دو سال پیش عاشق همکلاسی خود شدم و سال اول کارشناسی ارشد بودم پیشنهاد ازدواج خود را به نحوی با ایشان در میان گذاشتم ولی جواب ایشان بسیار مبهم بود، در طول دوره تحصیل ارتباطمان بیشتر شد و بار دیگر پیشنهاد ازدواج دادم اما در جواب اظهار کرد که مشکل خانوادگی دارد و نمیتواند ازدواج کند و مشکل این بود که از کودکی وی را برای یکی از پسران فامیل در نظر گرفته اند ولی رفتارش طوری بورد که گاهی به ایشان شک می کردم در طول دوره تحصیل مرتبا بهش کمک کردم و با توجه به اینکه مدرک کارشناسی وی رشته دیگری بود اگر کمک من نبود شاید ادامه کارشناسی ارشد برایش بسیار سخت میشد بعد از اتمام تحصیل اظهار کرد که به دلیل نزدیک بودن زمان ازدواج وی با پسر فامیل دیگر نمی تواند با من ارتباط داشته باشد و گفت دختر دیگری (دوست وی) را که بسیار مورد اعتماد وی است برای ازدواج من معرفی می کند بنده در ابتدا مخالفت کردم اما بدلیل اینکه شدیدا احساس تنهایی میکردم پذیرفتم و به مدت یک ماه با دوستش با هدف ازدواج حرف زدم بعد از یک ماه برای ازدواج به توافق رسیدیم اما وقتی این موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم شدیدا مخالفت کردند و دلایل ایشان نیز منطقی به نظر میرسد تفاوت فرهنگی، عدم شناخت کافی، دور بودن محل سکونت وی (شهرستان دیگر) و دلایلی از این قبیل علت مخالفتشان بود، باید این نکته رو هم خدمتتون عرض کنم که همکلاسیم گفته بود اگر با این دختر ازدواج کنی ما بعد ازدواج هم می توانیم با هم ارتباط و رفت و آمد داشته باشیم من به علاقه ایشان (همکلاسیم) نسبت به خودم شک داشتم اینم باید بگم که دختری که که برام معرفی کرد از لحاظ سطح فرهنگی و خانوادگی در سطح بسیار پایین تری نسبت خودش است و خواهر کوچک ترش 2 سال است که ازدواج کرده است لطفا منو راهنمایی کنید؟(هیچ کدام از اعضای خانواده ام موافق این ازدواج نیست)
علاقه مندی ها (Bookmarks)