به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    348
    سطح
    6
    Points: 348, Level: 6
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 از محیط کار وحشت دارم

    سلام خدمت همگی دوستان
    و عرض تبریک به مناسبت عید نوروز باستانی
    -------------------
    نمیدونم منو یادتون هست یا نه؟
    من چند مدت پیش ازتون راهنمایی خواسته بودم در زمینه کار و اینا،گفته بودم که پدرم برام کار پیدا کرده بئده ولی یروز بیشتراونجا دووم نیاوردم.خیلی پیش خودم ناراحت بودم و خودخوری کردم که چرا این کارو از دست دادم البته دو شیفته بود برام سخت بود ولی خوبیش این بوذد که بهمون نزدیک بود خلاصه اینکه خیلی اذیت شدم.
    تا اینکه این اواخر پدرم به همسایمون که خیلی نسبت به پدرم ارادت داره چون پدرم خیلی با ادب و مرد خوبیه و ایشون هم همینطور گفت که برام دخترم تو دانشگاه جایی کاری سراغ دارین و ایشون هم از اونموقع تابحال افتاده دنبال یه کار خوب برای من.و تازگیا از طریق پدرم متوجه شدم که کار خوب برام سراغ دارهکه اونم زیاد از خونمون دور نیست.کارشم تایپ بود،صاحب مغازه میشد دوست همسایمون.و حسن دیگش این بود که پاره وقت بود از صبح تا 2 بعد از ظهر،و من باید میرفتم اونجا تایپ میکردم و اینا و هر وقت صاحب مغازه نبود من باید تلفن جواب میدادمو با چند تا ارباب رجوع سر و کار داشتم.وقتی اینارو شنیدم استرس عجیبی گرفته بودم از یه طرفم دلم میخواست واسه خودم کار کنم و دستم تو جیب خودم بره ولی باز هم قبول نکردم همسایمون بنده خدا میگفت حیفه خیلی موقعیت خوبیه ولی من میتذسیدم حتی پدرم گفت امتحانی برو شاید خوب بود ولی من گفتم نه نمیخوام مثل اون دفعه برمو نشه بعد کلی خودمو سرزنش کنم نرم بهتره ،چون خودمم میدونم راحت نیستم.هی پیش خودم میگفتم حیف که نمیتونم.و از خدا خواستم یه کار خوب دیگه که توش حداقل کمی راحت باشم قسمتم کنه. ولی خوب تو واقعیت خیلی میترسم.انگار میخوان اعدامم کنن.خیلی میترسم.
    حالا دیشب هم بهم پیشنهاد کار دادن البته به قطعیت نرسیده کارش تو اداره پسته کار کامپیوتریه البته دقیق نمیدونم چجوریه.بابام به همسایمون گفت دخترم خجالت میکشه یکم مادرمم گفت دخترم دلش میخواد چند تا دختر هم باشن یکم روش نمیشه و اینا، اونام گفتن همینه دیگه بایستی عادت کنی برو تو اجتماع راحت باش به یه لحنی گفت که من اعصابم خورد شد احساس کردم غرورم جریحه دار شد از خجالت داشتم آب میشدم.مونده بودم چی بگم چی نگم.دلم نمیخواست درموردم چیزی بدونن.
    حالا از دیشب دارم با خودم کلنجار میرم که اگر قطعی شد و اینا چکار کنم.صبر کنم شاید بهتر از این گیرم بیاد یا نه.اگر نتونستم چی؟ از یه طرفم میگم شاید خیلی خوب باشه اصلا.هی خودمو تو اون محیط تجسم میکنم یبار میترسم یبار هم نه.اینو نگفتم که اینجا از محل زندگیم دوره یعنی باید ماشین بگیرم.
    مادرم میگه باید عادت کنی شاید دوفردا دیگه جوری باشه که تو بخوای پا بپای شوهرت کار کنی .نمیدونم باید عادت کنم یا یه ادم میتونه مثل من باشه و نخواد حتما اجتماعی باشه.خیلی میترسم و خجالت میکشم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید سپیده خانم تشکرکرده است .

    میشل (دوشنبه 05 فروردین 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام سپیده عزیز.

    عید تو هم مبارک.

