به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ساکورا نمایش پست ها
    خانوم یا آقای ستاره قطب ممنونم از نظرتون.
    جالبه ...
    تا حالا در این مورد چیزی نشنیده بودم.


    دختر بی خیال عزیز متشکرم .فکر کنم درست می گی . بعد از چیزی که نیکی جون برام نوشت ( تازه کشف کردم نیکی خانومه و ایرادی نداره که قربون صدقه اش برم!) به خودم گفتم خب دیگه توقع داری دوستان بیان بهت چی بگن ؟بهت راه حل های منطقی ارائه می دن و تو می گی که ارادی نیست و از پسش بر نمیای...
    فکر کردم دارو می خوام ...
    البته الان موقتا حالم بهتره. فکر می کنم این حالتم ادواریه و الان توی حال خوبم هستم.
    یه خورده هم فکر کردم شاید فقط عادته . قسمت زیادی از عمرمو در حالتی که هیچ کاری نداشتم بکنم ( هیچ امکاناتی و کسی و فضایی نبود و...) طی کردم و برای دق نکردن از فرط کسالت هی محیط های خیالی ساختم و حالا که امکان زندگی گسترده تر هم برام فراهم هست ، معتاد هپروتم و خودمو از اون دنیا نمی تونم بکشم بیرون.
    البته فقط فرار از کسالت نبود. فکر کنم فرار از اضطراب و ترس و... هم بود...
    صبح حدود یه ساعت چن نفر دیگه بودن که من هیچ کدومشون نبودم. خوابالو بودم و گذاشتم هر کاری می خوان بکنن. بعدش به خودم گفتم پاشو خجالت بکش . مگه قرار نبود درست شی؟ بعدش هم سر صبحانه یه نفر دیگه بودم...
    ولی اینا صحنه های وحشتناکی نبودن و خیلی هم توشون فرو نرفتم...
    من فکر کنم تو الکی نگرانی
    منمم وقتی بیکار میشم از این فکرا میکنم حتی یمدت رمان میخوندم خودمو میذاشتم جای شخصیته اصن بطور کل بهم میریختم.

    دیگه کلا خوندنشون گذاشتم کنار. حتی اینجا این داستانای واقعی و میخونم اینقد ناراحت میشم انگار وایه من اتفاق افتاده.

    کلا شخصیت دخترا خیلی وابسته و حساسه. این چیزا ارادی. اگه از حالاتش خوشت نمیاد فکرو مشغول کن. درسی یا هنری یا ورزشی .... به یه چیزی مشغول باش اینجوری بهتر میشی

    سعی کن فکر نکنی بهشون انشالله موفق میشی. اما زیاد درگیر نشو زیاد چیز مهمی نیست اگه ارادیه.

    اما واسه اطمینان بیشتر برو پیش روانپزشک.تاومطمعن بشی

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 اردیبهشت 97 [ 09:02]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    3,560
    سطح
    37
    Points: 3,560, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    كاملا دركت مي كنم ، يعني وقتي نوشتتو خوندم خندم گرفت از اينكه چه جالب كسي ديگه اي هم هست كه مثل منه!
    منم تقريبا همين شكليم البته نه به اين شدت! يعني بعضي مواقع كاملا از اون چيزي كه هستم يعني من خارج ميشم و وارد يه چيز ديگه اي ميشم كه ممكنه يه ستاره اي باشه كه خيلي دوسش دارم يا قهرماناي خيالي زندگيم يا يه آدم رنجديده و مصيبت زده يا يه آدم خيلي موفق ، بستگي به شرايط روحي او لحظم داره! نكته جالب اينجاس كه تمام ابعاد زندگي رو توش رعايت ميكنم. يعني همشون زن و شوهر و بچه دارن ، خونه زندگي دارن ، بعضياشون مستاجرن و گاهي كرايه خونشون عقب ميوفته و با صاحبخونشون دعواشون ميشه ...
    اين مشكل تو دوران نوجوونيم خيلي شديد بود و به خاطر پروبالي كه بهشون ميدادم كاملا زندگيمو درگير كرده بودن تا جايي كه كل دوران نوجوونيمو و موقعيت هاي خوبي كه تو اون دوران داشتم از دست دادم البته منم مثل تو اصلا ناراحت نبودم در واقع با اين كار حتي احساس آرامش هم داشتم!
    خب بالاخره به جايي رسيد كه به اين نتيجه رسيدم زمان زندگيم داره از دستم در ميره ، پس كنترلش كردم. يعني هر وقت ميومد سراغم فوري به خودم كارهاي مهمتري كه داشتمو گوشزد ميكردم ،ميرفتم سراغ اونا . هر وقت بيكار ميشدم يا احساسات و هيجانات خاصي داشتم ميرفتم سراغش ، كاملا آگاهانه!!!
    الانم همينطوريم ! يعني تو بعضي مواقع خاص كاملا آگاهانه از خودم خارج ميشم و وارد دنياي جديد ميشم ( البته الان شرايط روحيم خوب نيست )و كاملا آگاهانه از اون محيط خارج شده و خودم ميشم. هر وقت كه خودم اراده كنم اتفاق ميفته! اصلانم از اين بابت ناراحت نيستم چون بعضي مواقع باعث ميشه ناراحتي هام فراموش كنم!

