ای بابا شما چرا این قدر آخه ناامید!
ناسلامتی شما قراره در آینده مدیر یک خانواده بشید.مدیر یک خانواده باید محکم و قوی باشه!
خانم ها دوست دارن به همسرشون تکیه کنند.اگه این جوری برید خواستگاری و این حستون به دخترخانم منتقل بشه،احتمال جواب منفی میره بالا!
آقای کروکدیل چقدر قشنگ راهنمایی کردند.واقعا لذت بردم.
به نظر من اگر واقعا در خودت می بینی می تونی مسئولیت یک زندگی مشترک با تمام مشکلات احتمالی آینده را بپذیری اقدام به ازدواج کن.اگه به پختگی رسیدی اقدام به ازدواج کن.
تو زندگی ممکنه شرایطی برات پیش بیاد که چند تا مشکل هم زمان داشته باشی.بالاخره همه چیز بر وفق مراد نیست که!
اگه اون موقع با یک شکست کوچیک این قدر ناامید بشی تنها خودت را درگیر نمی کنی!زنت بچه هات هم درگیر می شن.باید توانایی مدیریت بحران و سیاست زندگی را داشته باشی.
من می گم شرایط فعلی شما سخته.من قبول دارم.اما شما از همین شرایط سختت برای مرد شدن و پخته شدن استفاده کن!
هم ادامه تحصیل بده هم برو دنبال کار!خیلی سخته.مخصوصا با پایان نامه ارشد!!!
من درک می کنم چون خودم کشیدم(حتما پایان نامه راحت بردار).اما باور کن اگه این مرحله سخت را پشت سر بذاری اون وقت می تونی به خودت امیدوار بشی که می تونی مشکلات احتمالی زندگی آیندت را هم پشت سر بذاری!
خانمت می تونه بیشتر بهت تکیه کنه و بهت بیشتر افتخار کنه.
آقا محمد من دخترم.می دونید دخترا براشون تحصیل آقایون مهمه(حالا درست یا غلطش را کار ندارم.)ما که نمی تونیم تمام دخترا را بیاریم تالار همدردی،باهاشون صحبت کنیم که بابا به خدا درک به تحصیل ربطی نداره.می تونیم؟
پس شما این معیار خیلی از دخترا را که به دست آوردی را به راحتی از دست نده!بعدا حتما پشیمون می شی! ببین من خودم دخترم اینو واقعا می دونم.
بعضی از دخترا از جمله من وقتی می بینیم یک پسری وقتش را در تحصیل علم گذاشته،بهش مطمئن تر می شیم که احتمالا وقتش را صرف کارهای بد نکرده.
یا اینکه احتمال می دیم که آدم با پشتکاری هست.یا اینکه احتمال منطقی بودنش بیشتره یا اینکه احتمال باهوش بودنش بیشتره،صبور تره و.....
(آنچنان که مثلا وقتی می بینیم یکی اهل ورزش بوده،مطمئن می شیم اهل اعتیاد و... نیست.)
به نظر من اگه می بینی می تونی واقعا مسئولیت یک زندگی را به عهده بگیری،این قدر زود خسته نشو!این قدر برو خواستگاری تا بالاخره یکی مناسبت پیدا بشه.تازه این قدر آدم تو جلسات خواستگاری تجربه کسب می کنه واین قدر فکرش باز تر می شه.نمونه اش تو تالار خیلی هست.که حتی الان می تونیم با هم یک مشاوره ازدواج بزنیم.
خلاصه تمام خواستگاری ها مستقل از هم هستن و ربطی به هم ندارن.ممکنه خواستگاری بعدیتون به نتیجه برسه.زود نا امید نشید.
لینک زیر را هم حتما و حتما بخونید:
یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه اكواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت كرد.
تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی كوچیكتر كه غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود.
ماهی كوچیكه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی كوچیكه بارها و بارها به طرفش حمله می كرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای كه اونو از غذای مورد علاقش جدا می كرد.
بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی كوچیك منصرف شد. او باور كرده بود كه رفتن به اون طرف اكواریوم و خوردن ماهی كوچیكه كار غیر ممكنیه.
دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز كرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی كوچیكه حمله نكرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر اكواریوم نگذاشت.
میدانید چرا؟
اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار كه شكستنش از شكستن هر دیوار واقعی سخت تر بود.
اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی
شما این دیوار شیشه ای را از ذهنتون بردارید. مثل این ماهی نباشید که فکر کنید این دفعه هم حتما مثل دفعات قبله! چون اگر این جوری فکر کنید حتما همین طوری هم میشه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)