به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 73
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 تیر 93 [ 09:39]
    تاریخ عضویت
    1390-10-15
    نوشته ها
    224
    امتیاز
    3,034
    سطح
    33
    Points: 3,034, Level: 33
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 491 در 147 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام دوست عزیز.
    راستش از خوندن ماجراتون خیلی ناراحت شدم، ذهنم حسابی درگیر شد و البته استرس هم گرفتم،نمیدونم چرا !
    ای کاش از ازدواج قبلت درس میگرفتی، وقتی میگی زن قبلیش خانمه و فلانه و بهمانه نباید از خودت میپرسیدی پس چه مرگش بوده بعد 12 سال یه دخترم تو اون خونه جا گذاشته و به قول خودت بی مهریه و جهاز فرار کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا حواست رو جمع نکردی؟ دیگه جای خطر کردن نبود درسته؟
    اینا که مال گذشتس و گذشته، اما حالا : سعی کن پرت به پرش نگیره، رهاش کن، به خودت برس،وظایفت رو تمام و کمال اما بدون دلخوری و اجبار انجام بده، میدونی مثلاً با خودت بگو 3 ماه این کار رو میکنم،خود آگاه و هوشیارانه، اینو نمیخواد به شوهرت بگی،اون نباید بفهمه، ولی دیگه 3 ماه درست و حسابی بشو یه خانم مدیر ،فکر کن که مجبوری،فکر کن که بعدش خلاص میشی ولی این 3 ماه حسابی مایه بذار، محبت به اندازه،غر زدن ممنوع، درگیری با دخترش سر هر موضوعی ممنوع، سر جدا خوابیدن دعوا نکن، به خودت برس و بی خیال نشون بده خودت رو اما نه لجباز و سرد که فکر کنه قهری........
    امشب برات دعا میکنم، امیدوارم به حق این ماه عزیز خدا یه راه خوب بذاره جلو پات، ولی خودتم تمام سعیت رو بکن،بدون توقع از اون
    بعد این 3 ماه تلاش احتمالاً بتونی به یه نتیجه خاص دال بر ادامه یا جدایی برسی ولی فعلاً فقط تلاش تا 3 ماه

  2. 3 کاربر از پست مفید maryam1363 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 18 خرداد 95), tamanaye man (پنجشنبه 26 اردیبهشت 92), گل آرا (پنجشنبه 02 خرداد 92)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به دوستانم

    چند روزه تو خونه زیاد صحبت نمیکنم ساکتم فقط رفتاراشونو نگاه میکنم روزا که میرم سر کار
    شوهرمم روزا نیست عصر که میرم خونه کارامو انجام میدم شام هم میپزم ولی کسی نمیخوره برای خودشون دوتا غذا میپزن و میخورن اونا دوتا باهمند ولی من تنهام اصلا نمیدونید چه تعارفایی به هم میکنن منو مسخره میکنن و ادای منو درمیارن خونه برام شده برزخ خیلی عذاب میکشم !!!!!!!!!

    دو روزه هم که خواهر شوهرم میاد تو خونه من( وقتی من میگفتم بیا به بهانه های مختلف که مزاحم میشم و یا کار دارم و این حرفا نمیومد ولی ما با هم هیچ اختلافی بجز رفتن برادرزادش به خونشون نداشتیم)و برای خواهر زادش نهار درست میکنه و تا موقع اومدن من میره و به من میگه من فقط دلم برای اون میسوزه تو بزرگی و بلاخره مشکل خودته !!!!!در صورتی که غذا روی گاز و تو یخچال مونده و باید بیریزیمش دورررر چون دستپخته منه!!!!!!!!!!!!!

    به پدرشوهرمم زنگ زدم ازش کمک خواستم چندین بار قبل هم زنگ زده بودم بهم گفت به من مربوط نیست میخواستی بیشتر در مورد پسرم تحقیق کنی و بشناسیش مشکله خودته ...................

