تشکرشده 858 در 268 پست
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
فرشته مهربان:
با سلام
ولی چی ؟
این روابط با عواطفی که پشت آن هست بدون اینکه اقدام برای ازدواج بطور رسمی در آن باشد آخر و عاقبت ندارد و آسیب زا هست . شما اگر برای او احترام قائل هستی بهتر هست که دست از این رابطه بکشی یا اینکه رسماً خواستگاری او بروی .
ضمناً عنوان تاپیک گویای اصل مسئله شما نیست لذا یک عنوان که دقیقاً مشکل شما را بیان کند تنظیم کرده و از طریق لینک تماس با ما ارسال کنید تا جایگزین عنوان کنونی شود
asemaneabi222 (پنجشنبه 22 اسفند 92), khaleghezey (پنجشنبه 22 اسفند 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 22 اسفند 92), کاغذ بی خط (جمعه 23 اسفند 92), پسرمهربون (پنجشنبه 22 اسفند 92)
تشکرشده 15 در 9 پست
مرسی بچه ها،باتوجه به حرف شما امشب میخوام به طور رسمی ازش بپرسم که نظرش راجب من چیه؟میخوام هم تکلیف خودم باخودم روشن شه
فقط یه چیزی رو درک نمیکنم اونم اینکه شمامیگی ادامه این روابط برای اون آسیب میرسونه،ولی آخه چرااا،چطوری به اون آسیب میرسه؟میشه بیشترتوضیح بدین؟
- - - Updated - - -
من به هیچ عنوان نمیخوام اون آسیب ببینه وبرای اینکه این اتفاق نیوفته هرکاری میکنم
تشکرشده 15 در 9 پست
سیاهی غمهایتان نصیب آتش وروشنی آتش نصیب دلهایتان 4شنبه سوری مبارک بچه ها.
بچه هاکسی نمیخوادچیزی بگه؟؟؟؟؟
تشکرشده 18 در 7 پست
خوش بحال اون خانم که شخصی مث شمارو داره که اینقد دوسش داره
من تابحال به چنین مردی تو زندگیم برخورد نکردم
پسرمهربون (جمعه 01 فروردین 93)
تشکرشده 15 در 9 پست
عیدهمگی مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید
ازش پرسیدم که نظرش راجب من چیه ولی اون چیزی نگفته،البته قهرم نیست وقتی هم بهش اس میدم جواب میده درسته خیلی کم حرف زدیم ولی حرف زدیم،دیگه ازاون روز راجب ازدواج حرف نزدم باهاش چون میخوام هروقت دلش خواست وراحت بود حرف بزنه نمیخوام اذیت بشه.
- - - Updated - - -
- - - Updated - - -
[QUOTE=مسافر کوچولو;322401]خوش بحال اون خانم که شخصی مث شمارو داره که اینقد دوسش داره
من تابحال به چنین مردی تو زندگیم برخورد نکردم[/QUOTE]
من آدم روکی هستم بعضی وقتا بنابه دلایلی خواستم باهاش دعواکنم (یه اخلاق بدی هم دارم اونم اینکه بعضی وقتا زود جوش میارم )بااینکه اعصابم خورده ولی وقتی
باهاش حرف
می زنم انگار نه انگارکه من میخواستم باهاش دعواکنم خیلی برام عجیبه به خداخودم از رفتارخودم تعجب می کنم بااینکه اگه یکی دیگه بود امکان داشت کلش روبکنم ولی
جلو اون
نه برام مثل ابیه که میریزی رواتیش،درسته همیشه حرفایی روکه میخوام بهش بگم رو میگم ولی به مهربون ترین شکلی که بلدم.