    نقل قول نوشته اصلی توسط سپیده خانم نمایش پست ها
    .نمیدونم باید عادت کنم یا یه ادم میتونه مثل من باشه و نخواد حتما اجتماعی باشه.خیلی میترسم و خجالت میکشم.
    البته که میتونی موندن توی همین وضعیت رو انتخاب کنی. اما باید بدونی که مشکل اصلی تو، ترس از محیط کار نیست. این ترس، و احساس خجالت فقط نشونه هستن. مثل تب که نشونه وجود عفونت در بدن هست.

    مشکل شما عزت نفس پایینه. حالا گیریم که هیچوقت هم نخوای سرکار بری، این مشکل بعدها به شکل های مختلف خودش رو نشون میده و برات دردسر ساز میشه. حتی همین حالا هم احتمالا مشکلاتی داری که خودت هم نمیدونی از همین عزت نفس پایین سرچشمه گرفتن.

    توی همین انجمن میتونی مقاله های مفیدی پیدا کنی که بهت کمک کنن. حتما بیشتر سرچ کن و مطالعه کن.

    به این تاپیک هم یه سر بزن:
    http://www.hamdardi.net/thread-27644.html

    خصوصا این پستش فکر میکنم برات مفید باشه و بتونه سرنخ های خوبی دستت بده.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sinéad نمایش پست ها
    اعتماد به نفس با حرمت نفس تفاوت داره ولی تقریبا همیشه در صورت کم بودن حرمت نفس، اعتماد به نفس هم پایین خواهد بود. به نظر میاد این دوست عزیز مشکل حرمت نفس دارند.

    اعتماد به نفس یک حالت روانی است که شخص بر اساس تجربه های پیشین، به توانایی خودش در انجام صحیح کارها اعتماد پیدا می کنه. حرمت نفس درباره ارزشیابی شخص از خود هست که خودش رو تا چه میزان لایق داشتن چیزهای مختلف می دونه. فردی با حرمت نفس پایین خودش رو لایق داشتن یک سری احساس ها یا امکانات نمی دونه که معمولا با احساس حقارت همراهه. چنین شخصی ارزش خودش رو پایین می دونه. دوست عزیز ما خودش رو لایق ارتباط با دخترهایی با مشخصات مورد علاقه اش نمی دونه برای همین راه تلقین بد بودن دخترها به خودش رو پیش گرفته. تقریبا همیشه کم بودن حرمت نفس باعث میشه شخص دیگران رو بد قلمداد کنه.

    راه حل این مشکلات در اکثر مواقع آگاهی است برای همین خوندن کتاب در این باره خیلی کمک می کنه یعنی اکثر مواقع افرادی که فقط درباره حرمت نفس مطالعه می کنند خود به خود حرمت نفس خیلی بهتری پیدا می کنند. در اکثر مواقع روانشناس ها هم بیشتر آگاهی میدن در جلسه های بهبود حرمت نفس و خیلی خوب هم جواب می ده.

    بیشترین آسیب ها رو هم به حرمت نفس همیشه پدر و مادر با ترتبیت و پرورش نامناسب در 14 تا 36 ماهگی می زنند. در این سن مغز کودک در حال یادگیری ثانیه به ثانیه از محیط اطرافه و این سن کودک رو تبدیل به یک انسان واقعی می کنه. سه نوع رفتار با کودک باعث میشه حرمت نفس شدیدا افت پیدا کنه، یکی مسئله آزادی است که یعنی کودک در این سن باید در یک محیط امن و بی خطر، ولی آزادانه هر کاری که دوست داره انجام بده.مجبور کردن کودک به انجام هر کاری (غذا، خواب، تفریح، استراحت، بازی و ...) باعث میشه حرمت نفس شدیدا آسیب ببینه. دومین مسئله درباره خجالتزده کردن و شرم دادن کودکان به خاطر انجام دادن یا ندادن کارهاست که باعث میشه کودک احساس بدی درباره خودش کنه و خودش رو بد بدونه و پیامی دریافت می کنه که خواسته ها و نیازهای تو به عنوان یک کودک مایه خجالت هستند، و سومین مسئله هم آموزش اشتباه دستشویی رفتن و مراقب بودن است.

