فرشته جون ینی فاجعه نشده پژمان هیچ زمانی این کار نمیکرد.خعلییی دلم گرفته زنگ زدم موبایلشو روشن کرده ج نمیده.ج مسیجامو نمیده.امشب با آرمین میرم خونه بابا اینا فردا اینها جشن تولد دارند دلم نمیخواد باشم.پژمانم نیستش فمیدند ناراحتم.
تشکرشده 61 در 21 پست
فرشته جون ینی فاجعه نشده پژمان هیچ زمانی این کار نمیکرد.خعلییی دلم گرفته زنگ زدم موبایلشو روشن کرده ج نمیده.ج مسیجامو نمیده.امشب با آرمین میرم خونه بابا اینا فردا اینها جشن تولد دارند دلم نمیخواد باشم.پژمانم نیستش فمیدند ناراحتم.
تشکرشده 6,121 در 1,114 پست
سلام آکوا
من کاملا درک میکنم چه احساسی داری چون منم این احساسات رو تجربه کردم و می دونم اینکه همسر آدم از خونه قهر کنه بره چقدر سخته و چقدر عصبی هستی الان
نگران نباش این روزها هم میگذره و اگر واقعا بخوای و تلاش کنی می بینی خودت تونستی همه چیز رو بهتر کنی .
اکوا فرشته مهربون عزیز از من خواست که راهنمایی هایی که تو یکی از تاپیک هام از ایشون گرفتم رو برای شما توضیح بدم و تجربه خودم رو در اختیارت بزارم.
الان اون تاپیک در دسترس نیست و من نمی تونم لینکی بهت بدم برای همین اینجا توضیحاتش رو می نویسم
ببین آکو تو دعوایی که بین شما و همسرتون رخ داده شما ی واکنش هایی داشتی که درست نبوده و خوب متقابلا اون هم عکس العمل نشون داده.حالا اصلا قرار نیست به بررسی علت دعوا و اینکه تقصیر کی بود بپردازیم.
می خوام بیای عقل و احساست رو باهم درگیر کنی
چون باعث میشه جواب خیلی چیزا رو خودت بگیری .
من از همین طریق تونستم مشکلم رو حل کنم.
اکوا زمانیکه ما ناراحتیم به دلیل شرایط روحی که داریم احساساتمون معمولا بر منطق و عقل غالب میشه و بیشتر حرفا و صحبت هامون از سمت احساساتمون هست
روشی که میخوام بهت بگم اسمش هست تقابل عقل و احساس
یعنی شما باید خودت بین عقل و احساست تقابل ایجاد کنی و ببینی که وقتی با احساست حرفت رو میگی و با عقلت جوابش رو میدی چقدر مساله برات حل شده میشه و عقل بر احساس پیروز میشه
مثلا این حرف احساس اکوا هست:
گفتم برادرت چه فکری کرده مسافرتمونو بخاطر بچه اون کوتاه میکنیم بگو دست از ما بکشند اون روزم زنش جل شده بود توی شب نشین منم نبردی مگه شووهر ندارند دنبال تو راه افتادند.
حالا عقل میاد مقابل احساس قرار میگیره و میگه
اکوا تو از چی ناراحتی؟ از اینکه مسافرت تون کوتاه میشه؟
از اینکه به خاطر اونها باید مسافرت کوتاه شه؟
از اینکه اون شب با شوهرت رفتن شب نشین؟؟؟
اکوا جدا مشکلت الان دقیقا چی هست که این حرف رو به پژمان زدی؟
احساس آکوا:
از هر سه تاش ناراحتم.نه دلم نمی خواست مسافرتم کوتاه شه ، دلم نمی خواست انقدر به کار ما دخالت کنن که زنگ بزنن بگن به خاطر بچه اونها زودتر برگردیم و هم از این ناراحتم که اون شب رفتن شب نشین!!
