به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array

    این چنین حسی اسمش چیه؟ برای تصمیم گیری در مورد ازدواج باعث خطا میشه؟

    سلام.
    این مدت خیلی سعی کردم دست از گارد گرفتن در برابر احساسات خودم بردارم.
    گمان کنم موفق هم شدم.
    و نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه دیدم هنوز همون آدم احساساتی و عاطفی قبل هستم.(انگار نه انگار دو سه سال تلاش کرده ام دلسنگ باشم)

    من به شدت تمایل دارم به غصه خوردن برای درد و رنج دیگران، کمک کردن به دیگران، حمایت از دیگران، محبت کردن به دیگران، فداکاری برای دیگران. دلسوزی خیلی عمیق.

    نمیدونم چرا من این مدلی ام.
    انگار این اخساسات یک جور لذت روحی برام ایجاد میکنه. یک جور درد لذت بخش درونم ایجاد میکنه که برام معنادار و ارزشمنده.
    نمیدونم اسم این حس چیه.
    گاهی فکر میکنم من عشق رو هم با یک دلسوزی عمیق و تمایل شدید به فداکاری و کمک و همدردی اشتباه گرفته ام.
    فکر میکنم در مورد جریان پسرخاله ام هم درگیر چنین حسی بوده ام.

    به نظر شما این حس اسمش چیه؟
    یم چنین حسی رو آدم اگر به کسی داشته باشه یعنی عاشق اون شخصه؟
    و اگر حس به همسر هم از این نوع حس باشه مشکلاتی در انتخاب و زندگی ایجاد میکنه؟ چی؟
    در کل چجوری میتونم کنترلش کنم و تعادل بهش بدم؟

  2. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 08 اسفند 92), shabnam z (پنجشنبه 08 اسفند 92), toojih (پنجشنبه 08 اسفند 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    .......انگار این اخساسات یک جور لذت روحی برام ایجاد میکنه. یک جور درد لذت بخش درونم ایجاد میکنه که برام معنادار و ارزشمنده.
    نمیدونم اسم این حس چیه.
    گاهی فکر میکنم من عشق رو هم با یک دلسوزی عمیق و تمایل شدید به فداکاری و کمک و همدردی اشتباه گرفته ام.
    فکر میکنم در مورد جریان پسرخاله ام هم درگیر چنین حسی بوده ام.

    به نظر شما این حس اسمش چیه؟ ترحم
    یم چنین حسی رو آدم اگر به کسی داشته باشه یعنی عاشق اون شخصه؟ خیر.
    و اگر حس به همسر هم از این نوع حس باشه مشکلاتی در انتخاب و زندگی ایجاد میکنه؟ چی؟اینطوری شخص مقابلو بعد ی مدت فرار ی میدی و کلافش میکنی.
    در کل چجوری میتونم کنترلش کنم و تعادل بهش بدم؟ به نظر من چیز خیل بدی نیست که بخوای بجد دنبال تغییرش باشی-فقط کنترلش کن و نذار جنبه افراط و تفریطی پیدا کنه
    سلام من هم دقیقا اینطوری هستم. این جزو ویژگی های ماست و من اصلا اعتقادی ندارم که چیز بد یا غیر نرمالیه! سوالاتو با رنگ قرمز بالا جواب دادم.
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  4. 3 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 08 اسفند 92), toojih (پنجشنبه 08 اسفند 92), شیدا. (پنجشنبه 08 اسفند 92)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    مطمن نیستم اما ممکنه علتش این باشه که به اندازه کافی خودتو دوست نداری. واسه همینم سعی می کنی توی دلسوزی و کمک به دیگران این دوست داشتن نسبت به خودتو بیشتر پیدا کنی. به هر حال ضرری نداره روی دوست داشتن بی قید و شرط خودت کار کنی. موفق باشی.

  6. 5 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 08 اسفند 92), Pooh (پنجشنبه 08 اسفند 92), shabnam z (پنجشنبه 08 اسفند 92), toojih (پنجشنبه 08 اسفند 92), شیدا. (پنجشنبه 08 اسفند 92)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    Pooh ی عزیز،

    این مساله مربوط می شه به نوع شخصیت شما. باید تاپیکهای انواع شخصیت را بخونی.
    بعد از این که نوع شخصیتت را پیدا کردی، نقاط مثبت و منفی اون شخصیت را با دقت بیشتری بررسی کنی و ببینی چطور می شه ضعفهات را کمرنگ کنی.