    دوباره سازی حرمت نفس در بزرگسالی کاملا ممکن و ساده است و راهش هم مطالعه و یادگیری است، کتابی که معرفی کردم بهترین منبع فارسی است و زندگی شما رو از این رو به آن رو می کنه.
    راستی نگفتی چند سالته؟ تحصیلاتت در چه حدیه؟ از روابطت با اعضای خونواده هم بگو. و اینکه بچه چندمی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  4. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    بابک 1369 (سه شنبه 06 فروردین 92)

  5. #3
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    جمعه 29 شهریور 92 [ 20:28]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    982
    سطح
    16
    Points: 982, Level: 16
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 135 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درووووووود
    دوست عزیز در مورد تحصیلاتت نمیدونم ولی می تونم حدس بزنم که در دوران مدرسه و دانشگاه هم فردی خجالتی بودی و هستی و حتما موقع درس جواب دادن تحویل پروژه خیلی استرس داشتی . نگران نباش خیلی ها مثل تو هستن. یکیش خود من . منم ادم خجالتی بودم و این رو همه خانواده معلمها و.. می گفتن. ولی یه روز تصمیم گرفتم همه چیز رو عوض کنم . یه مقایسه ای بین خودم و دوستان و فامیل کردم دیدم واقعا چیزی کم ندارم . اگه بعضی ها از برخی لحاظ از من بالاترن من هم از جهات دیگه برتری دارم پس جایی برای خجالت کشیدن نبود. در مورد کار هم همین طور اگه فکر می کنی کارت خیلی سخته اشتباه می کنی چون حتما اموزش هایی قبلا دیدی و امادگی داری . یا کاریه که زیاد تجربه نداری در مورد اون کار مثلا کار با کامپیوتر می تونی یاد بگیری قبل اینکه بری سر کار از افرادی که بلدن کمک بخواه.
    اگه ترست از ارباب رجوعه . ترس نداره که تا به حال شده کار خواهر یا مادر یا برادرت را راه بندازی باهاشون چطور برخورد کردی؟؟
    فرار راه حل نیست به فرض اصلا نرفتی سر کار به خاطر ترس از محیط جدید ترس از افراد جدید ترس از اینکه مسئولیتت رو خوب انجام ندی....... اما تو که نمی خوای برای همیشه مجرد بمونی؟؟
    با خودت صحبت کن . کارهای خوب و با ارشی که کردی یادت بنداز........
    به خدا توکل کن خیلی اعتماد به نفس میاره.
    موفق باشی

    بدروووووووووود

  6. 2 کاربر از پست مفید masom تشکرکرده اند .

    roze sepid (جمعه 09 فروردین 92), میشل (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 فروردین 92 [ 00:41]
    تاریخ عضویت
    1392-1-04
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    93
    سطح
    1
    Points: 93, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خاهر گلم ... منم دقیقا مث شمام .. این رفتار ما ناشی از عزت نفس پایینه منم تو زندگی بارها پیش اومده که بزرگ ترین فرصت زندگیمو بخاطر همین حسم ازدست دادم مثلا قبلا کونگ فو کار میکردم انتخاب شدم به عنوان نماینده که برم مسابقات قهرمتنی اما نرفتم و قبول نکردم ... حالا سرتو درد نیارم ماها وقتی تو این شرایط قرار میگیریم یه جوری خودمونو لایق اون موقعیت نمیدونیم و همه افراد اون محیطو از خودمون بالاتر میدونیم مخصوصا با جنس مخالف .... ولی تنها راهش به نظر من اینه که خودمونو تو اون محیط قرار بدیم اولش خیلی سخته و نباید بکشیم کنار اما بعد از مدتی یقینا عادی میشه موفق باشی عزیزم

  8. 3 کاربر از پست مفید mahmood777 تشکرکرده اند .

    masom (پنجشنبه 08 فروردین 92), roze sepid (جمعه 09 فروردین 92), میشل (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    348
    سطح
    6
    Points: 348, Level: 6
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از محيط كار وحشت دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط میـشل نمایش پست ها
    سلام سپیده عزیز.

    عید تو هم مبارک.



    البته که میتونی موندن توی همین وضعیت رو انتخاب کنی. اما باید بدونی که مشکل اصلی تو، ترس از محیط کار نیست. این ترس، و احساس خجالت فقط نشونه هستن. مثل تب که نشونه وجود عفونت در بدن هست.

    مشکل شما عزت نفس پایینه. حالا گیریم که هیچوقت هم نخوای سرکار بری، این مشکل بعدها به شکل های مختلف خودش رو نشون میده و برات دردسر ساز میشه. حتی همین حالا هم احتمالا مشکلاتی داری که خودت هم نمیدونی از همین عزت نفس پایین سرچشمه گرفتن.