    براي اينكه بتوني از شرشون خلاص شي بايد كمتر بهشون پر و بال بدي ،چون دنياي ذهن نامحدوده تو هر بشتر فكر كني بيشتر توش فرو ميري ، بايد مدام به خودت گوشزد كني كه خودتو ياد خودت بياري(نميدونم اين جمله رو متوجه ميشي يا نه)، بايد كمتر بيكار باشي و بيشتر ذهنتو درگير كاراي ديگه كني ، به نظرم درس خوندن واسه ارشد بهترين كاره!

    ميتوني يه كش نازك به دستت ببندي هر وقت وارد اون فضا شدي اون كشو بكش تا محكم بخوره به دستت اين طوري فوري از اون حالت خارج ميشي (اين اولين روش من واسه از بين بردن اون حالت بود . جوابم داد)
    داشتن هدف توي زندگي و برنامه ريزي و انجام اون برنامه تورو تا حدي به فضاي واقعي نزديكتر ميكنه ! هرچندهم كه اون هدف كوچيك باشه!
    نترس عزيزم ، هيچ چيز نگران كننده اي وجود نداره ، كافيه بخواي

    - - - Updated - - -

    كاملا دركت مي كنم ، يعني وقتي نوشتتو خوندم خندم گرفت از اينكه چه جالب كسي ديگه اي هم هست كه مثل منه!
    منم تقريبا همين شكليم البته نه به اين شدت! يعني بعضي مواقع كاملا از اون چيزي كه هستم يعني من خارج ميشم و وارد يه چيز ديگه اي ميشم كه ممكنه يه ستاره اي باشه كه خيلي دوسش دارم يا قهرماناي خيالي زندگيم يا يه آدم رنجديده و مصيبت زده يا يه آدم خيلي موفق ، بستگي به شرايط روحي او لحظم داره! نكته جالب اينجاس كه تمام ابعاد زندگي رو توش رعايت ميكنم. يعني همشون زن و شوهر و بچه دارن ، خونه زندگي دارن ، بعضياشون مستاجرن و گاهي كرايه خونشون عقب ميوفته و با صاحبخونشون دعواشون ميشه ...
    اين مشكل تو دوران نوجوونيم خيلي شديد بود و به خاطر پروبالي كه بهشون ميدادم كاملا زندگيمو درگير كرده بودن تا جايي كه كل دوران نوجوونيمو و موقعيت هاي خوبي كه تو اون دوران داشتم از دست دادم البته منم مثل تو اصلا ناراحت نبودم در واقع با اين كار حتي احساس آرامش هم داشتم!
    خب بالاخره به جايي رسيد كه به اين نتيجه رسيدم زمان زندگيم داره از دستم در ميره ، پس كنترلش كردم. يعني هر وقت ميومد سراغم فوري به خودم كارهاي مهمتري كه داشتمو گوشزد ميكردم ،ميرفتم سراغ اونا . هر وقت بيكار ميشدم يا احساسات و هيجانات خاصي داشتم ميرفتم سراغش ، كاملا آگاهانه!!!
    الانم همينطوريم ! يعني تو بعضي مواقع خاص كاملا آگاهانه از خودم خارج ميشم و وارد دنياي جديد ميشم ( البته الان شرايط روحيم خوب نيست )و كاملا آگاهانه از اون محيط خارج شده و خودم ميشم. هر وقت كه خودم اراده كنم اتفاق ميفته! اصلانم از اين بابت ناراحت نيستم چون بعضي مواقع باعث ميشه ناراحتي هام فراموش كنم!

    براي اينكه بتوني از شرشون خلاص شي بايد كمتر بهشون پر و بال بدي ،چون دنياي ذهن نامحدوده تو هر بشتر فكر كني بيشتر توش فرو ميري ، بايد مدام به خودت گوشزد كني كه خودتو ياد خودت بياري(نميدونم اين جمله رو متوجه ميشي يا نه)، بايد كمتر بيكار باشي و بيشتر ذهنتو درگير كاراي ديگه كني ، به نظرم درس خوندن واسه ارشد بهترين كاره!

