بعد از یک سال تلاش کردم موفق شدم شوهرم رو به زندگی دلگرم کنم
الان دیگه تقریبا هر شب با هم شام می خوریم رفتار و حرکات من براش مهمه
به دخترمون توجه بیشتری می کنه
فقط عبارت دوستت دارم رو بهم نگفته
اما علاقه اش رو می بینم
چیزی که خیلی منو نگران کرده اس ام اس بازیشه که یه مدت قطع یا کم میشه و دوباره زیاد میشه
و قسمتی که منو داغون کرده اینه که چند روز پیش رفت شهری که توش کارگاه زده بود من فکر کردم شب پیش مامانش اینا هست اما وقتی برگشت به من گفت مامانو ندیدم گفتم حتی شب گفت من شب اونجا نبودم بعد حرف عوض شد
بعد از یک ساعت ازش پرسیدم ویلا گرفته بودی گفت آره
داغون شدم
شبی که رسیده بود شهرشون اصلا جواب تلفنم رو نمی دا جواب اس هم همینطور دیگه دید من نگران شدم هوا بارندگی بود گفتم نگرانم رسیدی خیلی کوتاه گفت آره
اس ام اس های دیگه رو هم با یک کلمه کوتاه جواب می داد
صبحش یک بار جواب تلفنم رو داد بعد ریجکت می کرد و در طول برگشت هم جواب تلفن نمی داد جواب اس هم
به خاطر یه شب کلی لباس با خودش برده بود وقتی هم برگشت کلی بوی ادکلن می داد
شب قبل از رفتنش هم کلی اس بازی کرد
***************
الان حتما می خواهید بگید من جراتمند رفتار نکردم یا ....
اما نمیشه بهش هیچ حرفی زد . حداقل تو این مرحله
خیلی زود از کوره در میره
بعد از تقریبا یک سال که به دیدن پدرو مادرم نیومده وقتی تو مسافرت بود گفت براشون سوغاتی گرفتم
من کلی خوشحال شده بودم اما وقتی برگشت خورد تو حالم تازه خیلی هم ناراحت بود وقتی برگشت .
من خیلی کلافه ام. نمی خوام زحمتهام به باد بره
کمکم کنی
من کجای این زندگیم ؟ دارم چی کار می کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)