    توی همین انجمن میتونی مقاله های مفیدی پیدا کنی که بهت کمک کنن. حتما بیشتر سرچ کن و مطالعه کن.

    به این تاپیک هم یه سر بزن:
    http://www.hamdardi.net/thread-27644.html

    خصوصا این پستش فکر میکنم برات مفید باشه و بتونه سرنخ های خوبی دستت بده.


    راستی نگفتی چند سالته؟ تحصیلاتت در چه حدیه؟ از روابطت با اعضای خونواده هم بگو. و اینکه بچه چندمی.
    درسته مشكل من عزت نفسه.من عادت دارم تو خودم كاووش كنم وقتي يچيزي ميشه دنبال دليل تو خودم ميگردم.
    من اينجا قبلا مقالات زيادي خوندم تا حدودي تغيير كردم ولي فكر ميكنم تا خود آدم نخواد هيچ اتفاقي نميفته.
    بله يادم رفت من 24 سالمه فوق ديپلم رشته فناوري اطلاعاتم بچه اول هم هستم دو تا خواهريم.روابطمون خوبه با هم.با مادرم درد و دل ميكنم هميشه و ايشون سنگ صبور من هستند،پدرمم يه مرد صبور و مهربونه و خيلي دوستش دارم و با خواهرمم خوبم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط masom نمایش پست ها
    درووووووود
    دوست عزیز در مورد تحصیلاتت نمیدونم ولی می تونم حدس بزنم که در دوران مدرسه و دانشگاه هم فردی خجالتی بودی و هستی و حتما موقع درس جواب دادن تحویل پروژه خیلی استرس داشتی . نگران نباش خیلی ها مثل تو هستن. یکیش خود من . منم ادم خجالتی بودم و این رو همه خانواده معلمها و.. می گفتن. ولی یه روز تصمیم گرفتم همه چیز رو عوض کنم . یه مقایسه ای بین خودم و دوستان و فامیل کردم دیدم واقعا چیزی کم ندارم . اگه بعضی ها از برخی لحاظ از من بالاترن من هم از جهات دیگه برتری دارم پس جایی برای خجالت کشیدن نبود. در مورد کار هم همین طور اگه فکر می کنی کارت خیلی سخته اشتباه می کنی چون حتما اموزش هایی قبلا دیدی و امادگی داری . یا کاریه که زیاد تجربه نداری در مورد اون کار مثلا کار با کامپیوتر می تونی یاد بگیری قبل اینکه بری سر کار از افرادی که بلدن کمک بخواه.
    اگه ترست از ارباب رجوعه . ترس نداره که تا به حال شده کار خواهر یا مادر یا برادرت را راه بندازی باهاشون چطور برخورد کردی؟؟
    فرار راه حل نیست به فرض اصلا نرفتی سر کار به خاطر ترس از محیط جدید ترس از افراد جدید ترس از اینکه مسئولیتت رو خوب انجام ندی....... اما تو که نمی خوای برای همیشه مجرد بمونی؟؟
    با خودت صحبت کن . کارهای خوب و با ارشی که کردی یادت بنداز........
    به خدا توکل کن خیلی اعتماد به نفس میاره.
    موفق باشی