ازروز اولی که باهاش حرف میزنم یه بارم نشده که ازکارای این دلخور بشم ولی اگه این کارارو یه دختره دیگه میکرد حتی جواب سلامشم نمیدادم فقط باسر اشاره می کردم
ولی راجب این دختر همه چی فرق میکنه همه ه ه ه ه چی
من الان فقط یه چیزی رو میدونم و بهش ایمان دارم اونم اینکه امکان نداره بتونم کسی رومثل این دوست داشته باشم وبرام اینقدر عزیز باشه ازاین موضوع مطمانم
ویرایش توسط پسرمهربون : شنبه 02 فروردین 93 در ساعت 01:40
تشکرشده 166 در 82 پست
والا منم یکی و دوست داشتم اونم منو به چشم داداش میدید
یکی از عواملی که گفت نمیخوام باهات ازدواج کنم همین بود که همه چیرو راجع به عشق زندگیش و ... بهم گفته بود
حواستو جمع کن
تشکرشده 15 در 9 پست
بهم جواب رد داد گفته که به من به چشم داداش نگاه میکنه
فدایی یار (چهارشنبه 06 فروردین 93)
تشکرشده 1,301 در 451 پست
دوست محترم ... مگه نگفتی اون قدر برات عزیز هستش ایشون که اگه برو نبینمت قبول میکنی..پس حالا که این طور گفتند شما هم سعی کن قبول کنی شرایط رو...سعی کن از این حالی که توی وجودت بوجود اومده برای ساختن ایندت استفاده کنی تا خدایی ناکرده روزی نیاد که اون دختر بگه خوب شد بهت جواب منفی داد...سعی کن اون قدر ایندتو بسازی و اون قدر دختر های خوب ارزوی ازدواج با تو رو داشته باشند...نه برای انتقام و این که ایشون یه روز پشیمون شه چون این طوری به هیچ جا هم نمی رسی...منظورم این هستش دیگه حرف دلتو زدی هر چند اگه خودت خواستگاری کرده باشی مستقیم من مخالفم و کلا خیلی چیز ها مشخص نیست و نبود شاید اگه شما شرایط یه مرد ایده ال برای ازدواج ایشون رو می داشتی جواب مثبت میگرفتی و ایشون ارزوش بود شما ازش خواستگاری کنی...
به هر حال گوشه گیر نشی که باختی...
تشکرشده 15 در 9 پست
درسته من ناراحتم خیلی هم ناراحتم ولی نه ازدست اون دخترچون اون برای انتخاب شوهر آیندش حق انتخاب داره ونمیشه بازور باهاش برخورد کرد،ازدست خودم ناراحتم که چی کم دارم وچی براش کم گذاشتم.
الانم نباید باهاش بد برخورد کنم اصلا دلیلی هم نمیبینم بد برخورد کنم باید باهاش مثل قبل باشم که به هیچ عنوان فکر بکنه که چون به من جواب رد داده ناراحتم واونم ناراحت بشه دردخودم برام بسه.
من خودمم قبول ندارم که پسرخودش از دختره خواستگاری کنه چون تو ایران فقط پسرودوختر مهم نیست نظرخوانواده ها هم خیلی مهمه که به نظرمن این خیلی خوبه چون اینجوری ماجونا ناخواسته از تجربه بزرگترامون هم استفاده می کنیم.شاید من درست توضیح ندادم من خودم ازش خواستگاری نکردم که فقط پرسیدم میتونه من رو به چشم شوهرش ببینه یا نه من خودم کامل بهش توضیح دادم که نظر خانواده ها چقدر مهمه.
من یه خانواده مذهبی دارم وتوش بزرگ شدم ودینمم خیلی دوست دارم ولی در مورد اون دختره خیلی چیزا فرق می کنه که نمیتونم درک کنم من اون دوختر رو خیلی دوست دارم حتی بیشتر از خودم واینجاش برام خیلی عجیبه ونمیتونم درکش کنم یه جورایی الان همه کس منه نمیدونم چطوری بگم اه ه ه
وقتی پیششم با تمام وجود دوست دارم دستاشم بگیرم و بغلش کنم و سرش رو بچسبونم به سینم برام عجیبه که چرانسبت به اون این حس رودارم البته منظور من شهوت نیست ها دیدین وقتی آدم یه بچه کوچولو رو میبینه دوست داره بغلش کنه وبوسش کنه منم نسبت به اون اینجوری هستم حتی از اول آشنایی مون هم همیشه خانم کوچولو صداش میکنم نسبت به هیچکس دیگه ای اینجوری نیستم ها فقط نسبت به اون خانم کوچولو اینجوری هستم خیلی خواستم برای دوست داشتن اون حد واندازه ای برای خودم تعریف کنم ولی نتوستم برام درست مثل خانواده درجه یک منه،من پدر ومادروبرادر ومخصوصا خواهر خودم رو بی حدو اندازه دوست دارم اونم بی حدو اندازه دوست دارم،میدونم اشتباهه ولی دست خودم نیست وقتی پیش اونم هیچیم دست خودم نیست حتی وقتی خیلی از دستش عصبانی باشم فقط کافیه بهم یه لبخند بزنه اگرم که از ته دلش بخنده کلا از این رو به اون رو میشم
درک اینا برام سخته آخه چرا نسبت به اون این جوری هستم حتی نمیتونم از دستش دلخوربشم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)