    شوهرم رفتارش با من اینطوریه ولی با دخترش یه جور دیگست دلیلشم اینه که میگه اون برای من نامه ی فدایت شوم نفرستاده بود ما خواستیم و به دنیا آوردیمش ولی انگار من به شوهرم التماس کردم که با هم ازدواج کنیم و اون هم هیچ اختیاری از خودش نداشت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    میدونم که شوهرم کلا از ازدواج پشیمون شده چون اون سه ماه بود که طلاق گرفته بود و انگار فکراشو برای ازدواج دوم نکردهخ بود و خودشو مسئول زندگی دخترش میدونه و چون خانم سابقشو خیلی دوست داشته ولی بهش خوبی نکرد در حقش ظلم کرد و الان عذاب وجدان داره و انگاری من باید تاوان طلاق و بی مادر شدن دخترش رو بدم!!!!

    الان هم که با بی محلیاش و عذاب دادناش میخواد من از خونش بذارم و برم
    دوستان چرا کمکم نمکنید چرا حداقل برای تسکین قلبم هم که شده برام پیغام نمیگذارید از فرشته ی مهربان و بالهای صداقت عزیز و سایر دوستانی که اسمشونو نمیدونم خواهش میکنم سری به تاپیکم بزنن و راهنماییم کنن


    ویرایش توسط فرشته مهربان : پنجشنبه 02 خرداد 92 در ساعت 16:19

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست عزیز.

    من کارشناس نیستم. فقط میتونم بگم از خوندن قصه زندگیت متأثر شدم. اما تأسف و همدردی ماها فقط واسه چند دقیقه آرومت میکنه؛ مشکلت رو که حل نمیکنه!
    تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه بعد از خدا خودتی.
    از یه طرف از این وضعیت که درست کردنش سخته به ستوه اومدی از یه طرف آمادگی طلاق رو نداری. یعنی نه میتونی بمونی نه میخوای بری.
    تو این وضعیت بهترین کاری که میتونی بکنی پیشنهادیه که مریم 1363 داده.
    یعنی تو ذهن خودت بدون اینکه به شوهرت بگی یه بازه چند ماهه رو در نظر بگیر مثلا تا اول پاییز. تصمیم بگیر بهترین زن دنیا باشی و تمام تلاشت رو بکنی که کانون خونواده جدیدت گرم بشه.
    اگه بعد از این مدت دیدی نتیجه عکس گرفتی طلاق بگیر. حداقلش اینه که بعد از طلاق خیالت راحته که همه تلاشت رو کردی.

  5. 2 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 18 خرداد 95), mehdihn (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  6. #24
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array


    سلام پینار

    به همدردی خوش آمدی





    نیاز هست شما از ابعاد مختلف به تبعات ادامه زندگی با ایشون و همچنین پایان دادن به زندگی با ایشون توجه کرده و آنها را لیست کنی ، یعنی مزایا و معایب هردو جهت

    را بررسی کنی و با توجه به بررسی دقیق و لیست کردن آنها یک تصمیم مناسب بگیری و پیامدها و هزینه های هرتصمیمی که می گیری را بپذیری .

    برای اتخاذ یک تصمیم مناسب و منطقی می توانی از لینک زیر نیز کمک بگیری :


    http://www.hamdardi.net/thread-10711.html






    ویرایش توسط فرشته مهربان : دوشنبه 06 خرداد 92 در ساعت 05:29 دلیل: رفع اشکالات تایپی

  7. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 18 خرداد 95), taraneh89 (پنجشنبه 02 خرداد 92), جوانه؟؟؟ (پنجشنبه 02 خرداد 92), شیدا. (پنجشنبه 02 خرداد 92)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    آخه دوستان یعنی ارزش داره که برای این آدم تلاش کنم این که عوض بشو نیست من باید خودمو سازگار کنم نه بچه ای دارم نه پولی داره نه اخلاقی که دلمو بهش خوش کنم میگه من ازت بچه نمیخوام حالا به نظرتون تلاشم فایده ای هم داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟


  9. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اردیبهشت 03 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    12,597
    سطح
    73
    Points: 12,597, Level: 73
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 253
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,016

    تشکرشده 2,385 در 431 پست

    Rep Power
    62
    Array
    پست فرشته مهربان رو دقیق بخون
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها


    سلام پینار

    به همدردی خوش آمدی





    نیاز هست شما از ابعاد مختلف به تبعات ادامه زندگی با ایشون و همچنین پایان دادن به زندگی با ایشون توجه کرده و آنها را لیست کنی ، یعنی مزایا و معایب هردو جهت را بررسی

    کنی و با توجه به بررسی دقیق و لیست کردن آنها یک تصمیم کناسب بگیری و پیامدها و هزینه های هرتصمیمی که می گیری را بپذیری .