    ميتوني يه كش نازك به دستت ببندي هر وقت وارد اون فضا شدي اون كشو بكش تا محكم بخوره به دستت اين طوري فوري از اون حالت خارج ميشي (اين اولين روش من واسه از بين بردن اون حالت بود . جوابم داد)
    داشتن هدف توي زندگي و برنامه ريزي و انجام اون برنامه تورو تا حدي به فضاي واقعي نزديكتر ميكنه ! هرچندهم كه اون هدف كوچيك باشه!
    نترس عزيزم ، هيچ چيز نگران كننده اي وجود نداره ، كافيه بخواي

  3. 2 کاربر از پست مفید mehraneh67 تشکرکرده اند .

    N.I.K.I (جمعه 17 آبان 92), کاغذ بی خط (جمعه 17 آبان 92)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 خرداد 93 [ 17:18]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    554
    سطح
    11
    Points: 554, Level: 11
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 21 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه دوستام

    خانوم یا آقای hhanie متشکرم از نظرتون. رمان نوشتن خیلی درد داره. نوشتن بعضی چیزا خیلی شکنجه است... ولی خوب احتمالا یه راه واقع بینانه برخورد کردن با این تصورات همین باشه.
    دختر بی خیال عزیز بازم متشکرم ازت. سعی می کنم درگیرش نشم. البته بازم فکر می کنم غیر ارادیه و همون مراجعه به روانپزشکو اگه شدید شد باید جدی بگیرم . ولی نگران نیستم. کلا نگران چیزی نمی شم.
    مهرانه عزیز ممنونم . کشی که گفتی رو امتحان می کنم و سعی می کنم مشغول درسمو و... بشم.

    دوستام حالا چن روز نمی تونم دور کامپیوتر بیام .
    حلالم کنین لطفا. خداحافظ .
    بازم ممنون از همه.

  5. 2 کاربر از پست مفید ساکورا تشکرکرده اند .

    N.I.K.I (جمعه 17 آبان 92), کاغذ بی خط (جمعه 17 آبان 92)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 دی 92 [ 19:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-26
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    398
    سطح
    7
    Points: 398, Level: 7
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    92

    تشکرشده 77 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ساکورا جون. چه طوری؟
    بله درست کشف کردی! من دخترم
    البته منم بعضی وقتا دوست داشتم که پسر باشم! ولی خوب دختر بودن شیرین تره!
    ولی مهمتر از دختر یا پسر بودن, انسان بودن. و تازه ما دخترا باید به خودمون افتخار کنیم که با وجود بعضی از محدودیت ها, اهدافمون را محقق می کنیم

    ببین باید با هر روشی که به نظر خودت مفیده, جلوی خودت بایستی و سریعتر باید این کارو بکنی.
    اینکه دوستان گفتن به روانپزشک مراجعه کنی هم خیلی خوبه. ولی مهمتر از همه, خودتی که باید جلوی خودت بایستی و اجازه این فکرا را به ذهنت ندی.

    ببین اینکه میگی هیچ وقت از خودم راضی بشو نیستم و از خودم بدم میاد, اخه یعنی چی دختر خوب؟
    ببین همه ما ادما کلی اشتباه در زندگیمون می کنیم و از دست خودمون عصبانی میشیم, ولی میشه از نو شروع کرد و کم کم شرایط را بهتر کرد. شاید به ایده ال هامون نرسیم ولی میشه شرایط را از چیزی که هست بهتر کرد.
    راستی درباره سیستم پاداش و تنبیه گفته بودی که:
    با سیستم پاداش و تنبیه احتمالا مرتب باید خودمو تنبیه کنم ولی چیزی که خودمو ازش محروم کنم ندارم. یعنی اگه کسی بخواد منو تنبیه کنه مجبور می شه منو بزنه چون چیزی ندارم که ازم بگیره . فکر نکنم تنبیه روی من اثر بازدارندگی داشته باشه چون واقعا از خودم متنفرم و فکر می کنم هر بلایی سرم بیاد برام کمه.
    ببین موقعی که این پیشنهاد را دادم, در ادامه گفتم منطقی تر از این سیتم اینکه که هدفت پیدا کنی.
    ولی درباره جوابت باید بگم که:
    اولا به تنبیه شخصا اعتقاد ندارم و وقتی پاداش و خوبی هست, تنبیه چرا؟! ولی شما کلی امکانات داری که نمی بینی!
    مثلا همین اینترنت! عزیزم خودت را از وب گردی محروم کن و بشین درساتو بخون!
    اصلا نعمت خوابیدن! بعضی ها بیمارن و خوابشون نمیبیره!
    اگه درساتو نخوندی و فکرهای بیهوده کردی, دیرتر بخواب و بشین درساتو بخون!
    اصلا همین امکان ادامه تحصیل. فکر کن اگه این امکان را اصلا نداشتی چه احساسی پیدا می کردی؟
    مثلا در جایی بودی که بهت اجازه درس خوندن نمیدادن!
    و ببین البته ممکنه شرایط ادم سخت هم باشه و امکانات کم ولی میتونه با تلاش و کوشش ان چیز هایی که می خواد را کم کم فراهم کنه. بیا بیشتر به سیستم پاداش فکر کن و کارهایی که بهت انگیزه میده و خوشحالت می کنه را انجام بده.
    و راستی چرا میگی هر بلایی سرم بیاد کمه؟ و چرا از دست خودت متنفری؟
    میشه برامون توضیح بدی چرا خودت را دوست نداری؟
    و شاید برای اینکه از دست خودت ناراحتی شرایط ناگوار را هم تصور می کنی. البته این فقط نظر منه. پایه علمی نداره.
    فکر کنم اگه خودت را ببخشی و خودت را دوست داشته باشی, بهت کمک کنه. و اگه خودت را دوست داشته باشی دیگه عمرت را تلف نمی کنی و به این چیزا هم فکر نمی کنی.


