نوشته اصلی توسط
ali1369
ممنون از راهنماییتون منم همونطور که گفتم متوجه هستم این مشکل رو دارم و با اینکه دوست داشتم یه فرد اجتماعی باشم ولی نتونستم استارت بزنم واسه تغییر و پیش یه روانشناس برم ضمنا تو شهر ما که یه شهر کوچیک هست فکر نمیکنم یه روانشناس خوب پیدا بشه که بتونم روش حساب کنم حتما میتونه این مشکل رو حل کنه حالا شاید به حساب منفی نگری اینو بزارید که به هر حال باید از هر امکاناتی استفاده کرد واسه درمان ضمنا متاسفانه من نمیدونم اصلا کدوم روانشناس اینجا کی هست آدرسش کجاست کسی رو هم سراغ ندارم بهم کمک کنه همونطور که گفتم با مادرم مطرح کردم اینقدر مسخره و سرکوب شدم که گفتم غلط کردم حس خیلی بدی بهم دست داد اون لحظه اما حق با شماست حتی کسی هم با من همراه نشه من خودم باید واسه خودم تصمیم بگیرم نمیدونم چطوری باید شروع کنم و برم بیرون همه اینها شاید از دید یه آدم عادی اصلا چیزی به حساب نیاد ولی باور کنید واسه من یه کابوسه حتی این مسافرت رو هم میخواستم تنهایی برم خودم به هر نحوی حاظر بودم همزمان با ترسی که تا حد جنون دشاتم با اینکه میدونستم راهم چطوریه بلد اما با ممانعت از سوی خونواده مواجه شدم و ضمنا بخاطر اینکه از استرس و اضطراب مشکلی واسه مثلا واسه مادرم یا برادرم پیش نیاد نتونستم اینکار رو بکنم و سر این مسائل بارها تا حد مرگ هم با هم دعوا کردیم اونا به من هیچ اجازه ای نمیدن تا یه حرفی هم بزنم همه صداشون میره بالا اینقدر فریاد میزنن سر من که از گفته خودم پشیمون بشم و این مشکل از بچگی هم بوده اینقدر زجز کشیدم و منو کشیدن پایین که به این روز افتادم. متاسفانه بعضی خونواده ها و پدر مادرها اینطورین و هیچ فکر نمیکنن با اینکارهاشون بزرگترین جنایت رو در حق بچشون میکنن تو اینده.
بگذریم حتی همین امروز هم دیره واسه درمان یعنی میتونستم خیلی زودتر از اینها حالم بهتر بشه با رفتاردرمانی ها و تا الان خیلی جلسات مشاوره رو رفته باشم ولی واسه شروع قدرتشو ندارم اگه یه نفر بتونه منو یه جلسه پیش یه مشاور خوب ببره و حرفام رو بهش بزنم دیگه هرچی اون بگه من انجام میدم و از اون به بعدش هم چشمم به کمک کسی نیست همونطور که خودتونم اشاره کردید مثل یه فرد دست و پا شکسته که همون اولش که خورده زمین که نمیتونه خودش بلند شه باید یکی کمکش کنه ببرش دکتر من اصلا هم از آوردن اسم روانشناس و دکتر و این حرفا خجالت نمیکشم چون داشتن مشکل و درمان نشدن به مراتب خجالت آورتره.
در مورد سوالاتتون سال تولدم بله 69 هست، سابقه اختلالات خانوادگی که زیاده ولی نمیدونم هرکس یه جور مشکل داره ولی تا حالا کسی مثل خودم خجالتی باشه رو فقط تو پدرم دیدم و من فکر میکنم این خجالتی بودن پدرم به بدترین حالت ممکن در ترکیب با ترسهایی که مادرم داشته به من ارث رسیده دستشون هم درد نکنه واقعا !! به هر حال ژنتیک در درجه اول عامل اصلیه. ضمنا برادرم هم غیبتش نباشه ولی کلا یه آدم عصبی و حواس پرت هست روزی نیست که سر هرچیزی جنگ و دعوا به پا نکنه تو خونه. یه سره از منم طلبکاره من حتی گفتم اجازه رانندگی هم ندارم اینقدر تو روی من وایمیسن و چرت و پرت تحویلم میدن که دیوونه میشم میکشم کنار راستش قدرت بحث کردن هم ندارم چون از بچگی هرچی حرف زدم به جایی نرسیدم صحبت کردنم دیگه مشکل پیدا کرده.
دیگه جنسیت که خودتون باید بدونید از اسمم مشخصه دیگه :d تعداد فرزندان هم فقط من و برادرم هستیم که اون 6 سال از من بزرگتره و این اختلاف سنی هم یه نوع تبعیض از بچگی بین من و اون بوجود آورد البته طبیعتا کسی ادعا نداره و مادرم میگه هر دوتاتون رو یه جور دوست دارم ولی خب دیگه آدم چیزی که می بینه رو که نمیتونه انکار کنه ضمنا من تو درس و اینا تو الان موفق بودم حتی یکبار تجدیدی سر هیچ درسی چه از بچگی یا انشگاه نداشتم در صورتی که برادرم اینقدر کند ذهن هست حالا دوست نداشتم اینو بگم ولی تا الان بزور معلم اومده بالا و دانشگاه رو هم نتونست ادامه بده اما چیزی که خوب داره پر رویی و رک بودن هست که من اگه از این لحاظ اینطوری بودم شاید این وضعیتم نبود.
همیشه هم نگران قضاوت دیگران از خودم هستم تو پست اول هم توضیح دادم دقت میکردید. یه حرفی که میخوام حتی تو چت بزنم دو ساعت باید فکر کنم چی بگم نکنه طرف مقابل به نظرش ده درصد ناخوشایند بیاد مثال بود این تو همه چیزها اول راحتی مخاطب رو در نظر میگیرم تا خودم اگه من اون راحت باشه منم راحتم و بالعکس اینم باز یکی از علائم فوبیاست همه هم میدونن.
ممنون این قضیه که تعریف کردید تا حد زیادی با یکم تغییرات مشابه روند زندگی من بوده به قول معروف اینقدر از بچگی تحقیر شدیم و جرات انجام کاری بهمون ندادن که اینطوری شدیم البته به نظر من کاملا بخاطر شخصیت فرد هست که اینطوری میشه مثلا من یه آدم آروم و بی سر و صدا بودم که میدون دادم واسه این مشکلات که تو من بوجود بیاد در صورتی که خیلی بچه ها از همون اول میزنن تو دهن هرچی مشکله و بعدا هم یه آدم موفق ازشون در میاد حالا پدر یا مادر و الی آخر میخوان خوششون بیاد یا بدشون بیاد براشون مهم نیست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)