دلتنگممم
یاران خوب همدردی سلام
امیدوارم که تک تکتون شاد و پر امید باشین.
اومدم اینجا که بنویسم.از تنهایی هام.من درد دل میخوام.هم صحبت می خوام.تسلی و آرامش می خوام.
26 ساله هستم.فوق لیسانس مهندسی برق از یه دانشگاه مطرح
از بیرون همه چیز برام عالیه.اما درونم پر از خلا.پر از نیاز به خواستن کسی که کنارم باشه.
من تقریبا مناسب هیچ کدوم از آدمایی که خواهانم بودن نبودم.
گاهی وقتا که دلم میگیره میگم بده آدم همه چیو با هم داشته باشه،ناشکر میشم.از تنهاییم به خدا گله می کنم.
توی تموم 6 سالی که توی دانشگاه درس می خوندم کسی نمی تونست طرفم بیاد.پدرم استاد همون دانشکده بود.کسی تصورشو نمی کرد که بهشون دختر بدن.انصافا هم پدرم قبول نمی کرد شرایطشونو.آدمای باهوش درس خونده،بدون پتانسیل برای یه زندگی معمول هم کفو من نبودن.کار نداشتن و حتی سربازی نرفته بودن.یعنی عدم تناسب مالی
توی محیط کارم همه چیز با چرتکه حساب میشه.بنابراین آدماش مدل ماشینو میزان دریافتی و حتی حقوق پدر و مادرت جزء معیاراشونه.تحصیلاتو فکر و فرهنگت نمی خونه.عدم تناسب فکری و فرهنگی.
و در نهایت هم ازدواج سنی با پسر هایی که شاید تناسب خانوادگی یا فرهنگی داشتن.اما مدرک مثلا دیپلم داشتن و توی کار آزاد موفق بودن.عدم تناسب تحصیلاتی.
حالا من موندم و این حس که گاهی خوب بودن آدمو از همیشه تنهاتر می کنه.نمیدونم مشکل کجاست که بخوام اصلاحش کنم.من هزار هزار تا نعمت از خدا گرفتم،بلند قد هستم و ظاهر خوبی دارم.کار و تحصیلاتو خانواده و همه چی.هرچی دارم از خدای مهربونمه.
خسته شدم از این همه تنها بودن.من دلم بودن کسی رو میخواد.
نمیدونم ازتون بخوام که کمکم کنین با این تنهایی ها کنار بیام؛یا فکری کنم یا فقط درد دله حرفام.همین که می خونین ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)