
    اوضاع به گونه ای شده که مجبورم بعدا جواب بدم...

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 فروردین 93 [ 17:47]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    48
    سطح
    1
    Points: 48, Level: 1
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان گلم.
    ببخشید خیلی دیر کردم.
    تو این چند روز خیلی مشکلات رو طی کردم. اول مجبور شدم با یه عنوان و نام کاربری جدید وارد بشم تا مشکلم حل بشه اما دیدم اونجا کسی کمکم نمی کنه.
    امروز شوهرم بخاطر اینکه مادرم بعد از ۴ ماه میخاد بیاد خونمون میخاد بره خونه مادرش چون قبلا بهم گفته من دیگه با خونواده تو کاری ندارم و کلی حالم بد شد.
    شوهرم دادخواستی برای طلاق نداده اما قبلا مادرش یه شکایت عدم تمکین نوشته که ظاهرا پی گیر نشدن.
    نکات مثبت:
    مهربان و خوشرو
    قربان صدقه برو
    تا قبل از دعوای ۴ ماه قبل خوشبین
    نکات منفی:
    بدقوله مدام زیر قولش میزنه و بعدش منکر میشه که اصلا قولی داده
    همه چیز زندگیش به نام مادرشه. مثلا قبل از عروسی یه خونه داشت که فروخت اون به نام مادرش بود من نمی دونستم بعدش اعتراض کردم گفت از این به بعد دیگه همه چی به نام خودم می زنم اما بعدش با پول خونه سکه خرید اونم به نام مامانش بعدشم سکه رو تبدیل به اوراق کرد باز به نام مادرش. گفتم چرا گفت چون اگه چیزی به نام خودم باشه بهم وام مسکن نمیدن. بعد از عروسی هم ۱۰ تومن داشت که که داد به یه نفر که سودشو بگیره قسطاشو بده اونم به نام مادرش تو حساب اون شخصه.
    فراموشکاره
    بدبینه از بعد از دعوا میگه خانوادت فلان و فلان.
    مخفی کار. تا به حال از هیچ چیز خونوادش نه من پرسیدم (چون دوست داشتم به حریمش وارد نشم)نه اون چیزی گفته. الانم هر اتفاق ساده ای رو به من نمیگه.
    بعد از دعوای ۴ ماه فبلم خیلی بددهنی کرد نسبت به ایل و تبارم. خیلی.
    بسیار بسیار مغرور و یک دنده. میخاد همه فکر کنن زنش یه فرشته است. از طرفی هم میخاد همونجوری باشم که خودش میخاد. در غیر اینصورت ...
    ظاهر مظلومانه ای داره و همه منو مقصر می دونن غیر از کسانی که درکشون بالاست.
    من مدام تلاش میکنم به زندگی امیدوارش کنم و بگم این مشکلاتو همه دارن به مرور زمان حل میشه اما اون میگه من نمی تونم تحمل کنم دارم دیوونه میشم.
    بیشتر سر نوع حرف زدنم گیر میده. بخصوص وقتی با یکی حرف میزنیم بعدش میگه چرا اینو گفتی چرا اونو گفتی. سر نوع حفاظت از چادرمم گیر میده به انواع مختلف. میگه تو خیابون اصلا نخند. نزدیک ادره شون که میشیم میگه اینجا حواستو جمع کن. خودتو درست کن. اگه از کاری خوشش نیاد میگه بریم خونه درست می کنم اما اون لحظه منتظره یه چیزی من بگم تا همون جا عقده شو خالی کنه و بزنه.
    مامانشو می پرسته. اغراق نمی کنم. اولا خیلی خوشم می اومد که مدام مامانشو ماچ می کنه و دستشو می بوسه اما یواش یواش خسته شدم حالم بهم می خوره هر چیزی حدی داره. خرج کل زندگیشم با خودش بوده حتی عروسی ۱۰۰۰ تومن ندادن اما روز پاتختی ۳ تون از پولامونو برداشتن.اما اون موقع خیلی اعتراض نکردم. گفتم از این به بعد دیگه باید درست ززندگی کنیم.
    به نظرتون این که همه چیز از اول به نام مادرشه یعنی چی؟ یعنی حتی از قبل ازدواج تا الان به فکر این بودن که اگه روزی زن پسرشون بخاد طلاق بگیره هیچی به نام پسره نباشه؟ یعنی از قبل ازدواج به پسرشون یاد دادن که نباید خوشبین بود و زن رو می شه طلاق داد. حالا هم میگه مهریه کجا بود کی میده؟
    حالا هم که فکر طلاقه. منتظرم تا بعد عید کی میخاد بره دادگاه.
    من از طلاق گرفتن می ترسم. دوست ندارم یه مطلقه باشم با کلی امر ونهی ها. خودتون می دونید که بعد از طلاق یک زن هم خودش خودشو محدود می کنه هم دیگران.
    اصلا هم تحمل دوریشو ندارم. بهش علاقه دارم. فکر کنم بعدش دق می کنم همونطور که الان تو این زندگی جهنمی دق می کنم.

  11. 2 کاربر از پست مفید مریم۳۹۳ تشکرکرده اند .

    هم آوا (دوشنبه 11 فروردین 93), اشنای قدیمی (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 فروردین 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    239
    سطح
    4
    Points: 239, Level: 4
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم.
    از شما که خانم تحصیلکرده ای هستی انتظار میره عزت نفس بیشتری داشته بشی. با این همه کتک دوسش داری هنوز و دق می کنی اگه نباشه!!!؟؟ خیلییی صبوری خیلی صبور. به نظر دفعه اولی که دست روی تو بلند کرد باید محکم جلوش می ایستادی نه اینکه واسش عادی بشه. من کارشناس نیستم و نمی تونم راهنمایی درست بکنمت فقط خواستم باهات همدردی کنمو برات آرزوی موفقعیت کنم

  13. کاربر روبرو از پست مفید mehrfar تشکرکرده است .

    اشنای قدیمی (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. رفتارهای روز آشنایی
    توسط mahdi24 در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 09 فروردین 92, 08:33
  3. پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 اسفند 91, 12:54
  4. یک ماه پس از جدایی،هنوز مثل روز اول جدایی
    توسط bahar_N در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 06 مرداد 91, 10:17
  5. روز اول آشنایی
    توسط چشمک در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 آذر 90, 12:51

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.