چرا میری منت کشی؟ دلیل خاصی داره؟ خیلی وابسته ای؟
تشکرشده 793 در 374 پست
چرا میری منت کشی؟ دلیل خاصی داره؟ خیلی وابسته ای؟
تشکرشده 10 در 3 پست
حالا چه کارکنم این عادتشوترک کنه خیلی دوسم داره ولی موقع دعواقهرمیگنه میگه همینه که هست وقتی بهش میگم قهرمال بچه هاست
- - - Updated - - -
تحمل قهروندارم دلم برای حرف زدن وشوخی هاش تنگ میشه دوست ندارم توخونمون ناراحتی باشه خیلی هم بهش وابسته ام البته وقتی قهرمیکنه باهام صدبرابر میشه
تشکرشده 793 در 374 پست
عزیزم خیلی کوتاه و کلی توضیح میدی لطفا مشکلت رو با مثال بگو اصلا معلوم شه ببینم مجبوری بری منت کشی یا نه؟
- - - Updated - - -
لطفا این تاپیکها رو بخون
http://www.hamdardi.net/OLD/thread-13138.html
http://www.hamdardi.net/thread-30734.html
تشکرشده 10 در 3 پست
من چندوقته میخام برم بافتنی ثبت نام کنم بعدقرارشدبرم اماچون شرایط مالی مون یکم بهم ریخته جواب کلی بهم نمیدادتا دوروز پیش گفتم بزم ثبت نام گفت هزینه رفت وامدش زیاد(قبلا اصلا اینطوری نبود)بعدمن گفتم مثلااینقدرمیشه بعدش گفت چرابامن اینجوری حرف میزنی اصلانمیزازم بری منم شروع کردم به گریه خلاصه اون شب باهاش حرف نزدم بعدش گفتم شایدپول ندارهاینجوری میگهه تادیروز اومدم باهاش حرف بزنم گفت اصلاهمینه که هست وصلاح نمیدونم ببین kamr به خاطراینکه به علاقه من اهمیت نمیده منم باگریه رفتم تواطاق شبم موقع خواب برای اولین بارجاشوجداکرد
تشکرشده 793 در 374 پست
عزیزم اولا مشکلت تا حدی نبوده که کارت به گریه و زاری بکشه. معلومه اونقدر با این حرکات بچه گانه اعصاب همسرت رو خرد کردی که حتی برای یه چیز به این بی اهمیتی جاشو هم جدا کرده. چرا ازش توضیح منطقی نخواستی؟ چرا خواستی با گریه مجبور به کاریش کنی؟ می بینی تا حرف پول زدی دعوا و دلخوری شروع شده. معلومه همسرت از وضعیت درآمدش و اوضاع فعلیش رنج میبره و با خودش گفته من تو چه وضعیم و خانمم تو چه فکریه؟ سعی کن حرف دلش رو بشنوی و تسکین دردهاش باشی نه اینکه با دلخوری و گریه حرفتو به کرسی بنشونی
- - - Updated - - -
اول از هرچیز از هرگونه بحث و جدل بر سر مسائل بی ارزش پرهیز کن و اصلا نذار پیش بیاد و اگر پیش اومد ادامه دهنده نباش و سکوت کن تا تموم بشه و کمی صبور باش . اینو بدون که هیچ مردی از بحث و جدل خوشش نمیاد پس بگذار که همسرت از حرف زدن با تو لذت ببره نه اینکه فراری باشه .
گفتین که از قهر همسرتون ناراحت میشین معلومه که همسرتون دقیقا اینو فهمیده و بهش نقطه ضعف دادین .
اگر احساس بی ارزشی میکنید دلیلش کار خودتون هست که وقتی اون قهر کرده منت کشی می کنید و بدونید که کار خودتون باعث این احساس بی ارزشی میشه .
شما یکم خودت رو کنترل کن و شخصیتت رو محکم کن گریه و حساس بودن کاری رو درست نمیکنه اگر میخوای این روند همسرت تغییر کنه اول از هرچیز باید خودتون تغییر رفتار بدین .