    یه خورده هم فکر کردم شاید فقط عادته . قسمت زیادی از عمرمو در حالتی که هیچ کاری نداشتم بکنم ( هیچ امکاناتی و کسی و فضایی نبود و...) طی کردم و برای دق نکردن از فرط کسالت هی محیط های خیالی ساختم و حالا که امکان زندگی گسترده تر هم برام فراهم هست ، معتاد هپروتم و خودمو از اون دنیا نمی تونم بکشم بیرون.
    ببین اینجا دلیلشو توضیح دادی. شرایط زندگی کسالت اور بوده و.... و کاری نداشتی بکنی! و از این فکرا کردی و حالا بهش اعتیاد پیدا کردی.
    ببین بیا برای تمام روز برنامه ریزی کن و اجازه نده که بیکار بمونی. در نتیجه دیگه اصلا وقت پیدا نمی کنی که از این فکرا بکنی.
    بیا چندتا کار بکن! اول داشته هات را روی یک کاغذ بنویس:
    مثل:1- خدا 2-سلامتی3- جوانی 4- توانایی درس خوندن 5- خانواده و سر پناه 6- کلی دوست خوب
    7-......
    بعد بیا اهدافت را بنویس. البته واقع بینانه.
    بعد بیا برنامه ریزی کن و بعد هم با توکل به خدا شروع به اجرا.
    ببین روز 24 ساعت. مثلا: 8 ساعت استراحت/ 8 ساعت درس/ 2 ساعت صبحانه و ناهار و شام و...
    2 ساعت کمک به خانواده/ 1 ساعت ورزش/ 1 ساعت عبادت (البته حداقل گفتم. به خود شما بستگی داره)/ 1 ساعت نت و همدردی!/ 1 ساعت تلویزیون یا خواندن مجله یا کتاب غیر درسی.
    خب دیگه وقت فکر کردن به چیزای دیگه نداری
    البته این برنامه را همینطوری نوشتم. حالا خودت هر جور که می خوای برنامه ریزی کن ولی منظور من اینه که وقت بیکاری برای خودت درست نکن.
    فعلا دیگه برم درسای خودمو بخونم! منم امسال می خوام ارشد بدم. من زیست شرکت می کنم. شما چی؟
    دوست عزیزم تا بهمن زمان کمی داریما!
    ببین بیا یک برنامه ریزی برای ارشد بکن و طبق یک برنامه پیش برو. میتونی برنامه ازمونهای ازمایشی را دانلود کنی و طبق انها پیش بری. برای مثال لینک زیر را ببین.

    مدرسان شریف | کارشناسی ارشد - دکتری و کاردانی به کارشناسی




    - - - Updated - - -

    سلام وقتی پستم را فرستادم, پست جدیدت را ندیدم.

    ایشلا اردیبهشت خبرای خوب به هم میدیم
    فعلا خدانگهدار.
    موفق باشی

  7. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,905 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    پاسخم به مسئله ی شما رو تو این تاپیک: http://www.hamdardi.net/thread-31082.html#post305083 گذاشتم.

