خانم،
حتما فعالیت و تمرینها رو شروع کنید. کمی فرصت به خودتون بدهید و بعدش در مواردی که مورد تعارض هست گفتگو کنید چون ممکنه اشتباه کنید و ناامید شوید
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
خانم،
حتما فعالیت و تمرینها رو شروع کنید. کمی فرصت به خودتون بدهید و بعدش در مواردی که مورد تعارض هست گفتگو کنید چون ممکنه اشتباه کنید و ناامید شوید
تشکرشده 148 در 68 پست
sciگرامی ممنونم که بهم سر زدید.من هم باید تمرینات مشابه setayesh92.pooh و she رو انجام بدم؟
چند سوال دیگه
آیا تلاش کنم تا با همسرم گفتگو کنم؟یا باید حتما بعد از سپری کردن این تمرینات و گذروندن یه دوره مثلا چند ماهه اینکارو انجام بدم؟
همین امروز مدت طولانی همسرم پای کامپیوتر بود.من میدونم تو چه سایتهایی سیر میکنه اما به شیوه کاملا منفعلانه رفتم تو اتاق و شروع به کتاب خوندن کردم.البته نه به همین راحتی بعد از یک ربع گریه کردن...دیشب هم همین اتفاق افتاد.ایا این کارم درسته؟که فعلا به روی خودم نیارم؟ایا در این زمینه هم اقدامی انجام بدم؟
من هر بار تصمیم میگیرم برنامه ای بذارم و فقط به امورات خودم برسم دیدین همچین صحنه هایی منو کاملا بهم میریزه و انرژیمو میگیره.بعد از 2 سال هنوز برام عادی نشده.به اندازه روز اول ناراحت میشم.اون کار خلاف میکنه گریه و غصه و ناراحتیش مال منه.چرا؟؟؟
یه سوال دیگه طبق فرمایش شما اس ام اس و تلفن برای گفتگو مناسب نیستن.نامه نگاری چطور؟چون تو نامه نگاری بدلیل نبود شخص و نترسیدن از وقوع یه دعوا ناراحتی و دلخوری بهتر عنوان میشه(البته به عقیده من)
ضمن اینکه فرد خواننده کمتر از گفتگوی رو در رو احساس فشار میکنه و میتونه رو مطالب ذکر شده فکر کنه
بنظر شما درسته من برای شوهرم نامه بنویسم؟یا حتما باید بر کنم تا زمانی که تونستم جراتمندانه رفتار کنم باهاش حرف بزنم؟؟
ممنون میشم جوابمو بدین(میدونم با توجه به کمبود وقتتون چقدر بزرگواری میکنین و به ما سر میزنید)
تشکرشده 86 در 41 پست
دوست عزیز من فقط می تونم باشما همدردی کنم و بگم منم با مشکلاتی شبیه تو درگیرم البته به نظر خودم خیلی بیشتر و شدید تر .اما یک گوشه از مشکلاتم شبیه توست و البته بدون اغراق بزرگترین مشکلم . چون به عقیده من اگر در زندگی عشق و توجه و صمیمیت باشه تمام مشکلات دیگه راحت تر دیده و حل می شوند اما اگر اون حس خوب نباشه انگار هیچی نیست .منم دارم تایپیک های شما و خانم she را دنبال می کنم . من خودمم هم خیلی منفعل بودم و قدرت کنترل احساسات خشم درونی و عصبانیتم رو نداشتم و همین ها آسیب های سختی به زندگی ام زد الان مدام دارم با خودم کلنجار می رم که وقتی عصبانی می شم هیچ کاری نکنم واکنش نشون ندم چون می دونم بعدش پشیمون می شم .البته یک فرق اساسی که من با تو دارم اینه که توقعات جنسی همسرم ازم خیلی زیاده و مدام دنبال این ارتباطه گاهی فکر میکنم در حال حاضر منو فقط به خاطر همین می خواد . نمی دونم این خوبه یا بد .
الهه آذر (شنبه 30 شهریور 92)
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
خانم الهه آذر
مهارت ها رو بدست بیارید بعدا صحبت کنید.
خطاهای شناختی خودتون رو اول باید پیدا کنید و بعد، حقوق فردی که زیر پا می گذارید رو در نظر بگیرید
نامه نگاری، تلفن، اس ام اس، هیچ کدوم مولفه های یک گفتگو رو ندارند! پس اینها قابل قبول نیستند و من توصیه نمی کنم
مهارت رفتار جرات مندانه برای شما حیاتی است! یاد بگیرید!