    قبلش این پست را هم بخون. نخواستم تکرار بشه اینجا دوباره ننوشتم. فقط می خوام یادآوری بشه که :

    نکته جالبش برای من این بود که هیچکدوم از این تیپهای شخصتی بد نیستند و تقریبا عوض کردن تیپ شخصیتی در بزرگسالی ممکن نیست.
    اما ما می تونیم توی همون گروه خودمون از حالت ضعیف و بد، به سمت میانه یا حتی خوب حرکت کنیم.

    این تاپیک از مدیر همدردی
    این تاپیک از فرشته مهربان


    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 08 اسفند 92), shabnam z (پنجشنبه 08 اسفند 92), کامران (جمعه 09 اسفند 92)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    من دنبال کمال خاصی و چیز بزرگی نمیگشتم. من فقط دلم میخواست همه آدمها همدیگه رو دوست داشته باشن و به هم کمک کنند. به حقوق هم احترام بذارن. با هم مهربون باشن. از هم سوءاستفاده نکنن.بدجنسی نکنن.همدیگه رو اذیت نکنن. همدیگه رو تحقیر نکنن. خودشونو از کسی بالاتر ندونن. خودخواه و از خود راضی نباشن.
    یه جورایی من فقط دلم میخواست مهربان باشم. همین.
    هر بدرفتاری هم که دیگران با یه نفر دیگه میکردن باعث میشد رنج بکشم. یعنی نمیتونستم تحمل کنم کسی به کسی بدی کنه.
    از بچگی هم اینطوری بودما. مثلا توی تمام دوران مدرسه با اینکه خودم همیشه شاگرد ممتاز بودم ولی به شدت از اینکه معلممون شاگرد های ضعیف رو تنبیه میکرد ناراحت میشدم. به شدت از اینکه بچه ها مسخرشون میکردن ناراحت میشدم. و همش به این فکر میکردم که چطوری کمکشون کنم.
    یادمه دوم دبستان بودیم و خانم معلم با مقوا یه کلاه بوقی درست کرده بود و روش نوشته بود"دانش آموز بی انضباط" و یه روز این کلاه رو گذاشت روی سر یکی از بچه ها و مجبورش کرد زنگ تفریح با اون کلاه توی حیاط مدرسه راه بره تا همه ببینن....این رفتار معلممون خیلی برام دردناک بود. زنگ تفریح نتونستم تحمل کنم و رفتم کلاهو از روی سرش برداشتم. و البته بعدش خانممون خیلی دعوام کرد.
    یا چهارم دبستان یه بار خانم دیده بود که یکی رفته یر کمدش و روی همه ی کارت آفرین ها، اسم نماینده کلاس با دست خطهای مختلف نوشته شده. خانم سه روز به جای اینکه درس بده یکی یکی بچه ها رو میکشوند دفتر و بازجویی میکرد و اشک همه رو هم در آورده بود. ولی من اصلا گریه نمیکردم و وقت بازجویی هم با جدیت میگفتم کار من نبوده و حرف دیگه ای نمیزدم.ولی وقتی دیدم سه روز ما میریم مدرسه و نمیان بهمون درس بدن، منم رفتم خونه و یه نامه برای خانوممون نوشتم و گفتم : " شما دارید به ما ظلم میکنید که سه روزه به ما درس نداده اید. اگر نمیخواهید به ما درس بدید ما خودمون هم میتونیم درسامونو بخونیمو..." و رفتم انداختم توی خونشون.
    یا مثلا یه موقع اگه برادر بزرگم که ده سال از من بزرگتره میخواست دو تا برادر کوچکمو تنبیهی کنه من نمیذاشتم. میرفتم میگفتم منو بزن ولی کاری به اونا نداشته باش.
    یا توی مدرسه میرفتم با کسایی که تنها بودن و کسی باهاشون دوست نمیشد ارتباط برقرار میکردم چون همش دلم میسوخت. میخواستم بهشون بفهمونم اگه کسی نیست که دوستتون داشته باشه ولی من دوستتون دارم. و همه فکر و ذکرم میشد اینکه چطوری کاری کنم توی درساش پیشرفت کنه و چی کار کنم بچه ها اونو توی جمع خودشون راه بدن و مسخره اش نکنن و....
    یا مثلا کلاس سوم یه دختر بهایی توی کلاس داشتیم.اسمش سحر بود. خانم وقتی سحر توی کلاس نبود به بچه ها میگفت :" حواستون باشه سحر نجسه و اگه کاپشنش توی بارون خیس بود و کنارتون نشست بعد که رفتید خونه باید همه لباساتونو آب بکشید و ...و نباید به وسایلش دست بزنید و ..." جوری شده بود که همه بچه ها سحر رو طرد میکردن. من به معنای واقعی کلمه دلم برای سحر کباب میشد. تا حدی طرد میشد که یک بار سر صف و یکبار وقتی داشت درس جواب میداد غش کرد. منم یه مدت بهش نزدیک شدم. تغذیه هامونو با هم میخوردیم و سعی میکردم باهاش مهربون و دوست باشم. فکر کنم خیلی روش تاثیر گذاشت. یه بار حتی با هم رفتیم وضو گرفتیم و میخواست باهام بیاد نماز جماعت. که مدیر و معلم هام دیدن و کلی دعوام کردن و رفتار بدی نشون دادن. بعد از اون هم سحر از مدرسمون رفت و دیگه ندیدمش. ولی واقعا دلم براش کباب میشد.
    یعنی کلا اصلا نمیتونستم بی تفاوت باشم نسبت به کسانی که بهشون داره ظلم میشه.
    کلا همش انگار میخوام حمایت کنم از کسی که رنجی بهش تحمیل شده. همش هی میخوام به همه کمک کنم.
    نمیدونم من چرا اینجوری ام. فقط همین مهربون بودنه و مرهم زخمی بودن و حمایت کردن برام مهمه. بقیه چیزای زندگی به نظرم مسخره و بی اهمیت میان. یعنی من نمیدونم اگه این چیزا نباشه اصلا برای چی به دنیا اومده ام.
    دنبال دریافت تقدیر و تشکر و محبت هم نیستم. واقعا نیستم. فقط دلم میخوااد مهربون باشم همدردی کنم حمایت کنم.
    این چند سال هم که ریختم به هم بخاطر این بود که ناگهان دیدم کارهام به درد هیچ کس نمیخورده.این بود که منو ریخت به هم.