    موفق باشید.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  8. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    rozaneh (شنبه 18 آبان 92)

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 92 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1392-3-01
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 218 در 126 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    31
    Array
    سلام ساكورا
    توي كتاب درسي من درمورد اين مشكلت مطلب بود ولي چون زياد بود زحمت كشيدم ننوشتم
    به جاش برات از سايت مطلب گذاشتم
    البته بگم توي كتاب خودم مفصل تر و بهتره ولي زياده
    تو اين مطلبي رو كه گذاشتم بخون نظرتو بده
    لازم شد خلاصه درسمو برات مينويسم


    اختلال چند شخصیتی؟

    از هم گسيختگي شخصيتي يک فرايند ذهني است که بر اثر آن ارتباط طبيعي ميان افکار، خاطرات، احساسات، حرکات و هويت فردي از ميان مي رود. به واسطه ي اين از هم گسيختگي، برخي از اطلاعات خاص که در حالت عادي مي بايست در ارتباط با ساير اطلاعات موجود ديگر در مغز باشند، انسجام و اتصال خود را از دست مي دهند. برخي از پژوهشگران بر اين باورند که از هم گسيختگي بطور مستمر ادامه پيدا کرده و گسترش مي يابد و ممکن است از خيال بافي هاي روزانه شروع شده و تا تجزيه ي کامل هويتي ادامه پيدا کند. با اين وجود تفاوت شايان ذکري ميان اختلال هاي کلي هويتي (DD) و اختلال شخصيتي متفاوتي که با نام (DID) شناخته مي شود، وجود دارد.


    DID پيش از اين با نام اختلال چندگانه ي شخصيتي شناخته مي شد، اما در سال 1994 نام آن تغيير پيدا کرد تا نام جديد در تفهيم عمومي اختلال کمک بيشتري کند. بيماري فوق الذکر شامل نوعي اختلال و آشوب در هويت است که دو يا چند شخصيت جداگانه در وجود فرد ظاهر مي شوند. اين هويت هاي مختلف که با نام "دگروار" شناخته مي شوند، کنترل رفتار فرد را از يک زمان به زمان ديگر به دست مي گيرند.


    شخصيت در اين مبحث به عنوان توانايي ادراک، ارتباط برقرار کردن، و تفکر در مورد محيط و خود فرد به کار برده مي شود. (انجمن روانشناسي امريکا، سال انتشار 1994، صفحه 270). زمانيکه بيماران تحت تاثير يک "دگروار" قرار مي گيرند ممکن است رفتار، حرکات، خصوصيات، جهت گيري هاي جنسي، و خصوصيات فيزيکي متفاوتي را از خود بروز دهند ( به عنوان مثال عادت به استفاده از يک دست بيش از دست ديگر، انواع مختلف آلرژي، و تغيير زاويه ي ديد). بيمار کليه ي موارد ذکر شده را در يک زمان مشخص انجام مي دهد، اما زمانيکه "دگروار" ديگر کنترل شخصيت او را به دست مي گيرد، به هيچ وجه به خاطر نمي آورد که چندي پيش چه کارهايي انجام مي داده. اين شخصيت هاي متفاوت ممکن است گاهي اوقات به 100 مورد هم برسند و اين امکان نيز وجود دارد که تعداد آنها تنها به 2 مورد ختم شود؛ اما ميانگين آن 10 شخصيت متفاوت مي باشد که در طول زمان ثابت هستند. هر يک از اين موقعيت ها که در آن شخصيت تغيير پيدا مي کند با عنوان "گونه ي منحصر بفرد شخصيتي" شناخته مي شوند چراکه هر هويت جديد نشات گرفته از قسمت هاي از هم گسيخته ي ذهني است که بر روي رفتار بيماري که به DID مبتلا است تاثير مي گذارد.


    اين شخصيت هاي متفاوت ممکن است تا حدودي از وجود يکديگر آگاه باشند، اما در هر زمان تنها يکي از آنها کنترل رفتار بيمار را به دست مي گيرد. انتقال شخصيت به شخصيت هاي ديگر به صورت آني و به واسطه ي نوعي تنش صورت مي پذيرد (موريسون 1995).
    از نظر پزشکي براي تشخيص DID بايد نشانه هاي زير در بيمار تشخيص داده شود:


    وجود حداقل دو شخصيت متفاوت که هر يک شامل الگوهاي تفکري، احساسي، و ارتباطي مخصوص به خودشان باشند.
    حداقل دو شخصيت مختلف که کنترل رفتاري فرد را از يک زمان به زمان ديگر به دست گيرند.
    ناتواني بيش از اندازه در به ياد آوردن اطلاعات مهم فردي که شباهتي به يک فراموشي معمولي نداشته باشد.
    اين بيماري مشخصاً بر اثر استفاده از ماده اي خاص و يا ابتلا به بيماري مخصوصي ايجاد نمي شود.