عقل :
خوب این ها هر کدوم مسائل جداگانه ای هستن...ولی کدوم یکی از این مسائل برات از همه مهتره؟مگه مهم ترین چیز تو زندگیت همسرت و بچت نیست پس برای تو مهمه اینکه در کنار اونها خوش بگذره بهت و برای همین هم از کوتاه تر شدن مسافرتت ناراحت میشی درسته؟
احساس:
بله . دلم می خواست با شوهرم و بچم خوش باشم و آرامش داشته باشم و بتونم استراحت کنم .
عقل:
اگر واقعا دلت میخواد با شوهرت خوش بگذره بهت و آرامش داشته باشین و استراحت کنید ،چرا یهو اینجوری از کوره در رفتی و آرامش رو بهم زدی؟
احساس:
حق داشتم خوب.نمی خواستم مسافرت خراب شه...می خواستم تا هر وقت میخوایم بمونم اونجا.
عقل:
خوب الان به نظرت بهتر شد .با این کار تو مسافرت زودتر تموم شدو کوتاه تر شد و همه چیز هم خراب شد که!!!
احساس: ............
آکوای عزیز اینها فقط مثال بود من به جای تو جواب دادم. با این روش خودت به وسیله منطق خودت جواب سوالات رو میگیری و به بهترین راه حل می رسی و متوجه می شی کجا اشتباه کردی و بهتر می بود چه می کردی
نمی دونم تونستم درست راهنمایی کنم یا نه
امیدوارم این روش به دردت بخوره و کمکت کنه
آرزو میکنم که آرامش و خوشبختی به خونتون برگرده
هرجا ابهامی داشتی یا سوالی داشتی حتما بپرس
امیدوارم خود فرشته هم بیاد ایرادات و ابهامات من رو رفع کنه.
مرا دوست بدار
اندکی،ولی طولانی
تشکرشده 61 در 21 پست
ممنون نازنین جون. من سفر خارج بودم چند روزه برگشتم
- - - Updated - - -
فرشته جون .دلم واستون تنگ شده بود
reihane_b (چهارشنبه 22 آبان 92)
تشکرشده 6,496 در 1,470 پست
سلام خانومی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.رسید به خیر. من ازتابستون تابیک شمارومیخوندم خیلی تعجب کردم که دیگه نبودین.فک میکنم همه منتظرن ازحالت وزندگیت بگی که چه کارکردی. شوهرت برگشت؟به توصیه های فرشته مهربون عمل کردین؟فک کنم خیلی حرفهاداری که بگی چون این چندماه زمان زیادی بود.
- - - Updated - - -
سلام خانومی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.رسید به خیر. من ازتابستون تابیک شمارومیخوندم خیلی تعجب کردم که دیگه نبودین.فک میکنم همه منتظرن ازحالت وزندگیت بگی که چه کارکردی. شوهرت برگشت؟به توصیه های فرشته مهربون عمل کردین؟فک کنم خیلی حرفهاداری که بگی چون این چندماه زمان زیادی بود.
تشکرشده 61 در 21 پست
سلام گلم شوهرم بعد1 هفته برگشت. اونم جریان زیاد داشت من خونمون نرفتم بلیط گرفتم پیش مامانمو داداشم رفتم با اونام برگشتیمو داداشم با شووهرم دوسه جلسه صحبت کرد العانم چندروزیه دوباره باهم هستیم بعد 3 ماه !!
- - - Updated - - -
سلام گلم شوهرم بعد1 هفته برگشت. اونم جریان زیاد داشت من خونمون نرفتم بلیط گرفتم پیش مامانمو داداشم رفتم با اونام برگشتیمو داداشم با شووهرم دوسه جلسه صحبت کرد العانم چندروزیه دوباره باهم هستیم بعد 3 ماه !!
تشکرشده 142 در 78 پست
سلام.خوبین؟؟من همه تاپیک خودون و همسرتونو خوندم تو این مدت که شما نبودید. :)))
یعنی الان رابطه تون خوب شده دیگه ایشششالا؟
بگین.تعریف کنین.خیلی دوس داریم خبرای خوووووووب بشنویم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)