سلام.
من رفتم که درستش کنم.از اول.
3-4 روز بیشتر نتونستم تحمل کنم.
فک میکنم سر کارم.
فک میکنم این ادم فقط میخواد دیوونه م کنه.
دیشب باهاش حرف زدم.
گفتم بریم سر خونه زندگیمون اخر تابستون.منم با کارت کنار میام.بهتر ازینه که زندگیم بهم بریزه باز.خیلی طولانی شده نامزدیمون.
باباش قرار بود دو واحد اپارتمتنی که یه حا داره رو بفروشه برامون یه اپارتمتن بگیره بریم توش زندگی کنیم.
سه سال همین وعده رو دادن.
اولش گفت بریم.بهتر.عروسی کنیم...
چند دقیقه بعد اس ام اس داد کجا باید زندگی کنیم؟
گفتم همونجا که بابت گفته بود.و
گفت بابام نظرش عوض شده.نمفروشه اونجارو.
گفتم چرا؟پس چیکار کنیم؟
گفت نمیدونم.مال خودشه اختیارشو داره.به من چه..
منم عصبانی شدم.گفتم از اولشم میدونستم تو دبه میکینی.مشخص بود/
انصافا میدونستم.
پارسالم گفتم بریم خونمون بهونه گرفت مامانم میگه پول نداریم عروسی بگیریم.به منم مربوط نیس.پول خودشه نمیخواد بده..
الانم که اینطوری ...
این ادم با من سر جنگ داره.به خدا میدونستم همین میشه.اخه غییر ممکنه تو این چند سال کاری ازش بخوام و بدون اینکه اشکمو دربیاره انجامش بده.
میگم بریم سفر.میگه باشه.با میگه نه.میگه با ماشین بریم.میگم باشه.میگه با اتوبوس بریم.میگم باشه.میگه پس با قطار..
فقط میخواد دیوونه م کنه.فقط میخواد عصبی م کنه
نمیتونم.سر جهیزیه همین برنامه رو داریم باز.سر عروسی همین...
سر همه چی.
من دیگه نمیکشم.
فقط بگین چی بگم بهش.انقد داغونم که اگه ببینمش منفجر میشم و هرچی از دهنم در بیاد میگم
- - - Updated - - -
اصن شاید سرکارم.
منو واسه چی میخواد اخه؟؟ چرا همش میپیچونه منو؟؟
مامان باباشم از خودش بدتر و بیخیال تر.اصن انگار نه انگار 3 ساله نامزدیم!!!
تازه اخرشم کلی بهم حرف گفت.حرفای چرند.فقط میخواد عصبیم کنه.
از قصد حرفای بی ربط میزنه که لجمو دربیاره.
که تو نیومدی زندگی کنی و ...
میخواد جنگ روانی راه بندازه
میخواد دیوونه م کنه
که کرده...
دست پیشم میگیره که چیزی نگم...
خسته شدم.
چیکار کنم؟؟ مغزم دیگه نمیکشه.
امروز کلاسامو نرفتم.فقط دوست دارم گریه کنم.همین
- - - Updated - - -
به همین راحتی.من یه احمقم.
من یه مسخره ام.
امروز دلشون میخواد بهم خونه میدن.
فردا دلشون نمیخواد نمیدن.
که دروغ میگه.شرط میبندم همه رو دروغ گفت.
مطمینم همچین چیزی نیست.
مطمینم اگه از باباش بخواد خونه رو میفروشه واسمون خونه میگیره.
در ضمن اون خونه ها چون تو بیابونن نمیشه توش زندگی کرد.
امیدوارم از راهکارهاتون باز این نباشه که ولش کن برو همون جا زندگی کن.
هیچی ازم نمونده.
جز یه هالو که هر سازی میزنن میرقصم بزاشون.و نظرم و زندگیمم واسه هیچکس مهم نیس
انقدر که چشامو بستم و کوتاه اومدم
حالم بده.حالم بده.دیوونه م کردن.دیوونه م کردن.
کلی دیشب نازشو کشیدمتا اقا لج نکنه باز باهام.
اما دیدین>> چون مرضه
- - - Updated - - -
اصن دیگه نمیخواستیم تاپیک باز کنم.
چون میدونستم اینجا اصل بر کوتاه اومدن و لال شدنه.اینجا همه بهت میگن بسوز و بساز.
اینجا همه عیبا تو منه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)