    درمان


    درمان معمولاً شامل جلسات روانکاوي به همراه هيپنوتيزم است. هدف از درمان درهم شکستن شخصيت هاي متفاوت و محدود کردن آنها به يک هويت منحصر بفرد است. رواندرمانگر سعي مي کند با دگروارهاي متفاوت ارتباط برقرار کرده تا ابتدا با نقش و عملکرد هر يک از آنها آشنا شود. سپس ارتباطي ميان شخصيت هاي متفاوت به ويژه خصوصياتي که قدري ماهيت خشونت و مخرب دارند ايجاد مي کند و آنها را به مرور زمان از ميان بر مي دارد. از ديگر اهداف رواندرمانگر اين است که با کليه ي اين شخصيت هاي مختلف ارتباط برقرار کند و به نحوي آنها را با هم مرتبط کند. مشاور همچنين سعي مي کند که خاطرات درداور و ضربه هاي روحي گذشته را از وجود بيمار پاک نمايد. درمان بيماري نيازي به بستري شدن ندارد، اما در موارد خاص پزشکان براي رسيدن به هدفي که دارند مي توانند بيمار را بستري کنند. تا کنون مدرکي دال بر مفيد بودن تجزيه تحليل رفتاري براي درمان اين اختلال بدست نيامده است.

    - - - Updated - - -

    سلام ساكورا
    توي كتاب درسي من درمورد اين مشكلت مطلب بود ولي چون زياد بود زحمت كشيدم ننوشتم
    به جاش برات از سايت مطلب گذاشتم
    البته بگم توي كتاب خودم مفصل تر و بهتره ولي زياده
    تو اين مطلبي رو كه گذاشتم بخون نظرتو بده
    لازم شد خلاصه درسمو برات مينويسم


    اختلال چند شخصیتی؟

    از هم گسيختگي شخصيتي يک فرايند ذهني است که بر اثر آن ارتباط طبيعي ميان افکار، خاطرات، احساسات، حرکات و هويت فردي از ميان مي رود. به واسطه ي اين از هم گسيختگي، برخي از اطلاعات خاص که در حالت عادي مي بايست در ارتباط با ساير اطلاعات موجود ديگر در مغز باشند، انسجام و اتصال خود را از دست مي دهند. برخي از پژوهشگران بر اين باورند که از هم گسيختگي بطور مستمر ادامه پيدا کرده و گسترش مي يابد و ممکن است از خيال بافي هاي روزانه شروع شده و تا تجزيه ي کامل هويتي ادامه پيدا کند. با اين وجود تفاوت شايان ذکري ميان اختلال هاي کلي هويتي (DD) و اختلال شخصيتي متفاوتي که با نام (DID) شناخته مي شود، وجود دارد.


    DID پيش از اين با نام اختلال چندگانه ي شخصيتي شناخته مي شد، اما در سال 1994 نام آن تغيير پيدا کرد تا نام جديد در تفهيم عمومي اختلال کمک بيشتري کند. بيماري فوق الذکر شامل نوعي اختلال و آشوب در هويت است که دو يا چند شخصيت جداگانه در وجود فرد ظاهر مي شوند. اين هويت هاي مختلف که با نام "دگروار" شناخته مي شوند، کنترل رفتار فرد را از يک زمان به زمان ديگر به دست مي گيرند.


    شخصيت در اين مبحث به عنوان توانايي ادراک، ارتباط برقرار کردن، و تفکر در مورد محيط و خود فرد به کار برده مي شود. (انجمن روانشناسي امريکا، سال انتشار 1994، صفحه 270). زمانيکه بيماران تحت تاثير يک "دگروار" قرار مي گيرند ممکن است رفتار، حرکات، خصوصيات، جهت گيري هاي جنسي، و خصوصيات فيزيکي متفاوتي را از خود بروز دهند ( به عنوان مثال عادت به استفاده از يک دست بيش از دست ديگر، انواع مختلف آلرژي، و تغيير زاويه ي ديد). بيمار کليه ي موارد ذکر شده را در يک زمان مشخص انجام مي دهد، اما زمانيکه "دگروار" ديگر کنترل شخصيت او را به دست مي گيرد، به هيچ وجه به خاطر نمي آورد که چندي پيش چه کارهايي انجام مي داده. اين شخصيت هاي متفاوت ممکن است گاهي اوقات به 100 مورد هم برسند و اين امکان نيز وجود دارد که تعداد آنها تنها به 2 مورد ختم شود؛ اما ميانگين آن 10 شخصيت متفاوت مي باشد که در طول زمان ثابت هستند. هر يک از اين موقعيت ها که در آن شخصيت تغيير پيدا مي کند با عنوان "گونه ي منحصر بفرد شخصيتي" شناخته مي شوند چراکه هر هويت جديد نشات گرفته از قسمت هاي از هم گسيخته ي ذهني است که بر روي رفتار بيماري که به DID مبتلا است تاثير مي گذارد.