    برای اتخاذ یک تصمیم مناسب و منطقی می توانی از لینک زیر نیز کمک بگیری :


    http://www.hamdardi.net/thread-10711.html


    هیچ کدوم از اعضای اینجا نمیتونن بگن ادامه بده یا طلاق بگیر چون همه ی زوایای زندگیتو نمیدونیم!
    کاری که فرشته مهربان گفتن انجام بده تا اول به تصمیم منطقی و قاطع با توجه به زندگی خودت بگیری بعد از تصمیم گیری برای ادامه راه بیا ولی اول قاطع و منطقی و با درنظر گرفتن تمام مشکلات و هزینه های هر دوراه تصمیمتو بگیر
    این سوالاتت هم خودت باید بهشون جواب بدی
    تو قدم اول همه چی رو در نظر بگیر و لیست کن و بهترین راهو انتخاب کن

  10. 2 کاربر از پست مفید taraneh89 تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 06 خرداد 92), شیدا. (پنجشنبه 02 خرداد 92)

  11. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 92 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1392-3-01
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    414
    سطح
    8
    Points: 414, Level: 8
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این که داری سر کار میری خیلی خوبه هم از اون فضای درگیری های مدام میای بیرون هم روزنه ایه واسه مستقل شدنت ولی تو این مقطع همون کاری که فرشته مهربون میگه رو انجام بده هر دو جنبه ی کار رو بسنج و کاملا به موندن و یا رفتن از این زندگی فکر کن وبعد تصمیم بگیر

  12. کاربر روبرو از پست مفید گیسو313 تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (دوشنبه 06 خرداد 92)

  13. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 بهمن 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    4,421
    سطح
    42
    Points: 4,421, Level: 42
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    182

    تشکرشده 174 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    يكي از دوستان سئوال كرده بود كه آيا مادرت مسكني دارن كه تو روش حساب كني؟ اما جواب ندادي
    لطفا جواب بده
    خودت چند سال از طلاقت گذشت و ازدواج دوم كردي؟
    منم حرف ساير دوستان را تاييد ميكنم كسي كه بايد تصميم بگيره توئي
    هيچ كس نميتونه و نبايد بهت بگه بمون يا جدا شو
    من فكر ميكنم يه مدتي اصلا به شوهر و دخترش فكر نكن
    تمركزت را روي كار جديدت بزار
    شايد شوهرت فكر ميكنه كه اون به تو هيچ نيازي نداره و در عوض تويي كه بهش نيازمندي و داره بازي درمياره اگه يه مدت بي تفاوت و آروم باشي بي ضرر نخواهد بود.

  14. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به همه دوستانم در تالار

    ما یه خونه ی پدری داریم که مادرم با داداشم پیش هم ولی جدا از هم زندگی میکنن ولی نمیدونم چرا اصلا دوست ندارم اونجا برگردم چون اونا زندگی خودشونو دارن با رفتو آمدای خودشون انگاری من مزاحمم خب دوستان منم خیلی دوست داشتم تو زندگیم موفق بودم و شاید گره ای از مشکلات اطرافیانم باز میکردم نه اینکه تو این سن تو اوج احساسات و جوونیم سرخورده و مزاحم زندگی اطرافیانم بشم!!!!!! از این بابت خیلی برای خودم متاسفم و خیلی احساس ضعف و سرخوردگی میکنم احساس میکنم خیلی ضعیفم و از همه کمترم و خودمو یه بازنده و شکست خورده میبینم ولی خب تنهایی هم نمیتونم زندگی کنم یعنی با شرایط موجود نمیتونم انقدر احساس تنهایی میکنم که دوست دارم یکی نگرانم بشه یکی دوسم داشته باشه و واقعا بهم محبت کنه خیلی احساس کمبود محبت میکنم
    مخصوصا مادر هم باشی ولی نتونی برای بچت مادری کنی

    من دو سال بعد از طلاقم ازدواج کردم تقریبا دو سه ماه هم با این آقا حرف زدم احساس میکنم من خیلی جوانبو سنجیده بودم ولی انگار اینطور نبود آب از سرچشمه گل آلود بوده همسر قبلیه شوهر من بخاطر همین مشکلات ازش جدا شده بود

