امروز حسابی کیفمان کوک بود .درواقع تومنی سه زار با دیروز توفیر داشتیم .بعداز آن کاسبی حسابی که کرده بودیم وبه مناسبت یکی دوتومنی که به دخلمان ریخته بودیم بافرستادن یک ایمیل به شاگردمان قلی امر فرمودیم که خواهان شیرنی دانمارکی هستیم
تشکرشده 53 در 32 پست
امروز حسابی کیفمان کوک بود .درواقع تومنی سه زار با دیروز توفیر داشتیم .بعداز آن کاسبی حسابی که کرده بودیم وبه مناسبت یکی دوتومنی که به دخلمان ریخته بودیم بافرستادن یک ایمیل به شاگردمان قلی امر فرمودیم که خواهان شیرنی دانمارکی هستیم
laya (چهارشنبه 06 شهریور 87)
تشکرشده 53 در 32 پست
بعد از آن زنگی به عیال جدیدمان پری خانم زدیم وسط های مکالمه امان بودیم که قلی آمد بدجوری توی ذوقمان خورد برای اینکه خودمان را خالی کرده باشیم ودلمان نیز خنک شود شترق خواباندیم پس کله ی قلی امان وبهانه امان هم این بود که.....
laya (چهارشنبه 06 شهریور 87)
تشکرشده 53 در 32 پست
چرا ازآمیز جعفر شیرینی نخریده است وآبروی چندین وچندساله امان را به باد داده است.
چندتایی که شیرینی تناول کردیم عجیب هوس قهوه ی ترک به سرمان زد پس به خیال خوردن قهوه و دیدن پری خانم از دکان زدیم بیرون.
نزدیکی های ظهر بود که شکم مان به قار وقورافتاد پس قصد مراجعت به خانه را نمودیم.
laya (چهارشنبه 06 شهریور 87)
تشکرشده 53 در 32 پست
به خانه که رسیدیم عیال مثل همیشه حوله به دست به پیشوازمان آمد ناقلا همین کارهایش است که پابندمان کرده است.
سروصورت راکه صفایی دادیم به اندرونی رفتیم .زری وفری ومازی وته تغاری هایمان سیروس وژینوس قطار شده بودند پشت سر هم این هم ازابتکارات عیالمان است .کمی که سر به سرنخاله هایمان گذاشتیم وسرگرم شدیم به مخده ی ترکمن مان تکیه دادیم وفرستادیم شان تابروند رد کارشان هنوز نخاله ها پایشان را از اتاق بیرون نگذاشته بودند که عیال باسینی مسی بزرگی که بر روی سر داشت وسط اتاق سبز شد .سینی را جلویمان گذاشت ودست به سینه گوشه ای ایستاد تا فسنجان مان را نوش جان کنیم عیالمان میداند که ما تماشا کردنش را موقع تناول غذا دوست داریم
laya (چهارشنبه 06 شهریور 87)
تشکرشده 53 در 32 پست
به همین خاطر حسابی به خودش رسیده است غلط نکنیم بویی از قضیه برده . به هرحال برای اینکه دست پیش را بگیریم تا پس نیفتیم اخم کردیم وبا قاطعیت فریاد زدیم که چرا سالاد فصلمان سس گوجه ندارد عیال هم که انگارحسابی هول برش داشته بود با تته پته بهمان فهماند که سس گوجه تمام شده وفرصت نکرده است تا از فروشگاه رفاه خرید کند
بعد از ناهار پاهایمان را دراز کردیم تا عیال با حوله ی خیس پاهایمان را ماساژ بدهد.بعد از آن یکی دوساعتی را به استراحت پرداختیم در حالی که عیال مثل شیر کنار تخت مان نشته بود ومواظب بود تا ...
laya (چهارشنبه 06 شهریور 87)
تشکرشده 992 در 530 پست
تا......
تا چي؟؟؟؟
تشکرشده 126 در 74 پست
تا................
مگسي نيازردت.
تشکرشده 992 در 530 پست
مرسي. مونده بودم توي خماري
تشکرشده 53 در 32 پست
[size=medium]چرنده ای پرنده ای چیزی خوابمان را خراب نکند.
از خواب که فارغ شدیم سوار مرسدس بنز آلبالوئی مان شدیم وگشتی توی خیابان ها زدیم سر راهمان هم سری به دکانمان زدیم تا یک حساب سر انگشتی از دخل وخرج مان داشته باشیم .
شب شاممان را که خوردیم عجیب دلمان هوای پری خانممان را کرده بود به همین خاطر به بهانه ی سرد بودن پیتزایمان اخمی به عیالمان کردیم و چندتایی هم مشت به دیوار کوبیدیم وآخر سر هم به بهانه ی قهر کردن در اتاقمان را محکم به هم کوبیدیم عیال هم که حساب وکتاب هایی پیش خودش کرده بود شال وکلاه کرد ودست جغله ها را هم گرفت ورفت خانه ی پاپایش تا جلوی چشممان نباشد .ماهم که همه ی این نقشه ها را به خاطر دلتنگی امان از دوری پری خانم کشیده بودیم .......[/size]
تشکرشده 53 در 32 پست
[size=medium]به همراهش زنگ زدیم که فی الفورخودش را بهمان برساند که دلمان برایش یک ذره شده است .اما از بخت بدمان هر چه زنگ زدیم در دسترس نبود. شاید هم آنتن نمی داد.خدا میدانست پدر نیامرزیده کدام جهنم دره ای رفته است
وقتی دیدیم هیچ جوری به پری خانم مان دسترسی نداریم دل را به دریا زدیم و سری به محل کارش زدیم که البته آنجا هم نیافتیمش پس ناچاربه خانه اش رفتیم و|آنجا بود که پریمان را رویت نمودیم .اما نمیدانیم به خاطر سردی سالاد ظهرمان بود یا سنگینی پیتزای شب مان شاید هم از کوتاهی اقبالمان که تا آمدیم دو کلمه ای اختلاط نماییم ناغافل چندتایی آروغ از زیر دستمان دررفت زدن آروغ همانا وعکس العمل سریع پری خانم همانا... [color=#FFA500][/color][/size]
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)