    اینام همش از وسواسم بوده؟
    من مهرطلب هستم؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    کامران (جمعه 09 اسفند 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 آذر 93 [ 09:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-25
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 82 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم تیپ شخصیتی شما جز آدم های مهرطلب هست..بهتره خصوصیات این جور افرادرو بخونی و دنبال رفع مشکلاتت باشی

  12. 2 کاربر از پست مفید ayine تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 08 اسفند 92), کامران (جمعه 09 اسفند 92)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    اینایی که نوشتی که خیلی هم خوبه. عدالت برات مهمه. این خیلی هم عالیه.
    فقط اون قسمتی که نوشتی خیلی قلبت به درد میاد سختت میشه. یه مقدار بار احساسی رو اگه بتونی کم کنی بهتر میشه . یعنی تا جایی که خودت در خطر و اسیب نباشی هر کمکی می تونی بکن. اما خودت هم ازار نباید بدی و ناراحت نشو. یا بهتر بگم اول خودتو دوست داشته باش و منافع خودتو در نظر بگیر بعدش اگه منافاتی نداشت به همه ی ادمای کره زمین می تونی کمک کنی. در عین حال جراتمندی هم کار درستیه عزیزم. موفق باشی.

  14. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    کامران (جمعه 09 اسفند 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نظر شما در مورد تصمیمی که چند وقت پیش نصب به همکلاسی دانشگاهیم گرفتم
    توسط amiramiry در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 مرداد 96, 11:14
  2. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  3. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  4. نمی دونم در مورد رابطه احساسی که با یک آقا برایم پیش آمده، چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط دختر عاقل در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 اردیبهشت 93, 12:53
  5. تصمیم درست در مورد کسی که با زندگیم بازی کرد چیه؟ (به بهار شادی کمک کنید)
    توسط bahar.shadi در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 بهمن 90, 17:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.