سلام دوستان ممنونم .
شوهرم هنوز به خانواده اش نگفته و من احتمال زیاد میدم که اونا هم قبول نکنن. شوهرم تک پسره و پدر هم داره ولی پدرش هیچ کاری براشون نمیکنه خیلی بی خیال و بداخلاقه . خانواده اش خیلی به شوهرم وابسته اند . بیشتر از لحاظ عاطفی ولی شوهرم به اونا وابسته نیست این مادر شوهرمن فکرش قدیمیه به شدت پسر دوسته . اگه بگم پسرش رو مثل بت می پرسته دروغ نگفتم (سر فرصت میخوام یه تاپیک بزنم و مشکلی که با مادر شوهرم دارم رو مطرح کنم ) در کل میخوام بگم که اگه اذیتم نمی کردن قبول میکردم که یه جا باشیم . ولی یا باید قبول کنم و یه سال تحمل کنم که تقریبا غیر ممکنه یا باید بگم نه و خودمو بد کنم .
مشکل مالی هم نداریما ولی شوهرم اینقدر پول دوست تشریف داره همین الانش نزدیک چهارصد میلیون سرمایه داره ولی قانع نیست همش میخواد تو همه چی سود کنه ما خودمون الان مستاجریم ولی یه خونه خوب پیش خرید کردیم چند روز دیگه بهمون تحویل میدن . خانواده شوهرم هم الان دوساله خونه خریدن ودارن زندگیشون رو میکنن . حالا مشکل ما اینجاست که شوهرم میخواد این دوتا خونه رو(ما و مادرش اینا) تبدیل به احسن کنه و دوتا خونه بهتر و بزرگتر بگیره . واگرنه وضع مالیمون خوبه خدارو شکر .
تا من مخالفت میکنم میگه مگه اونا چشونه مگه دشمنت هستن ؟ یه ساله زود تموم میشه و...راستی اینم بگم ما در حد متعارف باهاشون رفت و امد داریم . نامزد که بودیم یه سری حرف حدیث و ناراحتی بین دو تا خونواده ها و بین من و مادر شوهرم پیش اومد با این حال با این سابقه نه چندان خوب نمی دونم چرا باز شوهرم این خواسته رو از من داره . با این که به خانواده اش وابسته نیست ولی تعصب خاصی رو اونا داره اگه میگم نه با هاشون زندگی نمیکنم فکر میکنه منظورم اینه که اونا بدن من خوبم دیگه اینو متوجه نیست که بابا هرچه قدر هم دو طرف خوب باشن بازم یه سال تو یه خونه باشن مشکل پیش میاد .
علاقه مندی ها (Bookmarks)