مطابق تاپیک های مشابه و تاپیک چگونه منفعل نباشیم عمل کنید
تشکرشده 148 در 68 پست
ممنون از توجهتون.تمام تلاشم رو میکنم.و نتیجه رو بهتون گزارش میدم.بازم تشکر
- - - Updated - - -
ممنون از توجهتون.تمام تلاشم رو میکنم.و نتیجه رو بهتون گزارش میدم.بازم تشکر
- - - Updated - - -
رهای عزیزم.متاسفانه وقت کمی برای اومدن به این تالار دارم و تا حالا نشده تاپیکتو بخونم.نمیدونم مشکلاتت چین اما از صمیم قلب برات آرزوی موفقیت دارم.خواهش میکنم اگه در زمینه ای تجربه موفقی داشتی یا تونستی به درجه بالاتری از ارتباط با همسرت برسی منم آگاه کن.ممنونتم.راستی باور کن زنهایی مثل من که رابطه زناشوییشون از طرف شوهرشون قطع میشه ارزو دارن جای تو باشن.نمیدونی چقدر حس بدیه که همیشه فکر کنی جذاب و خواستنی نیستی..امیدوارم هرچه زودتر نتیجه تلاشهاتو ببینی
تشکرشده 148 در 68 پست
جناب sci من خطاهای شناختی رو مطالعه کردم و به خودم از 1 تا 10 به هرکدوم اونها امتیاز دادم.البته بیشترشونو بردم تو غالب رابطه با همسرم...مثلا:
1-تعمیم افراطی...................8 مثلا همیشه فکر میکنم هیچ وقت و هیچ وقت نمیتونم با شوهرم حرف بزنم.
2-شخصی سازی.................9 وقتی حرفی از جانب همسرم زده میشه که خانوادمو ناراحت میکنه یا برعکس من همیشه دنبال اشتباه خودم میگردمو احساس میکنم فلان حرف یا رفتار من همچین تبعاتی داشته.درصورتیکه در واقعیت هیچ نقشی در شکل گیری تفکرات طرفین نداشتم و ندارم.
3-استدلال هیجانی............10 من بارها تو ذهن خودم احساس میکنم که همسرم بهم دروغ میگه یا در حال خیانته...حتی گاهی قبل از ورودم به منزل بی اراده تصویری تو ذهنم میاد که انگار همسرم با زن دیگه ای تو خونس.یا در حال عبور تو خیابونم احساس میکنم الانه شوهرمو تو ماشینش با یه زن دیگه ببینم(البته من قبلا به هیچ وجه این تفکرات رو نداشتم..بعد از کناره گیری همسرم اینطوری شدم)
4-تفکر اغراق امیز............5 با پیش اومدن هر بحثی من فاتحه زندگی مشترکمو میخونم و تو ذهنم جلسات دادگاه رو مرور میکنم که در حال قانع کردن قاضی برای گرفتن طلاقم
5-تفکر همه یا هیچ..........9 همه قسمتهای یک رابطه باید مثل پازل کنار هم چیده بشن تا عالی باشه.مثلا اینکه شوهرم اهل دود و دم نیست.پشتکار داره و مثبت نگره کافی نیس حتما باید احساساتی هم باشه تا زندگیمون کامل بشه.
6-برچسب منفی زدن........10 من همیشه در مورد تنبلی و بی ارادگی خودم به خودم برچسب میزنم حتی جلو دیگرون.
7-بی توجهی به جنبه های مثبت...............9 همیشه تو ذهنم به این فکر میکنم که چقدر بدبختم.در حالیکه کلیت زندگیم و چارچوبش از جهات بسیاری در حد متوسط رو به بالاست.
8-فاجعه سازی.............5 چون زندگی مشترکم باب میلم نیست پس دیگه من انرژی و نائی برای ساختن جهات دیگه زندگیم ندارم و یه زن بدبخت و فلجم.
9-فیلتر کردن......................9 چون همسرم دروغگوئه و پنهانکاری میکنه در نتیجه زندگی باهاش وقت هدر دادنه و ما یه روزی طلاق میگیریم.
10-استنباط اختیاری .............مثل مورد بالا
11-عبارتهای باید دار.............7 باید بتونم کمتر بخوابم.باید رابطمو بهتر کنم.باید برا دکترا درس بخونم و....
12-تفکر تساوی گونه............7
ظاهرا اوضاعم خیلی داغونه.....تا حالا اینجوری در برابر خودم قرار نگرفته بودم..این موارد برام مثل یه تلنگر بودن.البته اینطور که من فهمیدم خیلی از این 12 مورد تو هم ادغام شدن و مرز دقیقی رو نمیشه بین اونها تشخیص داد. مثلا خودبخودوقتی تصور همه یا هیچ دارم نمیتونم جنبه های مثبت رو ببینم و رو خودم برچسب میزنم و فاجعه سازی میکنم....
حالا من برای برطرف کردن این خطاها چه کارهایی باید انجام بدم؟یا اگه گاهی مچ خودم رو گرفتم چطوری جلو ادامه این روندو بگیرم؟
پیشاپیش ممنون
sci (یکشنبه 31 شهریور 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)