    آره اون میدونه من نمیتونم حالا حالاها ازش جدا شم بخاطر همین از هیچ کار بدی تو حقم کوتاهی نکرد بارها بهش گفتم از زندگیت میرم اگه اینطوری ادامه بدی ولی نتونستم برم بارها وسایلمو گذاشت دم در گفت برو ولی نرفتم بارها برای یکی دو روز رفتم خونه مادرم نیومد دنبالم حتی یه اس ام اسم نداد ولی خودم برگشتم بارها وحشیانه کتکم زد پیش دخترش بهم اهانت کرد بهم گفت ازم متنفره ولی بازم تحمل کردم و موندم الانم که خودم دیدم میکشه و الانا نه بهم محل میده نه چیزی برای خونه برای خوردن میخره خودش میخره دوتایی میخورن و نه پولی بهم میده تازه قفل خونه رو هم عوض کرده بهم نمیدههههههههه

    دوستان میخوام راهنماییم کنید تا بتونم بهترین تصمیمو بگیرم چون شاید من با احساس تصمیم بگیرم و خیلی چیزا مد نظرم نباشه ولی شما که بیرون قضییه اید و طور دیگه ای ماجرا رو میبینید بتونید بدور از احساسات نظر بدید و راهنمایی های خوبی برای من داشته باشید

    با تشکر فراوان از همه شما دوستان عزیز


    ویرایش توسط پینار : شنبه 04 خرداد 92 در ساعت 11:48

  15. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پینار نمایش پست ها


    اون میدونه من نمیتونم حالا حالاها ازش جدا شم بخاطر همین از هیچ کار بدی تو حقم کوتاهی نکرد بارها بهش گفتم از زندگیت میرم اگه اینطوری ادامه بدی ولی نتونستم برم بارها وسایلمو گذاشت دم در گفت برو ولی نرفتم بارها برای یکی دو روز رفتم خونه مادرم نیومد دنبالم حتی یه اس ام اسم نداد ولی خودم برگشتم بارها وحشیانه کتکم زد پیش دخترش بهم اهانت کرد بهم گفت ازم متنفره ولی بازم تحمل کردم و موندم الانم که خودم دیدم میکشه و الانا نه بهم محل میده نه چیزی برای خونه برای خوردن میخره خودش میخره دوتایی میخورن و نه پولی بهم میده تازه قفل خونه رو هم عوض کرده بهم نمیدههههههههه


    این داستانه؟ میخوای اعصاب ملتو خورد کنی؟ مریضی؟ :mad: مازوخیست داری؟ :mad: توی اون خونه موندی چه کار؟ که مزاحم مادرت نباشی؟؟؟؟؟؟
    چرا؟ چه مشکلی داری که نمی تونی جدا شی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه نمیگی سر کار میری! خب اگر میتونی خرج خودت رو دربیاری کم کم مستقل شو، برو واسه خودت یه سقفی پیدا کن زندگیت رو بکن! این چه وضعیه آخه؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    ببخشید عزیزم من همه پست هات رو نخونده بودم. مشکل مالی.
    فکر کردم سر کار میری.
    .
    ببین تا یه سقفی روی سرته دنبال کار بگرد. میتونی پیدا کنی. مطمئنم. خودت رو نجات بده. هیچ کسی غیر از خودت نمی تونه بهت کمک کنه. شاید موسساتی باشه که بتونن ازت حمایت کنن.
    .
    قوی باش. تو الان یه مادر هستی. باید بتونی روی پای خودت بایستی وگرنه بعدها دخترت راجع به مادرش چی فکر می کنه؟
    .
    تلاش کن. کار پیدا میشه. میتونی اندازه ی یه خرجی ماهانه پول دربیاری تا برگردی پیش مادرت. اگر هیچ راهی نبود مهریه ات رو اجرا بذار.
    .
    به داد خودت برس. شیرزن باش! نه یه نیازمند بدبخت که میشه هر بلایی سرش آورد! این همه زن دارن توی این مملکت کار میکنن و خرج خودشون و بچه هاشون رو درمیارن؟ تو از پس خرج خودت بر نمیای؟


 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.