    اين شخصيت هاي متفاوت ممکن است تا حدودي از وجود يکديگر آگاه باشند، اما در هر زمان تنها يکي از آنها کنترل رفتار بيمار را به دست مي گيرد. انتقال شخصيت به شخصيت هاي ديگر به صورت آني و به واسطه ي نوعي تنش صورت مي پذيرد (موريسون 1995).
    از نظر پزشکي براي تشخيص DID بايد نشانه هاي زير در بيمار تشخيص داده شود:


    وجود حداقل دو شخصيت متفاوت که هر يک شامل الگوهاي تفکري، احساسي، و ارتباطي مخصوص به خودشان باشند.
    حداقل دو شخصيت مختلف که کنترل رفتاري فرد را از يک زمان به زمان ديگر به دست گيرند.
    ناتواني بيش از اندازه در به ياد آوردن اطلاعات مهم فردي که شباهتي به يک فراموشي معمولي نداشته باشد.
    اين بيماري مشخصاً بر اثر استفاده از ماده اي خاص و يا ابتلا به بيماري مخصوصي ايجاد نمي شود.






    درمان


    درمان معمولاً شامل جلسات روانکاوي به همراه هيپنوتيزم است. هدف از درمان درهم شکستن شخصيت هاي متفاوت و محدود کردن آنها به يک هويت منحصر بفرد است. رواندرمانگر سعي مي کند با دگروارهاي متفاوت ارتباط برقرار کرده تا ابتدا با نقش و عملکرد هر يک از آنها آشنا شود. سپس ارتباطي ميان شخصيت هاي متفاوت به ويژه خصوصياتي که قدري ماهيت خشونت و مخرب دارند ايجاد مي کند و آنها را به مرور زمان از ميان بر مي دارد. از ديگر اهداف رواندرمانگر اين است که با کليه ي اين شخصيت هاي مختلف ارتباط برقرار کند و به نحوي آنها را با هم مرتبط کند. مشاور همچنين سعي مي کند که خاطرات درداور و ضربه هاي روحي گذشته را از وجود بيمار پاک نمايد. درمان بيماري نيازي به بستري شدن ندارد، اما در موارد خاص پزشکان براي رسيدن به هدفي که دارند مي توانند بيمار را بستري کنند. تا کنون مدرکي دال بر مفيد بودن تجزيه تحليل رفتاري براي درمان اين اختلال بدست نيامده است.

  10. کاربر روبرو از پست مفید gisu تشکرکرده است .

    کاغذ بی خط (شنبه 18 آبان 92)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 خرداد 93 [ 17:18]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    554
    سطح
    11
    Points: 554, Level: 11
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 21 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستام
    قرار بود نیاما...

    خیلی خیلی ممنونم نیکی جون دارم به چیزهایی که نوشتی فکر می کنم. این که از خودم بدم میاد بر می گرده به یه چیزایی که ننویسم بهتره... یعنی جرات ندارم بنویسم...رشته ام تو گروه انسانیه. زیست حتما رشته جالبیه. موفق باشی عزیزم .
    آقای میشل متشکرم از نظرتون. حتما تایپکی که بهش لینک دادینو می خوونم. مراقبه رو هم سرچ می کنم و دنبال اون کتابا میگردم.
    گیسو جون دستت درد نکنه. متن خوبی برام گذاشتی . فکر نکنم این طوری باشم.... نمیدونم ...!! خب من همه شونو می شناسم و با هیچ کدومشون با دیگران تماس نمی گیرم . البته نمی دونم شایدم ......
    خب به هرحال از اون موارد ناتوانی در به یاد آوردن اطلاعات مهم فردی رو ندارم.
    البته وقتی تصورشون می کنم اونا یه جای دیگه ان و این جا که من هستم نیستن و یه جسم دیگه دارن . فکر کنم طبق این متن و چیزای دیگه که خوندم چند شخصیتی ها همه شخصیتاشون توی یه جسمن.