    بدروووووووووود
    راستش بله من خيلي درسخون بودم و وقتي مثلا معلم از بچه ها يه سوال ميپرسيد من بلد بودم خيلي خجالت ميكشيدم و با اون كه جوابش رو ميدونستم دستم رو بالا نميبردم و خيلي چيزاي ديگه تو دانشگاه هم يبار گروهبندي كردن من با يه پسر افتادم جفتمون تحقيق كرديم و در آخر اون آقا ارايه داد و نمرش بيشتر شد البته اون آقا هم كلي سرخ شده بود تا ارايه داد.
    ديگران هم گاهي باعث اين مشكلات ميشن،من لاغرم نه اونقدر لاغر ولي خب خيلي چاق هم نيستم يه خالم نميدونم همش اينو به رخم ميزد و هي ميگفت لاغري و بيشتر بخور بزار پسر پسند باشي و الان ديگه فقط پسر انتخاب نميكنه خانواده پسر هم نظر ميدنو اينا منم ميگفتم به اين وضع راضي ام و هركسي هم يه استعدادي داره و منم هر چي ميخورم چاق نميشم خداداديه ولي به گوشش بدهكار نبود و جلوي مثلا زنداييم به روم ميزد منم احساس ميكردم اعتماد به نفسم پايين اومده ول هم نبود عوضش اون يكي خالم خوبي هام رو ميگفت و ازم تعريف ميكرد و ميگفت به اين خوبي همه آرزشو دارن خلاصه سرتونو درد نيارم.
    من قبلا خيلي خودمو شماتت ميكردم كه الان مثلا تو اين جمع هستي ديگران از تو برترن و همش عزت نفسو تو وجود خودم ميكشتم ولي چند سال از لحاظ اجتماعي بهتر شدم از مادرمم ميپرسم ميگه آره كمي تغيير كردي تو اينترنت مقاله اي خوندم كه گفته بود بايد آروم آروم خودمونو تغيير بديم و بعد يه تغيير كوچيك به خودمون امتياز بديم منم همينكاره ميكنم مثلا جشن تولد پسر داييم كه چندشب پيش دعوت شده بوديم خانواده عروسهاي زنداييم هم بودم سعي كردم ريلكس باشم و از مهماني لذت ببرم و اينطور هم شد و خيلي بهم خوش گذشت ولي احساس رضايت از خودم داشتم.
    كارآموزي از طرف دانشگاه رفته بودم امور مشتركين كه پشتش كار ميكردم با يه پسر كه چند سالي ازم بزرگتر بود اولش وقتي خانمه گفت فعلا بايد اينجا كار كني كلي خجالت كشيدم ولي حدود 1 تا 2 ساعت بعدش ديدم عادت كردم.
    من خيلي چيزهامو دارم تغيير دادم و رضايت دارم و سعي ميكنم مسيوليت پذير باشم و تمرين ميكنم يعني انگار كه دارم براي يه غريبه انجامش ميدم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahmood777 نمایش پست ها
    سلام خاهر گلم ... منم دقیقا مث شمام .. این رفتار ما ناشی از عزت نفس پایینه منم تو زندگی بارها پیش اومده که بزرگ ترین فرصت زندگیمو بخاطر همین حسم ازدست دادم مثلا قبلا کونگ فو کار میکردم انتخاب شدم به عنوان نماینده که برم مسابقات قهرمتنی اما نرفتم و قبول نکردم ... حالا سرتو درد نیارم ماها وقتی تو این شرایط قرار میگیریم یه جوری خودمونو لایق اون موقعیت نمیدونیم و همه افراد اون محیطو از خودمون بالاتر میدونیم مخصوصا با جنس مخالف .... ولی تنها راهش به نظر من اینه که خودمونو تو اون محیط قرار بدیم اولش خیلی سخته و نباید بکشیم کنار اما بعد از مدتی یقینا عادی میشه موفق باشی عزیزم
    سلام
    خيلي سخته وقتي آدم به يه چيزي علاقه داره و نياز داره ولي بخاطر اين موضوع نتونه انجامش بده.موافقم يكي از اين مشكلات همينه،مادرمم بهم ميگن كه عادت ميكنم ولي نميدونم چرا نميتونم با خودم كنار بيام و خودمو تو اون شرايط بندازم.انگاري نميخوام ترسم بريزه يه نيرويي مانع ميشه و ميدونم كه تا خودم نخوام هيچ اتفاقي نميفته.

  10. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    جمعه 29 شهریور 92 [ 20:28]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    982
    سطح
    16
    Points: 982, Level: 16
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 135 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درووووووووود
    این خیلی خوبه که برای تغییرت تلاش می کنی . مقاله می خونی و............
    ولی این تغییر رو همون جوری که خودتم میدونی باید از ته دل بخوای و بدونی این جزء یکی از بزرگترین خواستهات است همیشه سعی خودتو بکنی و هیچ وقت این خواستتو فراموش نکنی مثلا تو یه مهمونی . بیرونی جایی.....
    خودت خیلی خوب حواست به شرایط هست و همه چیزو می دونی اما این حرفمو فراموش نکن به حرف مردم که از روی علایق شخصیشونه و زیاد مطابق میل تو نیست اهمیت نده و هیچ وقت به این حرفها فکر نکن. دهن مردم رو نمیشه بست . متاسفانه این عیب مردم ما هست بدون اینکه طرف نظر بخواد نظرشون رو در مورد همه چیز اعلام میکنن.
    توکل به خدا رو فراموش نکن.
    بدرووووووووووووود


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.