اول اینکه بحث و جدل نکنین و نگذارید پیش بیاد .
دوم اگر همسرتون قهر کرد شما منت کشی نکنین و از خودتون ضعف نشون ندین .
شما رفتار عادی تون رو داشته باشید چون شما قهر نکردین .
اگر دیدید خیلی داره طولانی میشه و غرورش اجازه نمیده بیاد جلو میتونین در کمال خونسردی بگین که هردو اشتباهاتی داشتیم و این قهر پیش اومد اما بهتره تمومش کنیم و دیگه بیشتر از این کشش ندیم و بعد از اون شما رفتارتون کاملا عادی باشه
- - - Updated - - -
مطمئننا چند بار که موقع قهر همسرتون این موارد رو رعایت کنید همسرتون هم به اشتباهاتش پی میبره و منتظر منت کشی شما نمی مونه
ویرایش توسط kamr : سه شنبه 07 آبان 92 در ساعت 18:15
ehsan_hamdardi (پنجشنبه 09 آبان 92), ساحل75 (چهارشنبه 08 آبان 92)
تشکرشده 8 در 5 پست
خانمی راستش منم مثله شما بودم.اما من تند تند قهرمیکردم زودم میرفتم آشتی.چون تاسرحد مرگ وابستش بودم.وابستگی ی مرضه.اون اصلأ اهل منت کشی نبود.برای مثال ده روز قهربودیم افتضاح بود وضعم هرچقد صبر کردم نیومد آخر خودم رفتم.ازت حواهش میکنم سر مسایل کوچیک قهرنکن چون میدونم شما چقد غصه میخورین از اخم شوهرتون قهر زیادی واسه مردا عادی میشه.اگه خدانکرده قهری پیش اومد رو خودت کار کن ی چند وقت صبر کن شوهرت خودش میاد.
تشکرشده 10 در 3 پست
ازهردوی شماعزیزاممنونم خخیلی حساس شدم راستش روم نمیشه بگم امشب چی شد غروب من حالم خوب نبودوقتی امدخونه اصلااهمیتی ندادفقط باعصبانیت گفت چته منم گفتم حالم بده بعدش گفت میخایبری. دکترجوابشوندادم تادادزدبعدش گفتم نه بعداماده شدبره بیرون منم کنترل خودموازدست دادم زدزیرگریه دادزدم گفتم همین قدربرات ارزش دارم دیگه ازت بدم میاد آمدورفت ساکت شودوباره گریموبدتر شدرفت بیرون ده دقیقه بهداومد خخلاصه جروبحث حسابی کردیم بهش گفتم باهام حرف بزن مثل آدم نه قهربعاش عصبی شدم زدم توصورت خودم اونم وقتی دیددوتازدتوگوشم گفت دیگه ازاین دیونه بازی هاثرنیار حالم بدترشدآب برام آوردبعدمادرش زنگ زدفهمید پاشد امدخونمون گفت چی شده منم فقط گفتم قهرمیکنه باهام حرف نمیزنه ولی الان ازاینکه گفتم خیلی پشیموتم به مادرشوهرم
- - - Updated - - -
دوستان گلم خیلی خوشحالم که باشمااشناشدم میدونیدهمش ازاین میترسم موقع قهرمون یکی زیرپاش بشینه وازدستم درش بیاره ولی خیلی بهش اعتماددارم اما بااین بی عقلی هام رابطمون بدترمیشه خواهش میکنم راهنمایی م کنید
تشکرشده 155 در 59 پست
سلام به همدردی خوش اومدین
ببینید تو دعوا حلوا که خیر نمیکنن بلاخره بین هر زنو شوهری هم کمو بیش ازین جور موارد گاهی پیش میاد این شمایید که باید شرایط رو مدیریت کنین و یه وقت کاری نکنین که شرایط بدتر بشه، سعی کنین همیشه اوضاع رو آروم نگه دارین
دوست عزیزمون راست میگن شما باید اول باهاش حرف میزدین مطمئن میشدین که از لحاظ مالی تو وضع مناسبی هست که شما رو بفرسته کلاس یا نه، نه اینکه باهاش قهر کنین تا حرف خودتون رو به کرسی بنشونین
اینکه به مادرشوهرتون مسئله رو گفتین بلاخره کاریه که شده و دیگه خودتون رو ناراحت نکنین و سعی کنید که مشکلاتتون رو همیشه داخل خونه نگه دارین و به دیگرون(دوست و آشنا) نگین که ممکنه بعضیا با نظرات کارشناسی نشده و نسنجیده و دخالت شما رو بفرستن تو چاه. و اینجا هم یه جای خوب برای مشورت گرفتن هست
شما بیشتر روی خودتون کار کنین و سعی کنین که آرامشتون رو حفظ کنین و تسلط بر خودتون رو بالا ببرید
ببینین طبق قانون سوم نیوتن:
هر عملی عکس العملی دارد.