    دوستام من امروز همه اش به این چیزا فکر کردم . یعنی می خواستم درس بخوونم ولی همه ش کسان دیگه بودم و به این چیزا هم فکر کردم . به نظرم اومد که می دونم دلیلش چیه که این طوری هستم. و خیلی وقته که می دونستم و می دونسته ام که جراتشو ندارم که اینجا بنویسمش و ...
    و بعدش فکر کردم اصلا برا چی اومدم این جا نوشتم این چیزا رو در حالی که می دونسته ام جراتشو ندارم واقعا فکر کنم که چرا...
    و به نظرم اومد کار اشتباهی کردم . و وقت یه آدمای خوبی رو هم گرفته ام که اومدن و برام نوشتن که این کارا رو بکن... یه آدمایی که من جرات ندارم بهشون بگم واقعا چرا... مثه این می مونه که یه جورایی بهتون دروغ گفته باشم.
    چون همه واقعیتو نگفته ام و جراتشم ندارم بگم ولی اومدم باهاتون حرف زده ام.

    الان با تشکر خیلی زیاد از دوستام که لطف کردن و خواستن کمکم کنن ،می خوام بگردم تو این سایت ببینم به کجا باید درخواست بدم که لطفا این تایپک منو ببندن .
    تا دوستام وقتشون تلف نشه بیان برام بنویسن در حالی که من راستشو بهشون نمی گم... چون جرات ندارم...
    می دونم که این رفتارم خل و چلانه است ولی خل و چلم دیگه . ببخشین...
    تا همین جا هم که نوشتم سرم خیلی درد گرفت. الان سرم درد می کنه حسابییییییی...
    بعضی وقتا قلبمم درد می گیره...
    ولی ناراحت نشینا . خوبم در مجموغ.

    بازم ممنون از همه .

    - - - Updated - - -

    سلام دوستام
    قرار بود نیاما...

    خیلی خیلی ممنونم نیکی جون دارم به چیزهایی که نوشتی فکر می کنم. این که از خودم بدم میاد بر می گرده به یه چیزایی که ننویسم بهتره... یعنی جرات ندارم بنویسم...رشته ام تو گروه انسانیه. زیست حتما رشته جالبیه. موفق باشی عزیزم .
    آقای میشل متشکرم از نظرتون. حتما تایپکی که بهش لینک دادینو می خوونم. مراقبه رو هم سرچ می کنم و دنبال اون کتابا میگردم.
    گیسو جون دستت درد نکنه. متن خوبی برام گذاشتی . فکر نکنم این طوری باشم.... نمیدونم ...!! خب من همه شونو می شناسم و با هیچ کدومشون با دیگران تماس نمی گیرم . البته نمی دونم شایدم ......
    خب به هرحال از اون موارد ناتوانی در به یاد آوردن اطلاعات مهم فردی رو ندارم.
    البته وقتی تصورشون می کنم اونا یه جای دیگه ان و این جا که من هستم نیستن و یه جسم دیگه دارن . فکر کنم طبق این متن و چیزای دیگه که خوندم چند شخصیتی ها همه شخصیتاشون توی یه جسمن.

    دوستام من امروز همه اش به این چیزا فکر کردم . یعنی می خواستم درس بخوونم ولی همه ش کسان دیگه بودم و به این چیزا هم فکر کردم . به نظرم اومد که می دونم دلیلش چیه که این طوری هستم. و خیلی وقته که می دونستم و می دونسته ام که جراتشو ندارم که اینجا بنویسمش و ...
    و بعدش فکر کردم اصلا برا چی اومدم این جا نوشتم این چیزا رو در حالی که می دونسته ام جراتشو ندارم واقعا فکر کنم که چرا...
    و به نظرم اومد کار اشتباهی کردم . و وقت یه آدمای خوبی رو هم گرفته ام که اومدن و برام نوشتن که این کارا رو بکن... یه آدمایی که من جرات ندارم بهشون بگم واقعا چرا... مثه این می مونه که یه جورایی بهتون دروغ گفته باشم.
    چون همه واقعیتو نگفته ام و جراتشم ندارم بگم ولی اومدم باهاتون حرف زده ام.

    الان با تشکر خیلی زیاد از دوستام که لطف کردن و خواستن کمکم کنن ،می خوام بگردم تو این سایت ببینم به کجا باید درخواست بدم که لطفا این تایپک منو ببندن .
    تا دوستام وقتشون تلف نشه بیان برام بنویسن در حالی که من راستشو بهشون نمی گم... چون جرات ندارم...
    می دونم که این رفتارم خل و چلانه است ولی خل و چلم دیگه . ببخشین...
    تا همین جا هم که نوشتم سرم خیلی درد گرفت. الان سرم درد می کنه حسابییییییی...
    بعضی وقتا قلبمم درد می گیره...
    ولی ناراحت نشینا . خوبم در مجموغ.

    بازم ممنون از همه .


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.