واااای الهام خانوم ازدست تو!!
توباشوهرت چکارکردی که این همه دیونه شده!؟اصلا انگارهیچی ازبیان وگفتارخوب نمیدونی!!!ببخش اینقدررک میگم امایه نگاه به حرفهایی که زدی بنداز.منم اگه جای شوهرت بودم ترجیح میدادم ازدورفقط مواظبت باشه ونزدیکت نشه.چون توخودت اون روباهرجمله ات میرنجونیش.الهام شوهرت خیلی دوستت داره باورکن.فقط توباحرفهات داری خودتون روازهم جدامیکنید.چرااینقدربهش میگی بایدبه خانوادم احترام بزاری.چراباهاش معامله کردی روی رابطه تون.توداری ازش باج میگیری تااون به خانوادت احترام بزاره.تواینجورهم اونوخوردش میکنی هم پدرومادرت رو!!!یه کم عاقل باش دختر.خیلی تعجب کردم وقتی دیدم شوهرت این جوری حرف زده باهات.مشخصه که خیلی ازت دلگیره. اون داره فرارمیکنه ازاین همه مشکلات وبه جایی پناه میبره که خوشحالش میکنن.دلش روبه چیزهای خوش میکنه که واسش غم وغصه درست نمیکنن.
میدونم توهم خیلی ضربه خوردی امامتاسفانه بایدبگم حرف شوهرت درسته ازاول قدم اشتباه برداشتی.توبایدشوهرت روالویت اول زندگیت قراربدی جوری که شوهرت اینوباتمام وجودحس کنه.
الهام جان دوست خوبم خودت وشوهرت روبیشتردریاب!!!!
عمر که بی عشق رفت
هیچ حسابش مگیر...
علاقه مندی ها (Bookmarks)