شما اگه یه خورده رو اعمال خودتون تسلط داشته باشین مطمئن باشین نتیجه بهتری میگیرین
ویرایش توسط newfolder : پنجشنبه 09 آبان 92 در ساعت 01:44
kamr (پنجشنبه 09 آبان 92)
تشکرشده 293 در 136 پست
شما دقیقاً عکس پیشنهادات دوستان را انجام دادی و باز هم به دنبال راهنمایی هستی!!!
گریه/جر و بحث/کتک خوردن/کشیدن مشکل به بیرون از خانواده!
شما میدونی شوهرت از چه کاری بدش میاد دقیقاً همون کار را انجام میدی!!!
دفعه قبل جایش را جدا کرد! این دفعه هم دست رویت بلند کرد!
قراره با گریه کردن دفعه بعد چه برخوردی ازش ببینی؟!
kamr (پنجشنبه 09 آبان 92)
تشکرشده 8 در 5 پست
ثمين جان عزيزم خواهرانه ازت ميخام خودتوكنترل كني نكن اينكارارو.من اين مسيرو رفتم. دقيقأ سر دندون دردم لج كردم بهش گفتم علاقه ات بهم فقط ی ادعای مسخره است.بعدش خودمو زدم.اما اون ففط سرشو تکون میداد وبهم میگفت تو روانی هستی کاش اونم میزد در گوشم کاش جلومو میگرفت اما نگرفت.آخرش رفتم تنها دکتر.عزیزم من این راهو رفتم تهش تاریکیه.خودتو کنترل کن بخدا میفهمم.دوسداری همیشه دوست داشتن شوهرت واست آشکار باشه.اما خب مردن دیگه.شوهرت تا ی حدی ظرفیت داره خدا نکرده ی وقت صبرش تموم میشه.اینروزا تو زندگی همه هست اما خودتوکنترل کن.رابطه توباخدانزدیک تر کن تا صبورتر شی خانومی.بعدش کاریه که شده اما دیگه نذارمادرشوهرت پی به مشکلاتت ببره.هرچی باشه مادره.مهرمادریش ناخواسته اونوطرف پسرش میبره وممکنه به خاطر علاقه به پسرش بهت چیزی بگه که کدورت پیش بیاد.باور کن من عاشق مادرشوهرم بودم اما الان دشمن خونی شدیم.پس با درایت عمل کن .روخودت کارکن .به خودت انرژی مثبت بده.به خودت برس.بهش محبت کن.بخدا وقتی اینقد دوسشداری حیقه زندگیو به کام هم تلخ کنید.راه رفته منو نرو الان توبرزخم دلم گرمای تنشو میخاد دلم ی ثانیه بغل کردنشو میخاد با لجبازیام سر یکسال نشده از دستش دادمو 11آبان سالگرد ازدواجمونه.موندم چجوری این بی کسیو تحمل کنم.پس از فردا روخودت کارکن.خودتوکنترل کن تا بشی ی فرشته واسه شوهرت.امیدوارم همیشه خوشبخت باشین.
ویرایش توسط m_alone : پنجشنبه 09 آبان 92 در ساعت 01:50
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)